📌 بُرشی از کتاب منمیترانیستم
بعد از سالها دوری زینب و بعد از مرگ پدر و مادربزرگش، مجبور شدم از غم تنهایی از شاهینشهر به تهران بیایم. من که بعد از زینب، هر روز آماده رسیدن به او بودم، هنوز نفس میکشم اما پدر و مادربزرگش پیش او رفتند. شاید من ماندم که بالاخره امروز بعد از بیست و شش سال، داستان زندگی دخترم را که گوشه دلم مانده بود، بگویم و به آخرین آرزویم که معرفی و شناساندن زینب است برسم تا دختر معصوم و بیگناهم ذرهای از مظلومیت خارج شود؛ تا مردم بدانند یک روز دختری چهارده ساله برای دفاع از عقیدهاش با بیرحمی تمام به دست منافقینی کوردل به شهادت رسید. بعضی شبها خواب تکه شهدا را میبینم. خواب درختهای کاج تکه شهدا؛ درختهایی که سایبان قبرهای شهدا، قبر زینب و مجید یوسفیان هستند. صدای نسیمی را که میان برگهای آنها میپیچد، میشنوم. یک تکه از جگر من، از قلب من، زیر آن درختهاست. گمشده من آنجا خوابیده است.
#معرفی_کتاب #منمیترانیستم
➥@heyate_maktabolhasan
┗━━━━━♡━━━━━