ایده ی محمد ترسناک است
برای همین خیلی ها از هردو جناح به اعتراضش ایستادند !!
پ.ن : شهید همت : هرگاه نتوانستید حق را از باطل تشخیص دهید... به دشمن نگاه کنید که کجا را می زند
هرکجا را که دشمن میزد.. اوهمان خودیست !
پ.ن : اینستاگرام این اواخرنه تنها صفحه ی سردار محمد رو حذف کرد بی هیچ دلیل !!
بلکه نمیذاره پستی از ایشون با اکانت مردم هم گذاشته بشه 😂
#ازچیمیترسنبنظرتون ؟🤔
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
•<🌎🚎>•
🌿| #امام_زمان
🌼| #منتظر
يوسف گمگشتہ 🌥
باز آيد، اگر ثابت شود... ☘
در فراقش مثل يعقوبيم و 🍂
حسرت مي خوريم...☁️
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
✔️اهمیت ولایت دربیان معصوم
❤ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ:
🔻ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﻨﺞ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ:
1⃣ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ،
2⃣ ﺯﻛﺎﺕ،
3⃣ ﺣﺞّ،
4⃣ ﺭﻭﺯﻩ
5⃣ ﻭ ﻭﻟﺎﻳﺘﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ.
👈 ﭘﺲ، ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺒﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﻴﺰ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
💎 ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻛﻢ ﻭ ﻛﺎﺳﺘﻰ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ، ﻛﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ.
📚 ﺍﻟﻜﺎفی/ج١٥/ص٢٤١/ح٣
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندر احوالات امید دانا
خواهشمندیم نیروهای انقلابی و مذهبی با ارسال برخی نظرات درست
در مطرح شدن اینگونه افراد مراقب باشند
چرا که ممکن است مخاطبین قدرت تحلیل را نداشته باشند و با سخنان اینگونه افراد منحرف شوند...
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
حࢪیم؏شـ♥️ـقتاشھادٺ
⸀💓🌿☀️˼- - -
💚] #خدا
☀️] #خوشبختی
ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـ ـ ـ ـــــ💕•
خوشبختے:
همانلحظهایست
کهتوحسمیکنی
خداکنارتنشسته
وتو،بهاحترامش
ازگناهفاصلهمیگیریـ ـ ـ ـ🌿
ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ـ ـ ـــ
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
اعضای عزیز کانال امروز رمانمون رو شروع میکنیم
روز ها ساعت ۳و نیم و شب ها ساعت ۸ و ۴۵ دقیقه
روزانه ۶ پارت
لطفا همراه ما باشید
رمان بسیار زیبایی هست
(((هر چی تو بخوای)))😊
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈 اول ✨
-سلام مامان خوب و مهربونم😍✋
-علیک سلام دختر خوب و مهربونم.بیا بشین باهم چایی بخوریم.😊☕️☕️
-چشم،☺️بابا خونه نیست؟😕
-نه،هنوز نیومده.
برای خودم چایی ریختم و روی صندلی آشپزخونه رو به روی مامان نشستم...
مامان نصف چاییشو خورده بود و به من نگاه میکرد.
گفتم:
_مامان!از اون نگاهها میکنی،بازم خبریه؟😅
مامان لبخند زد و گفت:
_خوشم میاد زود میفهمی.😁
-مامان،جان زهرا بیخیال شین.🙈
-بذار بیان،اگه نخواستی بگو نه.😐
-مامان،نمیشه یه کاریش کنین،من نمیخوام فعلا ازدواج کنم.میخوام درس بخونم.😌🙈
-بهونه نیار.😁
-حالا کی هست؟🙈
-پسرآقای صادقی،دوست بابات.😊
-آقای صادقی مگه پسر داره؟!!!😳🙊
مامان سؤالی نگاهم کرد.
-مگه نمیدونستی؟😟
بعد خندید و گفت:
_پس برای همین باهاشون گرم میگرفتی؟!!😁
-مگه دستم به سیما و سارا نرسه.داداش داشتن و به من نگفتن.😕
مامان لبخند زد و گفت:
_حالا چی میگی؟بیان یا نه؟😊
بالبخند و سؤالی نگاهش کردم و گفتم:
_مگه نظر من برای شما مهمه؟
مامان لبخند زد و گفت:
_معلومه که مهمه.میان،اگه نخواستی میگی نه.
خندیدم و گفتم:
_ممنونم که اینقدر نظر من براتون مهمه.😄
مامان خندید.گفتم:
_تا حالا کجا بوده این ستاره ی سهیل؟😅
مامان باتعجب نگاهم کرد.با اشاره سر گفتم
_چیشده؟😟
-مطمئنی نمیدونستی پسر دارن؟!!😁
-وا!!مامان یعنی میگی من دروغ میگم؟!🙈
مرموز نگاهم کرد و گفت:
_پس از کجا میدونی اسمش سهیله؟😁😉
جا خوردم....😬🙈
یه کم به مامانم نگاه کردم،داشت بالبخند به من نگاه میکرد.
سرمو انداختم پایین.وسایلمو برداشتم برم توی اتاقم،مامان گفت:
_پس بیان؟😁
گفتم:
_اگه از من میپرسین میگم نه.😌
-چرا؟😐
بالبخند گفتم:
_چون نمیخوام سارا و سیما خواهرشوهرام باشن.😄
سریع رفتم توی اتاقم...
منتظر عکس العمل مامان نشدم.حتما میخواست بهم بگه دختره ی پررو،خجالت بکش.😆
وسایلمو روی میزتحریرم گذاشتم و روی تخت نشستم.
دوست نداشتم برام خاستگار بیاد.🙁
درسته که خوشگلم ولی بیشتر حجاب میگیرم که کمتر خوشگل دیده بشم،اما نمیدونم حکمتش چیه که هرچی بیشتر حجاب میگیرم تو دل برو تر میشم.
با همه رسمی برخورد میکنم.😕
تا وقتی هم که مطمئن نشم خانمی که باهاش صحبت میکنم پسر یا برادر مجرد نداره باهاش #گرم_نمیگیرم،فقط لبخند الکی میزنم.
با آقایون هم #رسمی_تر برخورد میکنم.تا مجبور نشم با مردهای جوان #صحبت_نمیکنم.با استادهای #جوان کلاس نمیگیرم که مبادا مجرد باشه،با استادهای پیر هم کلاس نمیگیرم که مبادا پسرمجرد داشته باشه.خلاصه همچین آدمی هستم من.😕
مامان برای شام صدام کرد....
بابا هم بود.خجالت میکشیدم برم توی آشپزخونه. 🙈حتما بابا درمورد خواستگاری صحبت میکرد،ولی چاره ای هم نبود.
-سلام بابا،خسته نباشید.☺️
-سلام دخترم.ممنون.😊
مامان دیس برنج رو به من داد و گفت:
_بذار روی میز.
گذاشتم و نشستم.سرم پایین بود.مامان بشقاب خورشت رو روی میز گذاشت و نشست.باباگفت:
_زهرا
بدون اینکه سرمو بالا بیارم گفتم:
_جانم
-مامانت درمورد خانواده ی آقای صادقی بهت گفته؟
به مامان نگاه کردم و گفتم:
_یه چیزایی گفتن.
-نظرت چیه؟بیان؟😊
سرم پایین بود و با غذام بازی میکردم.
آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی....
#۱
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈 دوم ✨
آقای صادقی و خانواده ش آدمهای خوبی بودن ولی نه اونجوری که من بخوام... 😕
باباگفت:
_آقای صادقی آدم خوبیه.من پسرشو ندیدم.تا حالا خارج از کشور درس میخونده،ولی به نظرمن بهتره بیان.فکرمیکنم ارزشش رو داشته باشه آشنا بشیم.😊
وقتی بابا اینجوری میگه یعنی اینکه بیان.
بابا کلا همچین آدمیه،خیلی وقتها به بچه هاش اختیار میده ولی حواسش هست هرکجا لازم باشه میگه بهتره اینکارو بکنی😇 ولی وقتی میگه بهتره اینکارو بکنی یعنی اینکارو بکن.
ماهم که بچه هاش هستیم به درستی حرفهاش ایمان داریم.
من دیگه چیزی نگفتم.بابا گفت:
_پس برای آخر هفته میگم بیان.
بعد به مامان گفت:
_هرچی لازم داری بگو تا بخرم.
بعد از شستن ظرفها و تمیز کردن آشپزخونه رفتم توی اتاقم.گوشیم زنگ میزد.ریحانه بود.گفتم:
_سلام بر یار غارم.😍
-سلام.کجایی تو؟ این همه زنگ زدم.😠
-خب متوجه نشدم.چرا میزنی؟ حالا کار مهمت چی بود مثلا؟😇😜
-فردا میای کلاس استاد شمس؟😕
-آره.چرا نیام؟😊
-بچه ها اعتراض دارن بهت.میگن وقت کلاسو میگیری.😒
-من وقت کلاسو میگیرم؟ تا استاد شمس چیزی نگه که من جواب نمیدم.این بچه ها چرا به اون اعتراض نمیکنن؟🙁
-خیلی خب حالا.منکه طرف توأم.پشت سرت حرف درست کردن.😐
-چه حرفی؟😳
-میگن میخوای توجه استاد رو جلب کنی.
بالحن تمسخرآمیزی گفتم:
_آره،با مخالفت کردن باهاش و با دعوا.
-ول کن بابا.فردا میبینمت.کاری نداری؟😕
ریحانه اینجور وقتها میفهمه باید سکوت کنه.خنده م گرفت.باخنده گفتم:
_دفعه ی آخرت باشه ها.😁
ریحانه هم خندید.😃خداحافظی کردیم.
به کتابهام نگاهی کردم.
کتاب درسی برداشتم،نه..الآن حوصله ی اینو ندارم.با دست کتابها رو مرور میکردم.آها! خودشه.
✨نهج البلاغه✨ رو برداشتم.بازش کردم.یکی از خطبه ها اومد.چند بار خوندم.یه چیزهایی فهمیدم ولی راضیم نکرد.شرحش رو برداشتم.اونم خوندم.خیلی خوشم اومد،اصطلاحا جگرم حال اومد.☺️😍😁
خیلی باحالی امام علی(ع)،نوکرتم.الان نماز حال میده،وضو که دارم،
حجابمو درست کردم. 😇سجاده مو پهن کردم،...
خب نماز چی بخونم؟😍🤔
مغرب وعشاء که خوندم،نماز شب هم که زوده.من نمیدونم خداجون،میخوام نماز بخونم دیگه،آخه خیلی ماهی.
خودت یه کاریش بکن..الله اکبر..بعد از نماز از نیت خودم خنده م گرفت.
گفتم:
_خداجون تو هم با من حال میکنی ها! چه بنده ی دیوانه ای داری،همش از دستم میخندی دیگه.😅
دیر وقت شد.رفتم روی تخت خواب،رو به آسمان گفتم:
_خداجون! امشب خسته م.بذار یه امشبو بخوابم.با التماس گفتم:
_بیدارم نکن،باشه؟..ممنونم.😫😁
نصف شب از خواب بیدار شدم....
مگه ساعت چنده؟ ☹️🤔
به ساعت نگاه کردم،تازه چهار و نیمه،🕟یه ساعت دیگه اذانه.🌌✨
به آسمان نگاه کردم،گفتم:
_خدایا!اینقدر با من شوخی نکن.یه امشبو میذاشتی بخوابم.منکه میدونم دلت برام تنگ شده،باشه،الان بلند میشم،خیلی مخلصیم.😅😁😍
رفتم وضو گرفتم و...
#2
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈 سوم ✨
رفتم وضو گرفتم و ✨نماز شب✨ خوندم...
از وقتی فضیلت نماز شب رو متوجه شدم به خدا گفتم
_هروقت بیدارم کنی میخونم.من گوشی و ساعت و این چیزها تنظیم نمیکنم.😍اگه خودت بیدارم کنی میخونم وگرنه نمیخونم.
انصافا هم خدا مرام به خرج داد و از اون شب قبل اذان صبح بیدارم میکنه.حالا گفتن نداره ولی منم نامردی نکردم و هرشب نمازشب خوندم.😍✨
خداروشکر مامان موقع صبحانه دیگه حرفی از خواستگاری نگفت.😆🙈
با بسم الله وارد دانشگاه شدم.گفتم:
_خدایا امروز هم خودت بخیرکن.چند قدم رفتم که آقایی از پشت سر صدام کرد
-خانم روشن
توی دلم گفتم خدایا،داشتیم؟!! برگشتم.سرم بالا بود ولی نگاهش #نمیکردم.✋👑
گفتم:بفرمایید.
-امروز کلاس استاد شمس تشریف میبرید؟
-بله
-میشه امروز باهاشون بحث نکنید؟😐
-شما هم دانشجوی همون کلاس هستید؟
-بله
-پس میدونید کسی که بحث رو شروع میکنه من نیستم.☝️
-شما ادامه ندید.
-من نمیتونم در برابر👈 افکار اشتباهی که به خورد دانشجوها میدن #بی_تفاوت باشم.
-افکار هرکسی به خودش مربوطه.
-تا وقتی به زبان نیاورده یا به عمل #اجتماعی تبدیل نشده به خودش مربوطه.👌
-شما عقاید خودتو محکم بچسب چکار به عقاید بقیه دارید؟😏
-عقاید من بهم اجازه نمیده دربرابر کسی که میخواد بقیه رو #گمراه کنه #ساکت باشم.
-شما چرا فکر میکنید هرکسی مثل شما فکر نکنه گمراهه؟
-ایشون افکار خودشونو میگن،منم عقاید خودمو میگم.تشخیص درست و نادرست با بقیه..من دیگه باید برم.کلاسم دیر شده.✋
اجازه ی حرف دیگه ای بهش ندادم و رفتم.اما متوجه شدم همونجا ایستاده و به رفتن من نگاه میکنه.
✨خداجون خودت عاقبت امروز رو بخیر کن.✨
ریحانه توی راهرو ایستاده بود.تا منو دید اومد سمتم.بعد احوالپرسی گفتم:
_چرا کلاس نرفتی؟😕
-استاد شمس پیغام داده تو نری کلاسش.
لبخند زدم و دستشو گرفتم که بریم کلاس.باترس گفت:
_زهرا دیوونه شدی؟!برای چی میری کلاس؟!😧
-چون دلیلی برای نرفتن وجود نداره.
میخواست چیزی بگه که...
صدای استاد شمس از پشت سرمون اومد.تامنو دید گفت:
_شما اجازه نداری بری کلاس.😠
گفتم:به چه دلیلی استاد؟
-وقت بچه های کلاس رو تلف میکنی.
-استاد این کلاس شماست.من اومدم اینجا شما به من برنامه نویسی آموزش بدید.پس کسیکه تو این کلاس صحبت میکنه قاعدتا شمایید.
-پس سکوت میکنی و هیچ حرفی نمیزنی.😠
-تا وقتی موضوع راجع به برنامه نویسی کامپوتر باشه،باشه.
دانشجو های کلاس های دیگه هم جمع شده بودن.استاد شمس با پوزخند وارد کلاس شد.
من و دانشجوهای دیگه هم پشت سرش رفتیم توی کلاس.
اون روز همه دانشجوها ساکت بودن و استاد شمس فقط درمورد برنامه نویسی صحبت کرد.
گرچه یه سؤالی درمورد درس برام پیش اومد ولی نپرسیدم.بالاخره ساعت کلاس تمام شد.استاد سریع وسایلشو برداشت و از کلاس رفت بیرون.
همه نگاه ها برگشت سمت من که داشتم کتابمو میذاشتم توی کیفم.
زیر لب خنده م گرفت.اما بچه ها که دیدن خبری نیست یکی یکی رفتن بیرون.من و ریحانه هم رفتیم توی محوطه.
ریحانه گفت:
_خداکنه دیگه سرکلاس چیزی جز درس نگه.
گفتم:خداکنه.😕
تاظهر چند تا کلاس دیگه هم داشتم.بعداز نماز رفتم دفتر بسیج دانشگاه.با بچه ها سلام و احوالپرسی کردم و نشستم روی صندلی.
چند تا بسته کتاب روی میز بود.حواسم به کتابها بود که خانم رسولی(رییس بسیج خواهران) صدام کرد
-کجایی؟دارم با تو حرف میزنم.😐
-ببخشید،حواسم به کتابها بود.چی گفتین؟😅
-امروز تو دانشگاه همه درمورد تو و استادشمس صحبت میکردن.
-چی میگفتن مثلا؟
-اینا مهم نیست.من چیز دیگه ای میخوام بهت بگم.
-بفرمایید
-دیگه کلاس استادشمس نرو.😒
-چرا؟!!اون افکار اشتباه خودشو به اسم روشن فکری بلند میگه.یکی باید جوابشو بده.
-اون آدم خطرناکیه.تو خوب نمیشناسیش.بهتره که دیگه نری کلاسش.😕
-پس....😐
نذاشت حرفمو ادامه بدم.گفت:
_کسانی هستن مثل تو که به همین دلیل تو اینجور کلاسها حاضر میشن.به یکی دیگه میگم بره.
-ولی آخه....😕
-ولی آخه نداره.بهتره که تو دیگه کلاسش نری.
-باشه.
بعد کلاسهام رفتم خونه....
#۳
☘| #حاج_قاسم
🥀| #شهادت
چہزیباملائڪشدند،زیستند🌎
همانهاکہهستندولےنیستند!🌻
ڪسانےکہدرجمعمابودهاند💫
ولےحیفنفهمیدهایمڪیستند!🍂
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
🔺دلایل سردبودن دست ها چیست؟✋🏻
🔸کمخونی
🔸پایین بودن دما
🔸بیماری رینود
🔸کمبود ویتامین B12
🔸لوپوس
🔸کمکاری تیروئید
🔸استعمال سیگار
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
#نغمہ_انتظار💔🍃
[ أیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ
کجایند خورشیدهاێ تابان ]•°
اێ کسے کہ ادعاے دوستے و یارێ #امام_زمان داری🖐🏻
باد🌪با شمعهاے خاموش کارێ ندارد،اگر بر تو سخت میگذرد،
+بِدان که روشنے✨
#فرازےازدعاےندبہ💌
✨اݪݪهم عڄل ݪۅݪیڪ اݪڣڔڄ بحڨ ݫیڹب (س)
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
[•💛🍉•]
💛] #امامزمان
❤] #عهد_میبندم
ـ•••••••••••••••••••••••••••🌼•
آقاجاטּ
عهد میڪنم با شما
هر روز ڪه میگذر
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتاטּ
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
⸀❤️⛅️🌱˼.. ..
❤️] #امام_حسین
🌱] #پروفایل
ــــــــــــــــــــــــ❁ـ ـ ـ ـ ـ ـ
•مُتولدشُدماَصلاڪِہشـوَم
نُوڪَرتو
بےتوعُمـرمهَمہباطِل،هَمہدَم
عَلـافےستــ•
ــــــــــــــــــــــــ❁ـ ـ ـ ـ ـ ـ
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh
امامکاظم(ع)
خوشابهسعادٺشیعیانماکهدرغیبٺقائمما
بهریسمانماچنگمیزنند!
وبردوستےماوبیزاریازدشمنانما
ثابٺقدمهستند.
بهخداسوگندآناندرروزقیامٺ،همراهما
ودردرجهماهستند🌷
#امام_زمان
••♡↯
[🌿]❥︎ @herimashgh