eitaa logo
هیات شهدای گمنام
781 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
214 ویدیو
31 فایل
✅ کانال رسمی اطلاع‌رسانی برنامه‌های هیأت شهدای گمنام مرکز علمی فرهنگی شهیدآوینی استان قزوین 🆔صفحات ما در فضای مجازی: ble.im/heyat1342 t.me/heyat1342 eitaa.com/heyat1342 🔸️ارسال نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارتباط با ادمین: @Ali_1342
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 «دل‌گویه‌های فاطمی» همراه با روایتی کوتاه از خطبهٔ فدک / ۵ 🕯 حضرت کلام خود را با دادخواهی درباره فدک ادامه می‌دهد از ابوبکر گلایه می‌کند، و در مقابلش آیه ۲۷م سوره مریم را قرائت می‌کند که سخنی دروغ را نسبت دادی... ▫️لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً فَرِیا ... به سکوت دیگران از مهاجرین و انصار اعتراض می‌کند... ▫️أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَیهِ‌وَ‌آلِهِ گمان می‌کنید که پیغمبر مُرد و تمام شد؟ یعنی دیگر وظیفه‌ای ندارید؟! حضرت در آخرین کلمات خود علّت اصلی سکوت حاضران را یادآور می‌شوند «گویی که امروز، در این زمان و ناظر به وضع کنونی جهان اسلام سخن می‌گوید...» ▫️أَلَا وَ قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ می‌بینم که شما در راحت‌طلبی و خوش‌گذرانی فرو رفته‌اید [آه... مردم عوض شده‌اید...] و چه اتمام حجتی... ▫️أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ الذی قُلْتُ عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُکمْ من گفتم آنچه گفتم، در حالی که می‌دانستم با شما آمیخته شده و سخنان من در شما اثر نخواهد گذاشت... شده‌اید... بی_وفا شده‌اید... ▫️فَاعْمَلُوا ... إِنَّا عامِلُونَ... وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ. خطبه حضرت به پایان می‌رسد محاجّۀ حضرت با ابوبکر شکل می‌گیرد؛ پس از فرافکنی‌های او، حضرت با استدلال به آیات قرآن پاسخ می‌دهد و بازهم با آیه‌ای دیگر کلام خود را به پایان می‌برد: ▫️وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‌ ما تَصِفُونَ. . . . . . ▫️ثُمَّ انْکفَأَتْ عَلَیهَاالسَّلَامُ وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ‌السَّلَامُ یتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَیهِ سپس حضرت به خانه بازگشت در حالی که امیرالمؤمنین در انتظارش بود... ▫️یتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَیهِ ... و چشم به راه حضرت بود... . . . . . آه... چشم به راه ... چه سختند لحظه‌های انتظار... و در این‌روزهای زندگی ، چه پرتکرار شده واژه انتظار... مثل این روز‌های که در انتظار می‌گذرد... مانند انتظار در جستجوی ... و چه سختند لحظه‌های انتظار... ولی انگار که غم و انتظار باهم عجین شده‌اند... آه... علی... غم همه‌ی وجودش را گرفته بود؛ نَفَس‌هایش... به شماره افتاده بود؛ دلواپسِ فاطمه بود! لب باز کرد: زهراجان! منم، علی... و پلک‌هایش تکان خورد! 🚩 @Heyat1342