eitaa logo
هیئت آقاقاسم بن الحسن_فردو
186 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
678 ویدیو
17 فایل
هفتگی:یکشنبه ها (به صورت سیار در منازل شهر قم) تاسیس هیئت ۱۳۸۰ اساتیدقرآن آقای حاج علی عسگری فردویی های مقیم قم
مشاهده در ایتا
دانلود
کهف الحسن علیه السلام: 🌷 ⚠️ از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بودشهدااز او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫
🔆💠🔅💠﷽💠 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠 👌 توی کاروان پیاده‌روی اربعین بودم؛ تنها چیزی که توی اون شلوغی باعث می‌شد کاروان رو گم‌ نکنم و عقب نیفتم، توجه به پرچم و عَلَم پیشروی کاروان بود. 🔻 یه دفعه، یه لحظه رفتم توی یه موکب تا یه چیزی بخورم، یهو دیدم کلّی از کاروان جاموندم! 👈 یاد این شعر افتادم: رفتم که خار از پا کشم محمل ز چشمم دور شد یک لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد! 📙 نکته اخلاقی: 🔺 در استفادۀ از دنیا باید به ضروریات اکتفا کرد؛ هربار توجه بیش از حد ضرورت به دنیا و زرق‌وبرق‌های اون، باعث می‌شه کُلّی از قافله عقب بمونیم! @heyate_ghorane_ghasem_ben_hasan 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔆
۞ ۞ 🍃وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ🍃 هــمانا زندگــی بازیچه ای بیش نیست و زندگــی ســرای آخــرت است. 📒سوره مبارکه العنکبوت آیه ۶۴ 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @heyate_ghorane_ghasem_ben_hasan
❌شهید مظلوم....، شرمنده ڪه تروریست یا قاتل نبودی ،ڪه برایت هشتگ ترند ڪنند و تقاضای بخشش ڪنند 💔 علی بیرامی، عصر روز حین خدمت برای امنیت ڪشور در مرزهای غربی به دست گروه‌های به شهادت رسید.... 💔 💬 علی جان ، آسوده زیرا در این سرزمین مردمانش برای قاتلین ترند میڪنند . 💔 برای یڪ پیرمرد هشتاد ساله ڪه به مرگ طبیعی از رفته غمگین میشوند و نوحه سر میدهند .💔 اینجا ڪسی نیست ڪه رشادت و شما باشد . 💔 💭ننگ بر جامعه زده امروز ما ،ڪه سلبریتی هایش فقط دلواپس مادران هستند، ....،💔 @heyate_ghorane_ghasem_ben_hasan