🔷تفحص◇طلائیه 🔸 احمدیان 🔶
نوروز آن سال مصادف شده بود با شب ولادت آقا امام رضا(ع). داخل سنگر بچه های لشکر 31 عاشورا جشن گرفته بودند.
نوبت من شد که بخوانم. نمی دانم چرا دلم دامن گیر آقا قمر بنی هاشم (ع) شد.😞
عرض کردم:«ارباب! شما مزه ی شرمندگی رو چشیدید، نگذارید ما شرمنده ی خانواده شهدا شویم.»😓
فردا صبح از بچه ها پرسیدم:« امروز با چه رمزی کار رو شروع کنیم؟»
حاج آقا گنجی گفت: «یا اباالفضل..دیشب به آقا اباالفضل(ع) متوسل شدیم. امروز هم به نام ایشان می رویم، عیدی را از دست خودشان بگیریم.» 🙏🏻
بعد از چند دقیقه؛اولین شهید پیدا شد...
« شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام محمد باقر،از کاشان.»♥️
بچه ها گفتند: توسل دیشب، رمز حرکت امروز و نام این شهید، با هم یکی شده است.
نمی دانم چرا به زبانم جاری شد که * اگر نام شهید بعدی هم ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقا است *😭
داشتم زمین را می کندم که دیدم حاج آقا گنجی و یکی دیگر از بچه های سرباز، داخل گودال پریدند. از بیل مکانیکی پیاده شدم.خیلی عجیب بود...
یک دست شهید از مچ قطع شده بود.
پلاک شهید رو استعلام کردیم: «شهید ابوالفضل ابوالفضلی، گردان امام محمد باقر(ع)، از کاشان...♥️
💚هر کجا نام تو آید به زبان ها حرم است...
#طلائیه
#تفحص
#محمد_احمدیان
🆔@heyat_saralah_ir
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #روایتگری | #اربعین_حماسه
.:لبخندی به حسین (ع):.
داستان تسیح قدرت الله
قدرتالله حسینزاده» رفیق ۱۶ ساله من بود. هر کجا میرفت یک تسبیح دستش بود. از زمین فوتبال گرفته تا کلاس آموزش. یکبار گذاشتیمش در دروازه، دیدیم دستش تسبیح است، هرچه هم توپ زدند از دروازه رد شد. عصبانی شدم و گفتم حداقل یک دانه از توپها را بگیر. گفت غصه نخور هرچه توپ رد میشود آنها را میشمارم. بعد گفت من در دروازه فوتبال هم از یاد خدا غافل نیستم. سه شب قبل از عملیات دیدم تسبیح دستش است. پرسیدم قدرتالله چه ذکری میگویی، گفت محمد حواست به زندگی خودت باشد. شب کربلای ۵ در لحظات آخر در بغل همدیگر بودیم، سرش روی سینه من بود و با هم وداع میکردیم، گفتم قدرتالله سلام ما را به اباعبدالله برسان، یک لحظه چشمم به تسبیحش افتاد. پرسیدم قدرتالله چه ذکری میگویی، گفت همه این مدت میگفتم «السلام علیک یا اباعبدالله (ع)»، به امید لحظهای که مقابل سیدالشهدا (ع) این جمله را بگویم. مرحله سوم کربلای ۵ تیر به سرش خورد، در آغوش من بود، نگاهش به آسمان بود، همانطور که نگاهش به آسمان بود، لبخندی روی لبش نقش بست و با ذکر «السلام علیک یا اباعبدالله» به شهادت رسید.
🎙 راوی :#محمد_احمدیان
🆔@heiat_saralah