─┅═༅࿇༅࿐ྀུ𖠇🌺࿐ྀུ⊰⃟𖠇
💢#چند_خطے_هاے_نابـــــ
🔻زمان
به شما نشان خواهد داد...
که چه کسی
سزوار قلب شماست
🔺لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ!
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
🔺تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
🔺ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ... ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ... ﮐﺎﺭ...
🔺ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
🔺ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ
👤 دکتر حسابی
•┈••✾•🦋•✾••┈•
@hEseMaDAr
•┈••✾•🦋•✾••┈•
🍃☔️🍃💫🍃☔️🍃💫🍃
📝#چند_خطے_هاے_نابـــــ
☔️هر چيزى به اندازه جاى خاليش توى زندگيمون ذهن و زندگيمون رو درگير خودش ميكنه ؛
بعضى جاى خالى ها كوچكند و با چيزهاى كوچك پر مى شوند
🍃مثل يك حبه قند كنار چاى
✨مثل يك چتر در روز بارانى
🍃مثل يك مسافرت بدون موسيقى
✨مثل يك حساب بانكى خالى
#امـــا
☔️امـــان از جاى خالى هاى بزرگ
كه نميشه به راحتى اونها رو پُـر كرد
🍃مثل جاى خالى يك نفر كه حالا تبديل به يك قاب عكس و كلى خاطره شده
✨مثل جاى خالى يك لبخند روى صورتى كه ديگر نميخندد
🍃مثل جاى خالى يك نفر كه ديگر نگرانت نيست
✨مثل جاى خالى يك پيام شب بخير
🍃مثل جاى خالى يك دست نوازشگر و آغوش مهربان
✨مثل جاى خالى يك پدر
🍃مثل جاى خالى يك اميد
✨مثل جاى خالى يك اعتماد
🍃مثل جاى خالى يك خيال شيرين
✨مثل جاى خالى يك زندگى نزيسته
🍃مثل جاى خالى خــــدا
☔️اميدوارم كه جاى خالى هاى زندگيتون پُـــر باشه و اگه جاى خالى ، وجود داشت فقط جاى خالى هاى كوچيك باشه
•┈••✾•🦋•✾••┈•
@hEseMaDAr
•┈••✾•🦋•✾••┈•
🍃🍃🍃🍃
🍃🌸🌸
🍃🌸
🍃
🔴 #چند_خطے_هاے_نابـــــ
⚜در زندگی از چيزهای زيادی ميترسيدم تا اينکه آنها را تجربه کردم!
وحالا ترسی از آنها ندارم!
🔸از "تنهايی" ميترسيدم؛
ياد گرفتم:
"خود را دوست بدارم!"
🔸از "شکست" ميترسيدم؛
ياد گرفتم:
"تلاش نکردن، يعنی شکست!"
🔸از "نفرت مردم" ميترسيدم؛
ياد گرفتم:
"به هر حال هر کسی نظری دارد!"
🔸از "درد" ميترسيدم؛
ياد گرفتم:
"درد کشيدن، برای رشد روح لازم است!"
🔸از "سرنوشت" ميترسيدم؛
ياد گرفتم:
"من، توان تغيير آن را دارم!"
🔸از "آينده" ميترسيدم؛
ياد گرفتم:
"ميتوان آينده بهتری ساخت!"
🔸از "گذشته" ميترسيدم؛
فهميدم:
"گذشته ديگر توان آسيب رساندن به من را ندارد!"
🔸و بالاخره از "تغيير" ميترسيدم؛
تا اينکه ياد گرفتم:
"حتی، زيباترين پروانه ها هم قبل از پرواز، کرم بودند و تغيير آنها را زيبا ميکند!
•••🍃🌺JOiN👇🏻
•••••••❥• @hesemadar
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🔴 #چند_خطے_هاے_نابـــــ
#پدربزرگ
🍃یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت :
🍃" غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..."✨
🍃من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....!✨
🍃به خودم می گفتم :
چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!"✨
🍃بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"...
که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ...
خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ،
نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ...
یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد،
ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن !
اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که...
اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...!✨
🍃همان "تو" که نه دارَمَت و نه ،
نداشتنت را بلد می شوم ...!✨
🍃حالا دیگر خوب می دانم چیزی که
آن وقتها باید به آقاجان
می چسبید ، غذا نبود ...
چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان...
مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید... ✨
🍃حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ،
بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ،
به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ...✨
•••🍃🌺JOiN👇🏻
•••••••❥• @hesemadar