🖼#پوستر
🔹کمک به فلسطین؛ یک حکم قطعی شرعی
🔸آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی:
حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش و کمک کنند تا فلسطین به مسلمانان و صاحبان اصلیاش بازگردد و در رویارویی با رژیم غاصب، آنان را یاری رسانند.
۱۴۰۳/۰۷/۰۴
|#فلسطین
|#غزه
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/38934282
🖼#پوستر
🔹یک پیامبر، یک امت، یک هدف
|#پیامبر_اکرم_ص
|#فلسطین
|#غزه
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🖼#پوستر
🔹مدال کودککشی
✏️طراح: لطیف قدیانی
▫️Caricature: Latif Fityani
👇🏻برای فلسطین:
▫️@FORPALESTINE
|#فلسطین
|#مقاومت
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🔰در آرزوی فراموشی
🔹روایتهای زنانه از غزه
📝حق داشتند قدیمیها که میگفتند آدم سنگ بشود اما مادر نه. آدم مادر که شد دیگر هیچ تصویری از ذهن و جانش پاک نمیشود. منِ مادر، هر نمایی از کودکی زخمی یا پیکری کوچک، قلبم را هزار تکه میکند. وقتی فیلم وداع پدربزرگ یوسف را دیدم، انگار نفس در سینهام گیر کرد. آن لحظه، دیگر او فقط نوهی مردی در غزه نبود؛ او فرزند همه ما مادرها بود.
یوسف، تنها چهار سال داشت. کودکی که دنیا را هنوز با توپ پلاستیکی و خندههای بیپایان میدید. من در نگاهش محمدحسینم را میدیدم، با همان قد و قامت و همان سن و سال که همین دیروز در حیاط خانه دنبال توپش میدوید. خندههای کودکانه هیچ مرزی نمیشناسد، اما بمبها، حتی آنها را هم نشانه گرفتند.
وقتی پدربزرگ یوسف خم شد، دست لرزانش را روی تن بیجان نوهاش گذاشت و گریست، قلبم شکست. آن صحنه برای من فقط یک تصویر نبود؛ بوی خاک سوخته، صدای گریه مردی شکسته، و آغوشی که برای همیشه خالی مانده بود، همهاش را در ذهنم زنده دیدم. تصویر کردم، زندگی کردم. همان لحظه با خودم گفتم: اگر روزی دستهای کوچک فرزندم، سرد و بیحرکت در آغوشم بیفتد چه؟ از من چه باقی میماند؟
این سوال مثل خنجری در سینهام فرورفت. هیچ مادری نمیتواند از این تصور بگریزد. برای همین است که غزه برایم فقط نامی در خبرها نیست. غزه همان لرزشیست که هر بار با شنیدن صدای انفجار در دل مادرها میافتد. همان دلهرهایست که در دل ما هم زنده است وقتی آنها شبها بچههایشان را در آغوش میگیرند و دعا میکنند صبح فردا همچنان نفس بکشند.
پدربزرگ یوسف در آن وداع، تنها نبود. من، و هزاران مادر دیگر، کنار او گریستیم. ما همه با او دفن شدیم. اما در عین حال، صدایش را به جان گرفتیم؛ صدایی که فریاد میزند: «کودکان ما حق زندگی دارند.»
یوسف دیگر نمیخندد، اما خندههایش مثل نوری در کوچههای تاریک غزه میپیچد. و ما مادرها، هر بار که کودکی پرپر میشود، دوباره زخمی میشویم، اما باز بلند میشویم؛ چون تنها سرمایهی ما همین عشق است. عشقی که هیچ بمبی توان خاموش کردنش را ندارد.
📝نفیسهسادات موسوی، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
▫️ ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
👇🏻رسانه «ریحانه» را دنبال کنید:
▫️@khamenei_reyhaneh
|#غزه
|#فلسطین
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🖼#پوستر
▫️الأخ العزیزُ وَ المجاهدَ الکبیر
الشهید محمّد الضیف (ابوُخَالِد)
🔹فجر پیروزی به یاری پروردگار نزدیک خواهد بود. زنگِ مرگِ صهیونیستهای متجاوز به صدا درآمده است.
✍️بخشی از نامه تاریخی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به سردار سرافراز ابوخالد محمد الضیف فرماندهٔ گردانهای قسام
▫️@Soleimany_ir
|#غزه
|#شهدا
|#فلسطین
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🔰هقهقهای در گلو مانده
🔹روایتهای زنانه از غزه
طفل معصوم من که نمیدانم نامت چیست و تو را فقط از قاب شیشهای گوشی دیدهام و دلم برایت رفته است! به دنبال مادرت میگردم که کجای این تصویر ایستاده و اشک از گوشه چشمهایش لبپر میزند. نمیدانم به صورتش خنج میکشد و از درد تو به آغوش کسی پناه میبرد یا بار این غم را تنهایی به دوش میکشد؟
خودم را میبینم که آیهی کوچکم در یکسالگی زمین میخورد و تیزی کنسول میگیرد به گوشت نازک دستش و بعد از آن عفونت بالا میزند و نمیتواند دستش را تکان بدهد. با قلبی که از نگرانی تند میزند، خودم را میرسانم به بیمارستان و چشمهایم دکتر را موقع گفتن: «عمل لازمه» تار میبیند. فقط به پرستار التماس میکنم با نرمی برخورد کند و هوای تن ظریفش را داشته باشد. وقتی میگویند باید گان سرمهای را تنش کنم و روی تخت نوزادها بخوابانمش تا آمپول بیهوشی را بیاورند، نفسم تنگ میشود. منِ مادر طاقت این کارها را ندارم حتی اگر راهی جز این برای بهبودی پاره تنم نداشته باشم. بماند که بیمارستان درجه یک شهر است و از تمیزی برق میزند و تجهیزات کامل دارد و دکتری که مدام دلداریام میدهد. همهی اینها هست و باز من وقتی آمپول اثر میکند و چشمهای دخترکم بسته میشود، به خودم لعنت میفرستم که چرا اجازه دادم بیهوشش کنند. در آغوش همسرم ضجه میزنم که اگر یکدرصد، دیر به هوش بیاید چه؟ اگر تیزی چاقوی برش، فرو برود به جایی غیر از زخم روی دستش و زخم دیگری ایجاد کند چه؟ میدانم اینها فقط وسوسه است و هیچکدام اتفاق نمیافتد و اعتمادم اول به خداست و بعد به کاربلدی دکتر و تجهیزات بیمارستان. شهر هم در امان است و بمب دشمن تهدید هر لحظهمان نیست.
اما بمیرم برای تو که تن لختت را روی زمین سرد و کثیف پهن میکنند و خون روی صورتت دلمه بسته است. بمب و موشک توی آسمان غرش میکنند و پدرت بیجانتر از همه، تو را به زور روی موزاییکهای سفت نگه میدارد. دلم میلرزد برای مادرت. برای نگاههای مضطر و امّنیُجیبهایی که میخواند. میدانم که مادران فلسطین، با صبر زاده میشوند و با صبر قنداقهی نوزاد خود را به بغل میگیرند و با صبر شهید میشوند. فقط با اشک که سلاحی جز آن برایمان باقی نمانده، میخواهم خداوند منجی را زودتر برساند. چشمهای مادرت از شادی برق بیفتد و نفسش از هقهقهای توی گلو مانده، آزاد شود. روی خندان تو را ببیند و باز هم بخندد. جز این، غم تا ابد همراهش میماند.
📝فاطمه اکبری اصل، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
👇🏻رسانه «ریحانه»
▫️@khamenei_reyhaneh
|#غزه
|#فلسطین
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🖼#نقاشی
🔹کشتی صمود
✏️اثر هنرمند میکائیل چیفتچی از کشور ترکیه
|#غزه
|#فلسطین
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🔰جزوه
🔻«سازمان ملتهای متحد اکثریت جهانی، علیه دیکتاتوری اتاق فرمان جهان»؛
🔹 از صبح ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که دیوارهای خیالی امنیت و قلعه پوشالی قدرت اسرائیل فروریخت، دومینوی فروریختن نظم_ظالمانه جهان هم شروع شد؛
🔸 غزه در محاصره بار دیگر با خون خود فریاد زد تا جهانیان را بیدار و جهان را از ۱۰۰ سال اشغال دیکتاتورها و تروریستها آزاد کند.
🔖و این بار جهان خسته از تبعیض و ظلم و جنایت اقلیت زورگو و فاسد حاکم بر جهان، به پا خواسته تا نظمی عادلانه و انسانی برای مدیریت جهان بنا نهد.
❗️برگزاری نشستهای متعدد بینالمللی درباره نظم نوین جهانی انعکاسی از این خواسته اکثریت جهانی است.
🎙 حجتالاسلام براتی، دبیر مجمع جهانی امت محمد رسولالله (ص) نیز با حضور در دو اجلاسیه بینالمللی در مسکو، طرحی برای پیریزی نظم جدید جهان ارائه میدهند که با استقبال و تائید نمایندگان کشورهای مختلف مواجه میشود.
🔻 این جزوه، متن سخنرانی حجتالاسلام براتی در این دو اجلاسیه بینالمللی است.
👇🏻مدرسه فلسطین:
▫️@palestinestory
|#غزه
|#جزوه
|#فلسطین
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🔰آیین نظاره زجر
🔹روایتهای زنانه از غزه
📝من معنی عاجز شدن را، معنی با پوست و استخوان عاجز شدن را، معنی تا بن دندان عاجز شدن را، معنی تا سویدای جان عاجز شدن را با دیدن این فیلم درک کردم.
بیستویک ماه است که این تکه فیلم منتشر شده. بیستویک ماه است که دستها و پاها بیوقفه میلرزند و بچههایی، اعضای زخمیشان را بالا میگیرند و به زمین و آسمان نشان میدهند. بیستویک ماه است که من، مثل یک آیین، مثل یک عبادت واجب، مرتب به تماشای این فیلم مینشینم. آن اوایل جنگ، هر روز، و حالا، هر چند وقت یک بار. هر زمان که توهم میزنم چیزی از کار و مال این دنیا میتواند مهم باشد. هر زمان که ممکن است بیدغدغه و از ته دل بخندم. توی گالری گوشی بالا میروم و فیلم را باز میکنم و انگشتهایم را روی چشمها فشار میدهم.
این جنگ، تکتک کلمات ساده و بیمنظور ما را به روضه تبدیل کرد. یک مثالش همین جمله که من برای پیدا کردن این فیلم، باید بیستویک ماه را در گالری گوشی اسکرول کنم.
آن اوایل جنگ، تا یک زمانی فکر میکردم برای مراقبت از خودم، برای جریحهدار نشدن دلم، باید چشم ببندم روی خشونت، روی فیلمها و عکسها و کلمات. از جایی به بعد، عامدانه خودم را مواجه کردم با خشونت، دقیقا بهخاطر مراقبت از دلم، برای آدم ماندنم. پس در این دو سال، بیرحمانه و بدون فیلتر تمام فیلمهای خونبار را دیدهام، تمامی آوارها را. اما این فیلم بیخشونتِ بیاتفاقِ حتی سرشار از مهر، طور دیگری مرا زمینگیر کرد.
من با جنون آدمی که همین حالا داغ دیده، با بلاهت کودکی که غیرممکن را نمیفهمد، این فیلم را نگاه میکنم. هر بار، لحظهبهلحظه لرزش دست و پا و اداهای چهره را موشکافی میکنم. به این امید که آن لبخند تلخ و محو ثانیهی چند، فقط یکصدم ثانیه طولانیتر شود. که نمیشود. و نمیشود. هیچوقت نمیشود. ما همچنان عاجزیم و بچهها دستهایشان را به سمت آسمان بلند میکنند.
📝شقایق خبازیان، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
▫️ ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
👇🏻رسانه «ریحانه» :
▫️@khamenei_reyhaneh
|#فلسطین
|#غزه
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🔰دستهای دو برادر
🔹روایتهای زنانه از غزه
📝نصفهشب بود. توی بیابان، زن و بچه و همهی دار و ندار زندگیاش را گذاشته بود کناری، تا بیاید پی کمک. سرما و دردهای وضعحملِ زن، کشاندش سمت نور آتشی. نور، مال درخت بود. درختی که مثل هیچکدام از درختهای دنیا نبود و عین خورشید نور میداد و شده بود مَهبِطِ وحی. رسیدهنرسیده، صدا آمد:
_فَخلَع نَعلَیک. پابرهنه جلو رفت.
_چوبدستیات را بنداز. انداخت و شد مار.
_دستت را در گریبان ببر. بُرد. سفید و برّاق بیرونش آورد.
معجزهها را که یکییکی نشانش دادند، فرمان رسالت رسید: «برو پیش فرعون که سرکشی کرده.»
موسی، جا خورد. افتاد به دعا. جفت همان درخت که عین هیچکدام از درختهای دنیا نبود و وحی از میانش کلمه میشد برای رسولِ اولوالعزم، پشت سرِ هم دعا کرد. برای شرحِ صدر دعا کرد. برای آسانشدنِ رسالت دعا کرد. برای باز شدن گره زبانش، برای همه چیزهایی که فکر میکرد توی معرکهی با «فرعونِ سرکش» نیازش میشود، دعا کرد. ولی هنوز کارش میلنگید. هنوز دستش پُر نبود. هنوز محکم نبود. دلش رفت روی هارون. برادرِ بزرگترش. دعای اصلی را شمردهشمرده به زبان آورد: «هارون را همراهم بفرست. پشتم را به او گرم کن.»
آیه جدیدی نازل شد:
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ
خدا فرمود: «بهزودی پشتت را به برادرت گرم میکنیم و شما را بر آنها مسلط میسازیم. بهبرکت معجزههایمان، به شما دستدرازی نمیکنند. شما و پیروانتان، پیروزِ میدان میشوید.» قصه به اینجا که رسید، انگار همهی دنیا را به موسی دادند.
اینکه چرا دو برادر غزهای بهجای تخت، روی موزائیکهای بیمارستان دراز کشیدهاند و قطرهقطره سِرُم میریزد توی رگهایشان، چرا همه تنشان از انفجار، سیاه و خونی و خاکگرفته است، چرا سروصداهای دور و اطراف نمیگذارد کمی بخوابند، چرا مادری ندارند که بالای سرشان دعا بخواند، اینکه خانه و کسوکارشان چه شده و داغ کدام مصیبت بیشتر روی زخمشان قاشق میاندازد، خیلی مهم نیست. عین همه سختیهای عالَم رد میشوند. مهم، دستهای دو برادر است که گره خورده توی هم. پشتِ هم ایستادهاند برای معرکهای که وسطش هستند. برای زمینزدنِ فرعون سرکشی که لگدهای آخرش را میزند. وقتی دو برادر پشتشان بههم گرم است، زخمهایشان زودتر خوب میشود. دو برادر امیدوارند به چیزی که خدا قولش را به موسی و هارون و همهی پیروانشان داد: اَنتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُون.
📝سیمین پورمحمود، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
👇🏻رسانه «ریحانه»:
▫️@khamenei_reyhaneh
|#فلسطین
|#غزه
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🖼#پوستر
🔹قایق کاغذی ویژه کودکان
🔖ایده: Eleonora Masneri
🔻بازاجرا: مرضیه منصوری
▫️@The2040movement | ۲۰۴۰
|#فلسطین
|#بازی
|#غزه
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578
🖼#پوستر
🔹بالروح ، بدم نفدیک یا غزه
✏️اثرهنرمند : امین احمدی
|#فلسطین
|#غزه
🚩 پایگاهجامعمحتواییهیأت:
▫️ eitaa.com/joinchat/3893428257C3a05e55578