~🕊
#طنز_جبهه😁🤣
فرمانده روز اول
نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت
کہ بعضے ها ترسیدند
ضامنش را نکشیده بود
بعد بہ آن ها گفت :
بچہ ننہ ها برگردید عقب
پیشِ نـنہ تان
شما به درد جنگ نمے خورید😁
یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت،
یکے از همین بچه نـنہ ها رفتہ بود
چند تا سنگ آورده بود
انداخت روے سقف توالت کہ فلزے
بود و صداے زیادے درست شد
فرمانده آمد بیرون
بہ یك دستش شلوار بود🙈
و دست دیگرش را گرفتہ بود
پشت سرش
یك نفر روے خاکریز نشستہ بود
مے گفت : « برگردید عقب
پیش نـنہ تان.
شما بہ درد جنگ نمے خورید»
و مے خندید😂🏃🏻♂
#لبخند_بزن_رفیق🙃⚘
❥•••※❋❁🌻❁❋※•••❥
ĵøĩŋ↯🕊
@herimashgh
#طنز_جبهه🤣🤣
اسیر شده بودیم😅
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن😍
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن..
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهجالبلاغه هم لابه لاشون بود
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
_من نمیتونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین(ع)رو نوشتم روی این کاغذ
میخوام بفرستمش برا بابام..
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم🤣
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین(ع) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😂😁..
#لبخند_بزن_رفیق🙃🍃
.
.
╔━━━๑ღ🍃ღ๑━━━╗
🕊 ĵøĩŋ↯🕊
@herimashgh 🕊
╚━━━๑ღ🍃ღ๑━━━╝
~🕊
#طنز_جبهه😁🤣
فرمانده روز اول
نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت
کہ بعضے ها ترسیدند
ضامنش را نکشیده بود
بعد بہ آن ها گفت :
بچہ ننہ ها برگردید عقب
پیشِ نـنہ تان
شما به درد جنگ نمے خورید😁
یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت،
یکے از همین بچه نـنہ ها رفتہ بود
چند تا سنگ آورده بود
انداخت روے سقف توالت کہ فلزے
بود و صداے زیادے درست شد
فرمانده آمد بیرون
بہ یك دستش شلوار بود🙈
و دست دیگرش را گرفتہ بود
پشت سرش
یك نفر روے خاکریز نشستہ بود
مے گفت : « برگردید عقب
پیش نـنہ تان.
شما بہ درد جنگ نمے خورید»
و مے خندید😂🏃🏻♂
#لبخند_بزن_رفیق🙃⚘
❥•••※❋❁🌻❁❋※•••❥
ĵøĩŋ↯🕊
@herimashgh