eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
747 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت همه دور هم جمع شده بودند و در هوا خنک چایی می نوشیدند،کمیل مشغول صحبت با محمد و محسن بود،سمانه با بچه ها کنار حوض نشسته بود،و به حرف هایشان گوش می داد،کمیل که نگاه خیره آرش را بر روی سمانه دید،رد نگاهش را گرفت با دیدن سمانه که با لبخند مشغول بچه ها بود،لبخند بر لبانش رنگ گرفت،اما صدای بلند تیراندازی لبخند را از لبان همه پاڪ کرد. صدای جیغ طاها و زینب و همهمه بلند شد،سمانه ناخوداگاه نگاهش به دنبال کمیل بود، صدای محمود آقا بلند شد: ــ همتون برید تو ،صدا نزدیکه حتما سرکوچه تیراندازی شده عزیز زیر لب ذکر میگفت وهمراه بقیه به طرف ساختمان می رفت،محسن و یاسین بعد از اینکه بچه ها را داخل بردند همراه محمدو آقا محمود به خیابان رفتند،کمیل کفش هایش را پوشید و سریع به طرف در حیاط رفت که سمانه سریع دستانش را گرفت،کمیل از سردی دستان سمانه شوکه شد. برگشت و دستانش سمانه را محکم در دست گرفت. ــ کمیل کجا داری میری ? ــ آروم باش سمانه،میرم ببینم چی شده برمیگردم سمانه به بازویش چنگ زد و گفت: ــ نه توروخدا،کمیل نرو جان من نرو با صدای دوباره ی تیراندازی،کمیل سریع مادرش را صدا کرد و روبه سمانه گفت: ــ سمانه صدا تیراندازی نزدیکه ،زود برو داخل،تا برنگشتم از اونجابیرون نمیای فهمیدی؟ سمیه خانم سریع به سمتشان آمد و نگران به هردو نگاه کرد: ــ جانم مادر ــ مامان سمانه رو ببر داخل سمیه خانم بازوی سمانه را گرفت و گفت: ــ بیا بریم عزیزم،رنگ صورتت پریده بیا بریم تو ــ نه خاله نمیام،کمیل نرو بخدا دلم شور میزنه حس میکنم یه اتفاق بدی قرار بیفته توروخدا نرو کمیل بوسه ای بر سرش نشاند و گفت: ــ صلوات بفرست،چیزی نیست خانمی و بدون اینکه فرصت اعتراضی به سمانه بدهد سریع به طرف در حیاط رفت. سمیه خانم با چشمان اشکی ونگران عروسش را در بغل گرفت و زمزمه کرد : ــ آروم بگیر عزیزم،برمیگرده چیزی نیست یه چندتا تیر هوایی بوده حتما ،الان همشون برمیگردن. *** همه ی خانم ها در پذیرایی نشسته بودند،نگران بودند اما لبخند میزدند و با هم حرف میزدند تا نگرانیشان را فراموش کنند، اما مگر می شد؟ صدای زنگ خانه پشت سرهم به صدا درآمد،همه وحشت زده نگاهشان به سمت در چرخید. ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[🌱] 🔴ویژگی های اهل بیت 🌸بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِى الظَّلْماءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْياءِ، وَ بِنا اَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرارِ 💠شما مردم به وسیله ما ، از تاریکی های جهالت نجات یافته و هدایت شدید، و به کمک ما، به اوج ترقی رسیدید ،صبح سعادت شما با نور ما درخشید (و تاریکی ها پایان یافت) 📚 ❥•|𔓘حࢪ‌یـم؏شق‌تـا‌شہادتـ ➺@herimashgh
9106_575.mp3
8.42M
💠 دعای با صدای شب جمعه از همه عزیزان التماس دعا داریم 🙏 ❇️دعا برای تعجیل در را فراموش نکنیم . ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
`سلام دوستان میخوام دعوتتون کنم به زیارت آقاقمر‌بنی‌هاشم‌ابوالفضل‌العباس و آقا‌سید‌الشهدا‌امام‌حسین‌(ع)🙃 التماس دعا من حقیر رو هم دعا کنید😔🌿
یه قسمت از مناجات شعبانیہ رو خیلے دوس دارمـ... اونجاش ڪه میگہ🌿 «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْك»💕
میدونی یعنۍ چـے؟
یعنے من از بقیه ببُࢪم ایـن ڪمالِ انقطا؏، فقط در صورتی رخ می‌ده ڪه آدم از مهربونی خدا عمیقاً لذت ببره و شدیداً وجودش به محبت خـدا گـࢪم بشه
ینی دیگه چشات ڪسیو نبینه...
ینی دیگه دلت خالی از هر آدمی باشه... فقط خدا باشه و خـدا و خـــــدا✨🤞
ینی دیگه ࢪو هیـچ ڪس حسابۍ باز نکنی... کسیو جدی نگیری...