eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
761 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸 چهار شنبه 🌸⚡️ ↩️ اذکار روز،،، 🔸یا حی یا قیوم 👈100مرتبه 🔶 یا متعال 👈541 مرتبه 🍃🌸🍃🌸🍃 ↩️سوره روز،،، 🔅سوره حشر "تمام کائنات بر او درود فرستند و برای او استغفار نمایند. 🍃🌸🍃🌸🍃 ↩️ادعیه و زیارت روز ،،، 1/ دعای روز چهار شنبه 2/ مناجات امیر المومنین (ع) در کوفه 3/ دعای فرج 🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌼 روز چهار شنبه ↩️ هر کس در این روز چهار رکعت نماز بجا آوردو در هر رکعتی بعد از حمد،یک مرتبه سوره توحید وسوره قدر را بخواند خداوند توبه او را قبول میکند.   •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈
بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند: قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد السلام علیک یا سلطان عشقــ علی بن موسی الرضا (ع) 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ امروز ⬇️ ⚜ چهار‌شنبه ⚜ ☀️ 4 فروردین 1400 خورشيدی 🌙 10 شعبان 1442 قمری 🎄 24 مارس 2021 میلادی 📿 : 💯 یــا حــــیُّ یــا قیــوم 💯 ❄️ ✍ امام علی (ع) فرمودند: ☄ بـر مـردی کـه نسبت بـه زن و دختـر و خـواهـرش... بـی‌تفـاوت است و غیـرت نـدارد حـرام است... 📚 کافی ، ج 5 ، ص 537 ⚡️ 🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شهادت شهدا سردار رهبری انقلاب اسلامی امام شهیدانه
درختی خشک را مانم به صحرا که عمری سر کند تنهای تنها  نه بارانی که آرد برگ و باری نه برقی تا بسوزد هستیش را به راستی این چه حکمی بود که ما را به جدایی از یاران شهیدمان فرا خواند 😞😞😞😞😞😞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙🦋 دختـرے داد میزد ،گریھ میکرد میگفت: میخوام صـورت برادرمو ببوسـم اما اجازھ نمیـدادند💔"! یکے گفت: خواهرش است مگـرچھ اشڪالے دارد؟! بگذارید بـرادرش را ببوسد گفتند شما اصرار نڪنید نمیشود...🖐"! این شهید سر ندارد...🙂💔" ❥︎🌸 @herimashgh
اگࢪ از‌ دسٺ ‌ڪسے ناࢪاحتٺ هسٺيد،💔 دو ࢪڪعت نمــاز‌ بخوانید‌ و بگوييد:↯ خدايا!💕 اين‌ بنده‌ے ‌ٺو حَواسش نبود!🙃 من ، ‌ازش گــذشٺم🖐🏻 ٺو هَم ‌بگذࢪ :)💫 ═══‌ ❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺5 صلوات🌺برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حریم_عشـ‌ـق_تا_شهادت #رمان #از_روزی_که_رفتی #پارت‌بیست‌و‌چهارم رها سراسیمه م
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟ لبخند بر لب رها آمد. چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد... _چشم حتما... شماره‌اش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد. صدرا رفت... رها ماند و آیه‌ی شکسته‌ی حاج علی. رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش بیاعتناست. میدانست آیه‌ی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهایی های آیه‌اش می سوخت. با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی َ میکرد روزهای تنهایی آیه است کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالی‌اش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی ومردت نباشد برای پرستاری. سخت بود سختی روزگار او. سخت بود که سخت بود مادر و پدر شدن. جواب مادرشوهرش را چه میداد؟ به یاد آورد آن روز را: فخر السادات: من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو! -آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم! دل در سینه‌ی آیه بیقراری میکرد. دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش برای دین خدا نشد َمردش گفته بود اگر در کربلابودی چه میکردی؟؟ جزو زنان کوفی بودی یا نه؟ َالان وقت انتخاب است آیه. ِآیه سکوت کرد و مردش این سکوت را رضایت میدانست من مانعت شوم؟ من‌زنجیر پایت شوم؟ مگر قول و قرار اول زندگیمان بال پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟ مردش زیر لب زمزمه کرد: "یازینب کبری (س)" لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت. دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش حمایت می خواست: _مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره! لبخند مردش عمیقترشد "راضی شدی مادر" مادرشوهرش ابرو در هم کشید: _اگه بلای سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم. چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت َمرد! _مادرش چرا نیومده؟ حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد: _حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه‌ها، بیمارستانه؛ به محمد گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم. آیه آهی کشید. میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت "طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به‌خاطر پدرت، به‌خاطر من، طاقت بیار!" -آیه! پدر صدایش میکرد. نگاهش را به پدر دوخت: _جانم؟ _تو از پسش بر میای! _برمیام؛ باید بربیام!_به‌خاطر من... به‌خاطر اون بچه... به.خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیه‌گاه خیلیها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره! _شما هم میگید دختره؟ _باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود. _بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!