دیشب که خبر شهادتش را شنیدم، اشکهایم جاری شد. #حسن_عبدالله_زاده (حمزه)، مثل شیر بود، کمتر از یک سال پیش یکشب در استان دیرالزور و شهر میادین مهمان بچه های مدافع حرم بودیم. چه شبی بود آن شب، گویی در آسمان بودیم، هنوز شیرینی اش در ذهن مان مانده است. تمام خاطرات دفاع مقدس که در کتابها خوانده بودیم برایمان زنده شد.
حسن عبدالله زاده تا پاسی از شب برایمان خاطره میگفت و چقدر گلایه داشت از کم کاری های دولت در حمایت از جبهه مقاومت.
اما اگر یک روز آقای ظریف را از نزدیک دیدم، صدای این شهید عزیز و گلایه های صریحش را برای ایشان پخش می کنم تا بدانند که رزمنده هایی که مرد «میدان» بودند چقدر از مدیران «دیپلماسی» ما خون دل خورده اند!
حسن عبدالله زاده، سه فرزند دارد که کوچکترینش یک ساله است. همه دوستانش از شجاعتش و سر نترسش صحبت می کنند، همان یک شب عاشق مرامش شدیم. داش مشتی و صمیمی و به معنای واقعی کلمه رفیق بود.
پی نوشت: صبح که میخواستیم از شهر میادین به بوکمال برویم اصرار کردیم، برادر حمزه چند تا عکس بگیریم شهید شدی داشته باشیم، با خنده قبول کرد، فکر نمیکردیم به یک سال نرسیده شهید می شود😔
شادی روحش صلوات
#مدافع_حرم
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
#سوریه
#مردِ_میدان