#روایت_من
اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم
نیم شب و امروز تا این لحظه فوقالعاده لحظات ناب و شیرینی را تجربه کردم.
مجدداً تجربهای شخصی را طی کردم که دقیقاً مشابهه آنرا چندسال پیش داشتم.
آن سالها یک مدیر و یک کارشناس جوان که همسن و سال خودم بودند موقعیتی را شبیه به همین موقعیت ایجاد کردند.
موضوعی که باعث شد من گواتر پرکار بگیرم و ۱۵ کیلو از وزنم کم شد که دیگر برنگشت.
حالا هم همین تجربه مشابهه تکرار شد با مدیر جوان یک مجموعه که از خودم کوچکتر است و عوامل همکارش.
اما آنچه شیرین است اینکه من در همه این سالها رزومهای پربار جمع کردهام و دایره وسیعی از اساتید و همکاران و مدیرانِ همسو در شبکه ارتباطیام دارم.
دیگر آن "زهرا ملکثابت" نیستم که تازه به عرصه فرهنگ و هنر پاگذاشته و بابت هیجانات کنترلنشده چند مسئول جوان به "زهرا، در سرزمین عجایب" تبدیل شده.
آنقدر در ماجرای نیمشب و امروز تا ظهر، #خونسرد و #ماهرانه عمل کردهام که به خودم میبالم.
و حالا وقت جشن گرفتن و تشکر از خداست.
البته اگر بخواهید از آن مدیر و کارمند چندسال پیش بشنوید که سرانجامشان چه شد مختصر این است:
از آنجا که آن مدیر جوان رفتارهای نسنجیده زیادی داشت، او را از آن سمت که مدیرکلی بود برکنار کردند و هماینک کارمند در استان دیگری است و خیلیها بابت این موضوع خوشحال شدند.
و آن کارمند همچنان به بازی ضربهزدن به من ادامه داد و حالا چیزی که در مورد او میبینم: آدمی است که در حرفه خودش "درجازده" است، درصورتی که من وقتی وارد این عرصه شدم ایشان کتاب منتشرشده داشتند و آینده به مراتب بهتری میتوانست درانتظارشان باشد.
چیزی هم که روئیت میکنم علاوه بر من ، برخی از همکاران دیگر فعالیتشان را از این شخص پنهان میکنند یا بابت برخی رفتارهای ایشان گلایه دارند.
البته همه اینها به این معنا نیست که من امامزاده هستم.
ممکن است خیلیها با من مخالف باشند و خیلیها موافق باشند.
آنچه مهم است، اینکه:
عاشق خودم هستم 😍
تجربهام بیشتر شده👌
مطمئنتر شدم که خدا جبران میکند😇
و یکنکته جالب دریافتم، اینکه:
وقتی شرایط غیرطبیعی است، عمل غیرطبیعی کاملاً طبیعی است.💝
.