#داستان_واقعی_سری۲
#دختری_که_میخواست_دردانشگاه_اسلحه_گرم_حمل_کند!
حجت الاسلام داوودنژاد(مشاورفرهنگی دانشگاههای اصفهان)این خاطره ی جالب رو نقل کردند:
❇️قبل از نقل خاطره بگويم كه بعضي از #كلاسهاي دانشگاه ما تا ساعت 10 شب ادامه دارد و اين باعث مشكل براي خيلي از #دختران شده است!
♨️ساعت حدود 5 عصر بود و من مشغول نوشتن يك طرح براي باشگاه پژوهشي در كميته ي فرهنگي بودم، كاملاً #تمركز گرفته بودم كه ناگهان يك #دختر خانمي مانتويي با ظاهري بسيار نامناسب وارد اتاقم شد و سلام كرد!✔️
↩️جواب سلامش را كه دادم بدون مقدمه گفت:
🗣«حاج آقا ببخشيد مي توانم به شما اعتماد كنم؟ بچه ها مي گويند راز كسي را فاش نمي كنيد!»
من هم به گونه اي كه خيالش را راحت كنم، محكم گفتم:
« #مطمئن باش من در موضع #مشورت به هيچ كس #خيانت نمي كنم.»
همين كه خيالش راحت شد چند لحظه اي سكوت كرد و بعد با احتياط گفت:
«حاج آقا من يك #سؤال شرعي دارم، آيا دختران مي توانند براي امنيت خود #اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟»😳
من كه از تعجب نمي دانستم چه بگويم، تمركز گرفتم و با تأمل گفتم: «منظورت را #واضح تر بگو»
آن دختر خانم كه ديگر جرأت حرف زدن پيدا كرده بود گفت:
«حاج اقا راستش را بخواهيد من هر روز يك اسلحه رزمي امثال چاقو و... با خودم دارم، ولي مي خواهم يك كلت كمري تهيه كنم!»
گفتم: «آخه چرا؟»🤭
🗣گفت: «حاج آقا من بعضي وقتها كه تا ساعت 9 يا 10 شب كلاس دارم، تا به منزل برگردم ساعت نزديك 11 شب مي شود، براي همين وقتي از دانشگاه به طرف خانه مي روم در پياده رو كه 👀 #پسرها اذيت مي كنند و متلك مي گويند، وقتي هم منتظر تاكسي مي شوم #ماشين های مدل بالا بوق مي زنند و اذيت مي كنند!😔 حاج آقا به خدا شايد وضع ظاهريم به نظر شما بد باشد ولي من اهل #خلاف و رابطه هاي نامشروع نيستم، من فقط دلم مي خواهد #خوش تيپ باشم!»😎
💢من هم بدون مكث گفتم: «خوب از نظر #دين هيچ طوري نيست شما #اسلحه دفاعي داشته باشيد، اصلاً همه دختران براي دفاع از خود بايد نوعي اسلحه حمل نمايند، ولي نه هر سلاحي.❌ يك نوع سلاح است كه خيلي هم #قدرت_تخريب و#دفاعي بالايي دارد»🌪
💠بنده ي خدا كه منتظر موضع مخالف من بود با اين حرفهاي من داشت شاخ در مي آورد. 😐براي همين خيلي زود گفت: «چي؟ چه؟ چه #اسلحه اي مجاز است؟ اسمش چيه؟»🤨
من كه ديدم بدجوري عجله دارد گفتم: «اگر بگويم #قول مي دهي يك #هفته استفاده كني، اگر جواب نداد ديگر استفاده نكني»
👀بنده خدا که خيلي هیجان زده شده بود گفت: « #قول مي دم قول مي دم... #قول_مردونه!»✅
گفتم: «اسم آن #سلاح بي خطر و بسيار كار آمد #چادر است! شما يك هفته استفاده كنيد ببينيد اگر كسي مزاحم شما شد ديگر هيچ وقت به طرفش نرويد!»
با تعجب مثل كسي كه ناگهان همه انرژي اش كاهش پيدا كرده باشد گفت: « #چادر! آخه چادر...»☹️😑
گفتم: «ديگه آخه ندارد، توی يك هفته هيچ اتفاقي نمي افتد»
با حالت نيمه نااميدي تشكر كرد و رفت.🚶♀
و من ماندم و #فكر مشغول كه اي بابا، عجب كاري كردم! نكند بنده خدا ديگر هيچ وقت سراغ چادر نرود نكند یا از #مشورت كردن با روحاني بيزار شود. 🤔
حضرت وجدان من را سرگرم اين فكرها كرده بود كه به ياد حرف امام خميني عزيز افتادم كه فرمودند: «ما مأمور به وظيفه هستيم نه مأمور به نتيجه!»✅
🌀لذا با خداي خودم خيلي خودماني گفتم: « #خدايا من سعي كردم وظيفه ام را انجام دهم، انشالله مورد #رضايت تو قرار گرفته باشد. بقيه اش هم، هر چه تو صلاح بداني... »
✳️مدت حدود يكي دو ماه از جريان گذشت و من به كلّي آن را فراموش كرده بودم تا اينكه روزي يك #خانم_محجبه به اتاقم آمد، سلام كرد و گفت: «حاج آقا، منو مي شناسي؟»
من هم هرچه فكر كردم او را به ياد نياوردم، براي همين گفتم: 👀«بخشيد شما را نمي شناسم»❌
🗣گفت: «من همان دختري هستم كه اسلحه به من دادي تا همراه خودم حمل كنم، حالا هم كه مي بينيد مثل يك بچه ي خوب، #سلاح چادر حمل مي كنم، هرچند هنوز درست و حسابي چادري نشده ام!
🔹 ولي مادرم خيلي دعاتون كرده چون كه هر روز به خاطر چادر نپوشيدن من در خانه #دعوا داشتيم. راستش حاج اقا خانواده ما مخصوصاً مادرم چادري هست و #اهل_مجالس_مذهبي، ولي من فرزند ناخلف شده بودم كه حالا به قول مادرم سر به راه شدم»
💠من هم كه #حيرت زده شده😳 بودم گفتم: « خوب برايم تعريف كنيد چه شد كه چادري بودن را ادامه دادي؟»
مكثي كرد و بعد شروع به گفتن جريان كرد: « راستش حاج آقا وقتي از #اتاق شما رفتم خيلي درباره حرفهاي شما با ترديد فكر كردم، ولي تصميم گرفتم #امتحان كنم. براي همين چند روزي وقت برگشتن از دانشگاه، طوري كه همكلاسي ها متوجه نشوند، مخفيانه چادر مي پوشيدم، ولي از وقتي كه چادر بر سر مي كنم ساعت 10 و يا 11 شب هم كه از دانشگاه بر مي گردم نه پسري به من متلك مي گويد، نه ماشين مزاحم بوق مي زند.❌ اصلاً كسي تصور نمي كند كه من چادري اهل خلاف باشم. راستش را بخواهيد بدانيد هيچ وقت
#امانتـــ_ـزهرایی🥀
🍂در هیاهوی #شهر گم شده ام. میان صدای بوق ماشین ها، معامله آدم ها و چهره غمگین و شادشان حیرانم.😰
.
🍃حال انسان ها عوض شده است. گویی مانکن هایی برای #تبلیغ لباس بر روی زمین #خدا قدم میگذارند.👣
.
🍂حجاب ، غریب ترین و مظلوم ترین پوشش این روزهاست.
خانم هایی ،هنوز چادر بر سر دارند ولی آنان هم در میان مدل های گوناگون سرگردانند.😯
.
🍃چشمانم را می بندم و پرنده دلم ، به سوی #شهیده_کمایی پرواز می کند.منافقین او را با چادرش خفه کردند و #شهید شد.حال در این روزهای آرام، منافق ها آرام پیش می روند. نمیدانم چرا مردم با چادر قهر کرده اند !آن را بوسیده اند و گوشه کمدهایشان خاک می خورد.
#چادر_خاکی، روضه ای است برای دل هایی که مادری اند.😔
.
🍂چشمانم به #موهای بافته شده زیبایی می افتد که با گلِ سر زیباتری آراسته شده است.بافت این موها مرا یادِ دست های بسته #شهدای_غواص می اندازد.
نمیدانم بافت دست های بسته محکم تر است یا بافت موهای رها شده در خیابان ها.
آنان با دستِ بسته هم #مقاومت کردند اما ما با دست های باز چه می کنیم؟!😞
.
🍃 روز به روز لباسها آب می رود.خیاط سلیقه ها قد شلوارها را کوتاه تر می کند و بخیل می شود در خرج کردن دکمه برای #مانتوهایی که لبه هایش از هم فراری اند.شاید یادش می رود آستین مانتوها را بدوزد.
یادم به شهدایی می افتد که دست هایشان را فدا کردند اما آن ها پیراهن هایی با آستین بلند میپوشند تا کسی را مدیون و #شرمنده نبینند.😭
.
🍂کمی آنطرف تر #مردهایی را می بینم کنار این #عروسک های خوش رنگ و بدلباس، که رگ #غیرت بر گردنشان نبض ندارد و بیخیال به این نمایش #بی_حیایی لبخند می زنند. 😥
.
🍃شلوارهایشان در نبرد بین افتادن و نیفتادن معلق مانده و #موهای رنگ شده و ابروهای خوش فرمشان گاهی مرا گمراه می کند که نکند این ها #دختر باشند و یادشان رفته #روسری بر سر کنند.😐
.
🍂صدای اذان مرا به خود می آورد .به آسمان که می نگرم، نگاهم به نگاه #حاج_همت گره می خورد اویی که چشم هایش جز خدا را ندید.
و کمی آنطرف تر حاج قاسم را با همان لبخند همیشگی اش. می گفت دختران این سرزمین ، دختران من هستند.😓💔
.
🍃 در این هیاهو مردم، صدای #اذان را نمی شنوند.
#دلم گرفته و #اشک_هایم پایان تلخ قصه #آزادی است.😭
.
🍂بیایید به چیزی #منافق نباشیم.🤔
━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
@herimashgh
━⊰❀❀🌸❀❀⊱━
#تلنگــر🔔
🚫ارسال شکلک به نامحرم ممنوع🚫
خواهر من!
وقتے تو پاے نوشتہ هاے من شکلک میزنے✨
من دقیقا یکـ نفر را تصور میکنمـ که سرش را کج کرده خیره به من و دارد #لبخند میزند❗️
وقتے مےنویسے: مرسی
من یکـ نفر را #تصور مےکنم که عین بچه ها #لوس مےشود و دلنشین لبخند میزند!!🙃
وبا صداےنازکـ تشکرش را میریزد توے#قلبـ من.❤️
وقتے اواتارت سرکج کرده و خندیده طورےکه دندانهایش هم معلوم باشد.🤣
من همیشه قبل از اینکه مطالبت را بخوانم صدایتـ را ميشنوم🎶
که دارد رو به دوربین مےگوید سیب وبعد هم ریسه مےرود.
وقتی عکس دختر بچه مےگذارے و بالایش مےنویسے:👼🏻
عجیجم، نانازم، موش کوچولو، الهییییے، قربونش برم و...
من همین حرف هارا با اواتارت و صداےخیالےاتـ میسازم🦋
و از این همه ذوق کردنتـ لبخند مےزنم.😊
من مریض نیستم حتے قوه تخیلم هم بالا
نیست!
من #پسرم...
وتو
#دختر...
من آهنم و تو اهن ربا☝️
من اتشم و تو پنبه
یادت نرود☝️❌
خصوصی ترین #رفتارت را عمومی نکنی✋❌
خواهرم یادت بمونه با #نامحرم فاصله ات رو حفظ کنی.
چه نیازی به ارسال #شکلک داری که حتما طرف مقابلت چهرات رو درک کنه؟؟!
یادت باشه شکلک ها برای روابط صمیمانه طراحی شده اند!!! 👌
یادت بماند ما باهم نامحرمیم☝️⛔️
❥︎🌸 @herimashgh
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 جان باختن پسر غیور سبزواری
بعد از مزاحمت اراذل و اوباش برای دو #دختر سبزواری، مردی که در آن نزدیکی حضور داشته برای کمک به دو دختر وارد صحنه شده اما اراذل و اوباش با چاقو به قفسۀ سینه، قلب و پشت سر این فرد زدند و او بر اثر شدت جراحات جانش را از دست داد.
پلیسِ خراسان رضوی این اراذل و اوباش را بازداشت کرده است.
#غیرت_دینی
❥•|𔓘حࢪیـم؏شقتـاشہادتـ
➺@herimashgh