پیشبینی مهدی باکری..!!
آقامهدی قبل از شروع عملیات مسلمبنعقیل در یکی از جلسات بررسی منطقه و طرحریزی برای عملیات، در جواب سؤال فرماندهان در مورد تأثیر مهتابی بودن شب و شنی بودن زمین بر لو رفتن عملیات، گفت: «انشاالله خداوند ماه را با ابرها تنظیم خواهد کرد.»
در روز عملیات نصرت الهی و امداد غیبی در آن فضای وهم آلود نازل شد.!! و در زمانی بسیار کوتاه ابرهای سیاهی بر آسمان و بالای سر رزمندگان دلاورِ تیپ۳۱ عاشورا پدیدار شد. باراش باران صدایِ حرکتِ رزمندگان روی سنگریزهها و شنها را خنثی کرد و در دلهای آنها آرامش و سکینه ایجاد کرد...
#مهر_۱۳۶۱
#امداد_غیبی
#دفاع_مقدس
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#عملیات_مسلم_بن_عقیل
#عاشقان_ثارالله_علیه_السلام
به قول شهید آوینی
این سفرهها نماد قناعت بود
و شبیه به سفرههایی که کشاورزان
سَرِ زمینهای زراعت خود پهن میکردند!
حالا رزمندگان به آن سفره حضرت زَهـۜرا
میگفتند و بعداز قرائت دعای فرج،
میگفتند: اَللَّهُمَّ ارْزُقنا رِزْقاً حَلاَلاً طَیِّباً...
وبعد دست به نانهای داخل سفره میبُردند..
#زندگی_در_جنگ
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
#هیئت_عاشقان_ثارالله_علیه_السلام
💥ملت ما از این ترقه بازی ها نمی ترسد!
آرپی جی زن بود...
کوله پشتیش پر از گلوله های آر پی جی بود...
در حین عملیات گلوله ائی خورد به کوله اش و کوله پشتیش آتش گرفت...
داش علی نوجوان ما و دوستانش نتوانستند کوله آتش گرفته را از او جدا کنند...
خودش با کوله آتیش گرفته اش تنها شده بود و در حال سوختن و آب شدن بود. وسط عملیات بود و هیچ کاری نمی شد کرد. توی آتش در دل شب با بدن زخمی و سوخته که دیگه توانی نداشت, فکری به سرش زد!؟...
با چفیه دهانش را بست تا بی اختیار فریادی نزند تا عملیات لو نرود با اصرار فراوان ودر میان گریه های همرزمانش از بچه هاخواست به راه خودشان ادامه بدهند...
بعد از عملیات دوستانش رفتند سراغ پیکر پاکش تا با خود بیاورند عقب ولی از "علی" داستان ما تنها کف پوتین هاش که نسوخته بود باقی مانده بود...
"علی پودر شده بود..."
"پلاڪش" را
براے ما جا گذاشت،
تا روزے بدانیـم،
از جنس ما بود...
"هـویتـش" خاڪے بود!
اما "دلش" را بہ "آسمـان" زد
گمنــامے راز عجیبے است...
#روایتگری
#دفاع_مقدس
#سیرهی_شهدا
#شهیدعلی_عرب
#شبیه_شهدا_شویم