فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند عکس العمل؛ هشداری برای یک خطر بزرگ‼️
⭕️ جمعیت ایران طی ۱۵ سال گذشته، به اندازه ۱۰۰ سال کشورهای اروپایی کاهش داشته و روزبهروز ساختار آن نیز در حال پیر شدن است! تا جایی که ممکن است در سالهای آینده بیش از ۵۰ درصد جمعیت کشورمان را افراد بالای ۶۰ سال تشکیل دهند!
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
❤️بمناسبت روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم مصاحبه سرکار خانم زینب پناهی همسر شهید مدافع حرم کربلایی حمیدرضا باب الخانی با خبرگزاری مشرق را منتشر میکنیم.
خبرگزاری مشرق برای توصیف این خانم با کرامت مینویسد:
🔸بیست و دو ساله است؛ اما حرفهایش آنقدر پخته است که تا وقتی سنش را نپرسیدی، حتی حدس هم نمیزنی که آنقدر کمسن وسال باشد.نوزده ساله بوده که ازدواج میکند و درست یک سال بعد، زندگی مشترکشان آغاز و همراه با مردی میشود که قرار بوده همیشه در ماموریت باشد؛ آن هم فراتر از مرزهای ایران تازه توی خواستگاری شرط کرده بود که:
🌹« جز خودت هم کسی نباید بداند.»
میگوید از همان زمانی که عقد بودیم، سوریه رفتنهای حمیدرضا شروع شد؛ آن هم چهل پنجاه روزه! و این روزها میگذرد تا ماموریت آخر که شروعش ۷ شهریور نود و هشت میشود و پایانش ۲۹ بهمن؛ وقتی خبر شهادتش را برای همسرش آوردند. همسری که در ماموریت آخر همراه او در سوریه بوده است. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی اجمالی با «زینب پناهی»، همسر شهید حمیدرضا بابالخانی، سیوسومین شهید مدافع حرم استان اصفهان است.
❤️این مصاحبه در سه قسمت برایتان ارسال میگردد
🔴مصاحبه با سرکار خانم زینب پناهی همسر شهیدمدافع حرم حمید رضا بابلخانی
🌷🌷قسمت اول🌷🌷
🔹آشناییتان با آقا حمیدرضا به چه صورت بود؟
🔸ازدواجمان سنتی و معرفی من به واسطه دوست مشترک خواهر شوهرم و خواهر خودم بود. از ویژگیهای اخلاقی همسرتان بگویید.صبر خیلی زیاد داشت. بعضی وقتها خیلی سر به سرش میگذاشتم تا بالاخره یک جا عصبانی بشود و به اصطلاح از کوره در برود؛ ولی اصلا و ابدا هیچ نشانهای از عصبانیت در او نمیدیدم. خیلی مهربان و همراه من بود؛ به خصوص در درسم. شبهای امتحان تا صبح پا به پای من بیدار میماند . رشته تحصیلی من در دانشگاه نقاشی بود و کار عملی زیاد داشتم، حمیدرضا خیلی کمکم میکرد و گاهی حتی برخی از طراحیهای من را هم میکشید. خیلی توصیه میکرد که درسم را تا دکترا ادامه بدهم و البته مشاور خوبی در همه زمینهها برای من بود. توی دفترچه یادداشتی که سوریه دنبالش بود، برنامه هفتگی من را داشت و مرتب پیگیر کارهای درسی من بود. برخی اوقات پیش آمده بود من کاری داشتم و خودش ماموریت بود، آنقدر به این و آن زنگ میزد تا مشکل من حل شود و تا وقتی که خیالش از بابت من راحت نمیشد، سراغ کارهای دیگرش نمیرفت.
🔹سوریه رفتنهای همسرتان از کی شروع شد؟
🔸ما از زمانی که عقد کردیم ماموریتهای حمیدرضا به سوریه شروع شد. اگر اشتباه نکنم در طول این مدت زندگی مشترکمان، شش تا هفت بار سوریه رفت. هربار هم تقریبا ۴۰ تا ۵۰ روز ماموریتش طول میکشید.
🔹قبل از ازدواج اطلاع داشتید که همسرتان در رفت و آمد بین سوریه و ایران هستند؟ شما را مطلع کرده بودند؟
🔸بله، همان اولین جلسه خواستگاری این موضوع را با من درمیان گذاشتد.
🔹چطور این مسئله را با شما در میان گذاشتند؟ و پاسخ شما چه بود؟
🔸دیدار اول من خیلی صحبت خاصی نداشتم. چون اصلا قصد ازدواج با ایشان را نداشتم و به همه گفته بودم میخواهم با یک طلبه ازدواج کنم. ولی خب به اصرار مادر جلسه اول خواستگاری با ایشان برگزار شد. حمیدرضا همان جلسه اول به من گفت که جزو نیروی سپاه قدس است. گفت حاج قاسم سلیمانی از ما خواسته که خانوادههایتان باید در جریان این موضوع باشند به این دلیل که شما یک شهید زنده هستید و به خاطر رفت و آمدتان در مناطق درگیر جنگ باید هرلحظه منتظر شهادتتان باشید.
🌷🌷قسمت دوم🌷🌷
🔴مصاحبه با سرکار خانم زینب پناهی همسر شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی
🔹خب عکسالعمل شما چه بود؟ راحت پذیرفتید؟
🔸آن لحظه که این حرفها را میشنیدم فقط نگاهم به عکس حاج قاسم سلیمانی روی در کمدم بود. آقا حمیدرضا میگفت و من فقط به عکس حاج قاسم خیره شده بودم. هیچ چیزی نمیتوانستم بگویم، حتی نگاهشان هم نمیکردم.
🔹این موضوع را با خانواده مطرح کردید؟
🔸نه. از من خواستند و گفتند اینکه من عضو سپاه قدس هستم را حتی به خانوادهات هم نمیتوانی بگویی که خب این موضوع هم تردید من را بیشتر کرده بود. از من خواسته بودند که بگویم صرفا جزو نیروهای سپاه خاتمالانبیا هستند.
🔹یعنی کسی غیر از خودتان در جریان کارشان نبود؟
🔸فقط من این موضوع را به اطلاع دامادمان رساندم، آن هم صرفا برای مشورت گرفتن از ایشان که خب نظرشان این بود که اشکالی ندارد و ان شالله خیر است. البته دامادمان به من گفتند برادرت را هم در جریان بگذار که من حتی به ایشان هم نگفتم.
🔹و بالاخره خانواده شما چه زمانی متوجه شد؟
🔸این مدت حمیدرضا ماموریتهای زیادی به سوریه داشت و هربار که خانواده از من جویا میشدند کجاست و کدام شهر است، جوابم این بود که من از جای ماموریتش بیاطلاعم و واقعیتش هم همین بود. من فقط میدانستم سوریه است؛ اما اینکه کجا و چه شهری است را بیخبر بودم. تا اینکه ماموریت آخر پیش آمد و بالاخره متوجه شدند هرچند میل حمیدرضا نبود.
🔹چرا ماموریت آخر...؟
🔸به دلیل باردار شدن من و نامناسب بودن حالم و اینکه این دفعه مدت ماموریت حمیدرضا زیاد بود، شهریورماه با هم آمدیم سوریه. از طرف دیگر آمدنمان همزمان شده بود با رفتن مادرم به حج. برای همین، شرایط به گونهای پیش رفت که چارهای جز اطلاع دادن به خانواده نداشتیم.
🔹خانواده همسرتان هم در جریان نبودند؟
🔸چرا پدر و مادر و خواهرشان مطلع بودند. از طرف ما هم دامادمان.
🔹گفتید این ماموریت آخر بوده است. یعنی شما از شهریورماه زمانی که همسرتان در سوریه به شهادت رسید، آنجا بودهاید؟
🔸بله من زمان شهادت همسرم در سوریه بودم.
🔹چطور کنار آمدید؟ بالاخره در یک کشور غریب و اینکه تنها بودید؟
🔸الحمدلله مدتی بود که پدر و مادرم آمده بودند سوریه و کنار ما بودند. من آن لحظه تنها نبودم.
🔹و خبر شهادت چطور به شما رسید؟
🔸حدود چهل روزی میشد که پدر و مادرم آمده بودند سوریه و پیش ما بودند. صبح بیست و نهم بهمن بود. خواب بودم. قرار بود آن روز بیاییم ایران. دختر خواهر مادرم فوت کرده بود و بلیت هواپیما داشتیم. صبح بود که با صدای زنگ در بیدار شدیم. خودم را به در رساندم و از چشمیدر نگاه کردم، چشمم به یکی از مردان شهرک افتاد که پشت در منتظر بود. عجیب بود. اصولا آن موقع روز به جز سربازها با لباس نظامیانتظار دیدن مرد دیگری را در شهرک نداشتیم. مردها را فقط شبها میدیدیم. حس کردم باید آماده شنیدن یک خبر باشم. با اینکه نگران بودم در را باز کردم ولی بابا جلو رفت. پشت در ایستاده بودم و تلاش میکردم از حرفهایی که رد و بدل میشود چیزی متوجه بشوم. اما فقط صدای پس پس میشنیدم و یکی دو باری کلمه بیمارستان. داشتم به این فکر میکردم که حمیدرضا زخمیشده که یکدفعه پدرم را دیدم که روی پلهها نشسته و گریه میکند. دلم هوری ریخت پایین اما باز خودم را آماده مجروحیت همسرم میکردم و حتی لحظهای به شهادتش نخواستم فکر کنم. بابا را که بردند ، همسایهها یکی یکی آمدند.
🔹و بالاخره کی شهادت همسرتان برای شما محرز شد؟
🔸همسایهها آمده بودند ولی من باز خودم را از تا نمیانداختم. میوه میشستم و وسایل پذیرایی را آماده میکردم. اما از ترس به چهره هیچکدام نگاه نمیکردم که مبادا کسی بخواهد با من حرفی بزند. بیشتر، نگاهم به طاق بود و دیوارها و گهگاهی هم کف زمین. تا اینکه مریم دوست صمیمیام که به تازگی شوهر او هم زخمیو جانباز شده بود آمد. همین طور که داشتم چای دم میکردم از مریم پرسیدم: «مریم شوهر تو هم که زخمیشد آنقدر همسایه آمدند خانهتان؟» جواب مریم هم این بود که «آره؛ همسایهها می اومدند و میرفتند». حرفش تمام نشده بود که گفتم: «آخه بابام خیلی گریه میکرد.»
🔹خبر را از چه کسی شنیدید؟
🔸مریم دوستم آمد جلویم نشست و گفت: «زینب از الان دیگه بلند بلند گریه کن.» من اما باز هم گریه نکردم. توی دوران زندگی مشترکمان هزار بار این لحظه را تصور کرده بودم، پاهایی که حتما سست میشوند و زینبی که بیهوش خواهد شد. اما حالا که به آن لحظه رسیده بودم هیچ کدامشان نبود. نه پایی سست شد و نه زینبی بیهوش. اتفاقا انگار محکمتر از همیشه بودم. پاهایم قرصتر از همیشه بود. بلند شدم رفتم وضو گرفتم. سجادهام را پهن کردم و سجده شکر به جا آوردم. رویارویی اینگونه با این خبر برایم عجیب و غیرقابل باور بود. با اینکه همچنان منتظر بودم بیایند و بگویند که حمیدرضا زخمیشده است
🌷🌷قسمت سوم🌷🌷
🔴مصاحبه با سرکار خانم زینب پناهی همسر شهید مدافع حرم حمیدرضا باب الخانی
🔹خب عکسالعمل شما چه بود؟ راحت پذیرفتید؟
دیداری هم با پیکر همسرتان در سوریه داشتید؟
🔸بله همان روز. ساعت ۲ بعدازظهر بود که من را بردند کنار پیکر. آن موقع بود که باور کردم رفتنش را. به خاطر حال خراب پدرم اما مجبور بودم گریه نکنم.
🔹آخرین باری که قبل از شهادت همدیگر را دیدید، کی بود؟
🔸شب قبلش بود. اتفاقا قرار بر آمدن نداشت، چون گفته بود کارش زیاد و آمدنش بعید است. با این حال حدود ساعت ۱۰ شب بود که آمد خانه یک سری بزند و برود. من به خاطر بارداری حال مساعدی نداشتم و نمیتوانستم زیاد دور و برش باشم. رفتم توی اتاق که بوی شام اذیتم نکند. مامان برای شام لوبیاپلو درست کرده بود. حمید شامش را که خورد آمد توی اتاق کنار من. بهش گفتم ما فردا پرواز داریم، صبح میایی که؟ گفت آره بابا کاری ندارم. خودم میرسونمتون فرودگاه دمشق...
🔹حرف خاصی نزد؟
نه! نه اینکه آن شب، هیچ وقت حرف خاصی نمیزد! همیشه میگفت حیف است آدم به دست اینها شهید بشود. معتقد بود «برای شهادت من الان خیلی زوده. من میخوام اندازه حاج قاسم بشم، بعد شهید بشم.» گاهی اوقات هم میخندید و میگفت: «نه حاج قاسم جوون تره، میخوام اندازه شهید همدانی بشم و بعد شهید بشم.»
🔹دیداری هم با سردار داشتند؟
بله دیدار که زیاد داشتند؛ ولی من را از جزئیات مطلع نمیکردند. فقط یکبارچندتا شکلات آوردند و گفتند اینها را حاج قاسم داده گفته ببرید برای همسرانتان.
🔹زمان شهادت حاج قاسم شما سوریه بودید. چطور خبردار شدید؟
🔸ما خیلی زود خبردار شدیم. همان لحظه شهادت، بیسیمشان صدا داد و خبر به ما رسید. بلافاصله زدیم شبکه خبر که زیرنویسها را دیدیم. البته آن وقت فقط وقوع حادثه را اطلاع رسانی میکرد و خبری از شهادت حاجقاسم نبود. توی بهت بودیم. پدر و مادرم وپدر و مادر همسرم اینجا بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️شاعر شعر معروف «مکن ای صبح طلوع» را بیشتر بشناسید...
باور نمیکنید که شاعر این دودمه پدر چه کسی بوده است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شما این همدلی مردم شهرضا رو ببینید
🔹غارت مغازه ها تو اروپا و آمریکا رو مقایسه کنید با این مرام ایرانی اسلامی مردم ایران ...
🔹کجای دنیا این مرام و معرفتی که مردم ایران دارند رو دارن ؟؟؟؟
✍️ سعید سعیدی
#ایران_اسلامی
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صف طولانی غذا در آلمان
🔻اعتراض هموطن ساکن آلمان به کسانی که تا میبینن مردم برای غذای نذری صف وایسادن، شروع میکنن به خودتحقیری .
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محاسبات صد در صد غلط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای دیدار تاریخی حاج قاسم با شهید حججی:)
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
#سنگر_رسانه | #شهیدانه
مادر مهسا بعد یه سال یادش افتاده عکسهای بچهشو منتشر کنه :)
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
#سنگر_رسانه | #تفکر
لطفا این عکس رو همه جا پخش کنید، قبلش نیت کنید شهید حاجت رواتون کنه ان شاءالله
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
#سنگر_رسانه | #شهیدانه
(نظر حضرت ایت الله مکارم شیرازی)
حکم شرعی گرفتن وام برای سفر اربعین؟ فردی که توانایی مالی ندارد، آیا میتواند پول قرض کرده و به سفر اربعین برود؟
اگر برای ادای قرض به زحمت نمیافتد، کار خوبی هست و مستحب است.
تنها وامی که از نظر شرعی میتوان برای عتبات و سایر سفرها استفاده کرد، وام قرض الحسنه است و حداکثر کارمزد مجاز برای این وامها چهار درصد میباشد، و استفاده از سایر وامها که در مقابل آن سود دریافت میشود و یا کارمزد بیش از چهار درصد دارد جایز نیست و سفر آنها اشکال دارد.
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
#سنگر_رسانه | #احکام_شرعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 قابل توجه شهروندانی که از دربهای کنترلی استفاده میکنند
هنگام خروج از منزل یا محل کار، صبر کنید تا درب کاملا بسته نشده حرکت نکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرمانها و روح الله های عزیز!
مبادا تصور کنید خونتان پایمال شد.
مبادا غبار غم بر چهرهتان بنشیند که شما میان "ناسزا گفتن به ولی خدا" و "کشته شدن به قتل صبر" دومی را برگزیدید و امروز لشکریان همان فتنه مانند سلاح ورزی ها بر اقتصاد این کشور حاکماند.
خون شماها پایمال نشد. خون شماها فریاد مظلومیت و تنهایی علی است...میان کارگزارانش.
❌من و آقای پورابراهیمی از طرف آقای قالیباف آمدیم که بگوییم سلاحورزی بماند!!!
🔥یک سوال از دیوان عدالت اداری
#نگرانی_اهل_بساط
🔻آقایان میثم #لطیفی و آقای حسام الدین #آشنا هر دو عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق هستند؛ این سئوال مطرح است چرا برای آقای آشنا مانند آقای لطیفی، در سالهای تصدی ریاست مرکز بررسی استراتژیک ریاست جمهوری در دوران روحانی و معاون وزارت اطلاعات دولت اصلاحات، حکم ابطال انتصای صادر نفرمودید و ایشان بطور ثابت پای بساط در دولت قبل نشسته بود و
الان هم نگران بساط آینده خودش است؟
🔸پ.ن۱: ممکن است پاسخ سئوال این باشد که قبلا کسی شکایت نکرده بود، هرچند شاید نجابت رئیس دولت هم بی تاثیر نباشد.
🔸پ.ن۲: به نظر میرسد برخی ورودهای قضایی به حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالی، مانند ابطال برخی اختیارات هیات های امنای دانشگاه ها، امور سازمان سنجش و ... نیازمند مشورتهای تخصصی تر نخبگان دانشگاهی باشد؛ شاید هم نیازمند به روزرسانی قوانین دیوان عدالت اداری و ... که نقش بسیاری مهمی در دفاع از حقوق مردم در برابر دستگاههای دولتی دارد.
#بساط_بی_حجابی
این عدالت است در جمهوری اسلامی اگر مسولین همراهی کنند:
معاون دیوان عدالت اداری: شکایت یک دانشجو باعث انفصال از خدمت رئیس سازمان سنجش شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اطلاعیه مهم سازمان اطلاعات سپاه مبنی بر تماسهای مشکوک برای دعوت به اغتشاشات و تخریب اموال عمومی از سمت سازمان تروریستی منافقین
در صورت مشاهده موضوع فوق به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه (۱۱۴) اطلاع رسانی شود.
•┈••••✾▪️یاحسین(ع)▪️✾•••┈•
از مسیر دریا راهیِ اربعین شوید.
🔹مدیر اجرایی ستاد اربعین: پیشبینی میشود امسال از طریق دریا روزانه ۴ هزار زائر از بندر خرمشهر به بندر بصره اعزام شوند.
🔹زائران میتوانند به جای ورود از مرز شلمچه و ازدحام جمعیت با کشتی یک ساعته راهیِ عراق شوند.
🔹قرار است موکبهای دریایی و وسایل حملونقل عمومی در بصره مستقر شده و زائران را تا شهرهای زیارتی منتقل کنند.
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯
💠 جزئیات اجرای توافق تبادل زندانیان ایران-آمریکا و آزادسازی پولهای ایران در کره جنوبی
🔺خبرنگار تسنیم کسب اطلاع کرد که فرآیند اجرای توافق ایران و آمریکا برای تبادل زندانیان و همچنین آزادسازی تمام پولهای بلوکه شده ایران در کره جنوبی آغاز شده است.
🔹بر اساس این گزارش، در این فرآیند قرار است ابتدا پولهای ایران در کره از واحد وون(واحد پول کره جنوبی) به یورو تبدیل شود که این مهم انجام شده و در ادامه بناست که به حسابی در قطر واریز شود تا در اختیار ایران قرار گیرد.
🔹مبلغ پولهای ایران در کره جنوبی که بناست آزاد شود ۶ میلیارد دلار است .
🔹پس از واریز این پول به حسابی در قطر، تبادل زندانیان نیز به انجام میرسد.
🔹اتهام این افراد همکاری با دولت متخاصم آمریکا بود .
در این تبادل، چهار تبعه آمریکایی (سیامک نمازی، عماد شرقی، مراد طاهباز و یک زندانی دیگر) در قبال آزادسازی همان تعداد یا بیشتر از ایرانیان در بند آمریکا آزاد میشوند
🔹منابع مطلع به تسنیم گفتند که تا وقتی که پولهای ایران کامل به قطر منتقل نشود، زندانیان امریکایی ازاد نمیشوند.
🔹دولت کشورمان علاوه بر پیگیری راهکارهای دیپلماتیک برای آزادسازی منابع ایران در کره جنوبی، از حدود یکماه پیش فرآیند حقوقی علیه کره جنوبی را هم آغاز کرده بود که این دو مسیر نهایتا به ازادسازی همه منابع منجر میشود.
╭┅─────┅╮
🌺@heyat_razm_kohpa
╰┅─────┅╯