هوای قلب،رضایی..دو چشم بارانیاست
هوای میکده از نام دوست رحمانی است
گرفته شور محبت همه وجودم را
جدایی من و عشقِ رضا ویرانی است
اسیر موی رضایم چرا که عاقبتِ
جدایی از سر زلف رضا،حیرانی است
کسیکه پایِ رضا مانْد و آخرش جان داد
به لطف فاطمه در روز حشر تنها نیست
خدا کند که دَمِ مردنم میان حرم
فقط رضا بگویم..چهخوب پایانی است
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
🌸🌾🌸🌾🌾🌸🌾🌸
@Shamim_best_gift
⬅️استفتائات مقام معظم رهبری
✅سوال 1: اگر شخصی توان پرداخت نذر خود را داشته و هیچ مشکلی در ادای انجام آن ندارد، آیا دیگران با رضایت خودشان می توانند در پرداخت مبلغ یا اقلام مورد نیاز مقداری را به عهده بگیرند، و در این نذر شریک شوند یا خیر؟
✅ج: تابع چگونگی نذر است، و اگر نذر کرده که خودش انجام دهد، نباید کسی با او شریک شود
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
ترك محل خوشبو
✅سوال 2: اگر در مکانی از مسجد بوی خوشی میآمد آيا ترک آنجا لازم است؟ اگر وضوخانه بود و بوی خوش به سبب خميردندان يا صابون بود چه بايد کرد؟
↩️جواب: اگر بودن در آن مکان مستلزم بوييدن بوی خوش است بايد آنجا را ترک کند.
🌸🍁🌸🍁💓🍁🌸🍁🌸
@Shamim_best_gift
♥️هو العشق♥️
✅پارت چهل و سه
🌻پلاڪ پنهان
فاطمه امیرے
از ماشین پیاده شد و وارد دانشگاه شد،تصمیم گرفت که خودش شخصا به دانشگاه بیاید و رویا رضایی،که بعد از صحبت با سمانه به او مشکوک شده بود ،را ببیند.
وارد دفتر شد ،کمی جلوتر چشمش به در اتاقی افتاد که بر روی آن با خط زیبایی کلمه ی فرهنگی نوشته بودند افتاد.
دستگیره را فشار داد و وارد اتاق شد،با دیدن خانمی که پشت سیستم نشسته بود قدمی برگشت!
ــ معذرت میخوام ،فکر کردم اتاق خانم حسینی هستش
خانم از جایش بلند شد:
ــ بله اتاق خانم حسینی هستند ،بفرمایید
کمیل که حدس می زد این خانم رویا رضایی باشد قدمی جلو گذاشت و گفت:
ــ خودشون نیستن؟
ــ نه مسافرتن،بفرمایید کاری هست در خدمتم
ــ ببخشید میتونم بپرسم شما کی هستید؟
ــ رضایی هستم،مسئول علمی
ــ خانم رضایی خانم حسینی کجا هستن؟
ــ مسافرت
کمیل با تعجب پرسید:
ــ مسافرت
ــ بله،ببخشید شما؟
ــ از اداره اڱاهی هستم .
با شنیدن اسم اداره اگاهی برگه هایی که در دست رویا بودند بر زمین افتادند ،کمیل به چهره رنگ پریده اش خیره شد،رویا سریع خم شد و با دستان لرزان برگه ها را جمع کرد.
کمیل منتظر ماند تا برگه هایش را جمع کند،رویا برگه ها را در پوشه گذاشت و آرام معذرت خواهی کرد.
ــ چرا گفتید مسافرته؟
ــ خب ،خیلی ارباب رجوع داشتند،یه مدته هم نیستن گفتیم شاید رفته باشن مسافرت
ــ خانم سمانه حسینی چطور خانمی بودند؟
ــ نمیدونم خوب بودن،اما یه مدت بود مشکوک میزد،نمیدونم چش بود
ــ شما شخصی به اسم بشیری میشناسید؟
کمیل لحظه ای ترس را در چشمانش دید،ولی سریع حفظ ظاهر کرد و با آرامش گفت:
ــ بله،از فعالین اینجا هستن.
ــ آخرین بار کی دیدینشون؟
ــ دارید از من بازجویی میکنید ؟
ــ اگر بازجویی بود الان دستبند به دست توی کلانتری این سوالاتو از شما میپرسیدم
رویا ترجیح داد جوابش را بدهد تا اینکه پایش به آنجا باز شود.
ــ یک روز قبل انتخابات
ــ یعنی روز انتخابات ندیدنشون؟
ــ نه
ــ این مدت چی؟
ــ نه نیومدن دانشگاه
ــ یک سوال دیگه
ــ بفر مایید
ــ شما تو اتاق خانم حسینی چیکار میکنید
ــ سیستمم مشکل داشت روشن نمیشه،برای همین اومدم از این سیستم استفاده کردم ،ببخشید چیزی شده شما این سوالاتو میپرسید؟
کمیل سری تکان داد و از جایش بلند شد.
ــ نخیر،ممنونم خانم رضایی،با اجازه
ــ خواهش میکنم وظیفه بود،بسلامت
کمیل از اتاق بیرون رفت و از کنار اتاقی که در آن باز بود گذشت،متوجه سیستم روشنی شد،نگاهی به نوشته ی روی در انداخت با دیدن کلمه ی علمی پوزخندی زد،سریع از دانشگاه بیرون رفت و پیامی برای امیرعلی فرستاد.
ــ سلام.فیلمای دوربینای دانشگاه بخصوص اطراف دفترو بگیر و بررسی کن
🍀✨🍀✨🌸✨🍀✨🍀
@Shamim_best_gift
♥️هو العشق♥️
✅پارت چهل و چهار
🌻پلاڪ پنهان
فاطمه امیرے
کمیل پرونده را روی میز گذاشت و کتش را درآورد،که در بعداز تقه ای باز شد،و امیر علی در چارچوب در نمایان شد.
ــ سلام،کجا بودی؟
ــ سلام دانشگاه،فیلما چی شد؟
ــ فرستادم بچه ها فیلمارو بیارن تا بشینیم روشون کار کنیم
ــ خوبه
ــ برا چی رفتی دانشگاه؟؟
ــ برای این
و عکسی از پرونده بیرون آورد و روبه روی امیرعلی گرفت!
ــ این کیه؟
ــ رویا رضایی
ــ کی هست؟
ــ مسئول علمی دفتر دانشگاه
ــ خب؟
ــ روز انتخابات رویا رضایی به خانم حسینی زنگ میزنه که بیاد سیستمو درست کنه ،خانم حسینی که میره سیستمو درست کنه میبینه سیستم مشکلش خیلی ساده است ،تو این مدت گوشیش و کیفش تو اتاقش بوده و اون تو اتاق رضایی،
ــ خب چه ربطی داره؟
ــ خانم حسینی دقیقا ساعتی که پیام از گوشیش ارسال میشه اون تو اتاق رضایی بوده و یه چیز دیگه
ــ اون ساعت سهرابی تو دفتر بوده یعنی فقط رضایی و سهرابی .
ــ منظور؟
کمیل برگه ی دیگری از پرونده در آورد و نشان امیرعلی داد :
ــ رشته ی رویا رضایی کامپیوتر بوده،پس از پس یک مشکل کوچیک برمیومده،
ــ پس میگی ،کار سهرابی بوده اون پیام؟
ــ هنوز معلوم نیست.فیلماروچک کن ببین رضایی روز انتخابات با بشیری برخوردی داشته با نه؟
ــ چطور؟
ــ چون ازش پرسیدم گفت آخرین بار اونو یک روز قبل انتخابات دیده،ببین واقعا برخوردی نداشتن؟چون بشیری یک روز بعد انتخابات بودش
ــ باشه چک میکنم
ــ امیرعلی من به رضایی خیلی مشکوکم
ــ چطور؟
ــ تو اتاق حسینی پا سیستم نشسته بود اول ریلکس بود وقتی بهش گفتم که از اداره اگاهی اومدم هول کرد و برگه هایی که تو دستش بدند ریختن روی زمین،اما زود خودشو جمع کرد و دوباره ریلکس شد،از خانم حسینی پرسیدم ،اول خوبشو گفت بعد بدیشو،گفت که به همه گفتیم مسافرته،وقتی هم ازش پرسیدم چرا اینجایی،گفت سیستم اتاقم خرابه روشن نمیشه وقتی اومدم بیرون در اتاقش باز بود سیستم روشن بود و اتقفاقا صفحه ی گوگل باز بود،بعد اخر از من پرسید که برا خانم حسینی اتفاقی افتاده که سوال میپرسید؟یعنی اونا از دستگیری خانم حسینی چیزی میدونستن
ـــ این دیگه خیلی مشکوکه،ازتو کارتی نخواست؟
ــ نه اونقدر ترسیده بود اوایل،که یادش رفت کارت شناسایی ببینه
ــ من تا فردا صبح گزارش فیلمارو به دستت میرسونم.
ــ یه گزارش از رویا صادقی میخوام،کی هست ؟کجاییه؟فعالیتاش چی بود کلا یه گزارش کامل
ــ باشه
امیرعلی به سمت در رفت،قبل از خروج برگشت و گفت:
ــ راستی،شنیدم با خان داییت دوباره همکار شدیم
ــ درست شنیدی
🍁🍃🍁🍃🌸🍃🍁🍃🍁
@Shamim_best_gift