eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
779 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
35 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 همه با لباس های یک دست ... گروه موزیک می نواخت و صدای سرود جمهوری اسلامی در فضا پیچید و پس از آن نوای زیبایی به گوش ها سید : شهید ... شهید .. . شهید ... ای تجلی ایمان . .. شهید .. . شهید .. . شعر خوانده می شد و ارمیا نگاهش به حاج علی بود . آیه در میان زنان بود ... زنان سیاهپوش ! نمی دانست کدامشان است اما حضور سیدمهدی را حس می کرد . سید مهدی انگار همه جا با آیه اش بود . همه جوان بودند ... بچه های کوچکی دورشان را احاطه کرده بودند . تا جایی که می دانست همه شان دو سه بچه داشتند ، بچه هایی که تا همیشه محروم از پدر شدند .. . مراسم برگزار شد و لوح های تقدیر بزرگی که آماده شده بود را به دست فرزند و یا همسر شهید می دادند . نام سیدمهدی علوی را که گفتند ، زنی از روی صندلی بلند شد . صاف قدم برمی داشت ! یکنواخت راه می رفت ، انگار آیه هم یک ارتشی شده بود ؛ شاید این همه سال همنفسی با یک ارتشی سبب شده بود این گونه به رخ بکشد اقتدار خانواده ی شهدای ایران را ! آیه مقابل رئیس عقیدتی سیاسی ارتش ایستاد ، لوح را به دست آیه داد . آیه دست دراز کرد و لوح را گرفت : ممنون ! سخت بود ... فرمانده حرف می زد و آیه به گمشده اش فکر میکرد .. . جای تو اینجاست ، اینجا که جای من نیست مرد آن قدر محو خاطراتش بود که مکان و زمان را گم کرد . حرفها تمام شده بود و آیه هنوز عکس العملی نشان نداده بود : خانم علوی ... خانم علوی... صدای فرمانده نیروی زمینی بود . آیه به خود آمد و نگاهش هشیار شد : ببخشید حالتون خوبه ؟ آیه لبخند تلخی زد : خوب ؟ معنای خوب رو گم کردم . آیه راه رفته را برگشت ... برگشت و رفت ... رفت و جا گذاشت نگاه مردی که نگاهش غمگین بود . روز بعد همکاران سیدمهدی برای تسلیت به خانه آمدند . ارمیا هم با آنان همراه شد . تا چند روز قبل زیاد با کسی دمخور نمی شد . رفت و آمدی با کسی نداشت . در مراسم تشییع هیچ یک از همکارانش نبود . " چه کرده ای با این مرد سيد ؟ " تمام کسانی که آمده بودند ، در عملیات آخر همراه او بودند و تازه به کشور بازگشته بودند . هنوز گرد سفر از تن پاک نکرده بودند که دیدار خانواده ی شهدای رفتند .