eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 💖💖 سارا به من نگاهی انداخت و گفت: - حتما، نیلا جان بیا بریم که امیرعلی منتظره حالا تا من بیام بپرسم امیرعلی کیه و نمی‌خواد زحمت بکشی خودم با تاکسی میرم سارا دستم رو کشید و به سمت ماشینشون برد! سارا گفت: - سوار شو عزیزم منم کنارت میشینم با تعجب سوار شدم! پسری جلو و سمت فرمون نشسته بود گفت: - چرا عقب نشستی؟ حالا غریبه شدیم؟ سوار تاکسی نشدی که..! با تعجب بهش خیره شدم که وقتی سنگینی نگاهمو دید برگشت و عقب رو نگاه کرد میخواست چیزی بگه که با دیدن من ساکت شد. همون موقع سارا سوار شد و گفت: - شرمنده دیر شد داداش می‌خواستم دوستمم برسونی. پسری که الان فهمیده بودم داداش ساراست به خودش اومد و سرش رو زیر انداخت و گفت: - شرمنده خانوم فکر کردم ساراست، ادرستون کجاست؟ لبی گزیدم و نگاهم رو ازش دزدیدم و آدرس خونمون رو دادم که سارا گفت: - وای نیلا خونتون نزدیک ماست ما فقط دو کوچه بالا تر از شماییم. میتونی فردا با خودمون بیای فقط حواست باشه لوازم ضروریت رو واسه سفر جمع کنی. سعی کردم تعارف رو کنار بزارم چون خونشون نزدیک خونمون بود دیگه راحت باهم می‌رفتیم و میومدیم. گفتم: - ممنونم عزیزم لطف می‌کنی! یعنی دیگه فردا به سمت شلمچه حرکت میکنیم؟ با شوق گفت: - اره، خیلی خوبه که عید اونجاییم شهدا مارو طلبیدن سری تکون دادم و سارا هم دیگه هیچی نگفت تا به خونه رسیدیم. تعارف کردم که بیان داخل اما گفتن که مامانشون منتظره و باید برن منم با خداحافظی بدرقشون کردم! کلید توی در انداختم و وارد شدم. چقدر خوبه که یکی توی خونه منتظرت باشه و من چقدر حسرت یک تلفن از مامانم رو خوردم واقعا دلم واسه مامان و بابام تنگ شده. وارد خونه شدم و در رو قفل کردم بعداز اون اتفاقی که برام افتاد خیلی میترسم و همیشه در رو قفل میکنم. لباسم رو با لباس راحتی عوض کردم و رفتم توی آشپزخونه! به عنوان شام امشب باید کمی نون و پنیری که مونده رو بخورم اما فردا دیگه خونه نیستم، میریم شلمچه و اونجا حتما خودشون غذا میدن یعنی امیدوارم! از بابت مدرسه هم خیالم راحته چون فعلا به مدت چند روز واسه عید تعطیلیم. راستش نمی‌دونستم شلمچه کجاست و چرا می‌خوایم بریم اونجا و انقدر تأکید دارن که عید اونجا باشیم! تابحال اونجا نرفتم! اسمش آشناست اما چیزی راجبش نمی‌دونم! دوست داشتم از فاطمه یا سارا بپرسم اما دوست نداشتم این سوال رو بپرسم و اونا فکر کنن که من هیچی نمی‌دونم و به عبارتی خنگ فرض بشم! از فکر و خیالاتم خندم گرفت. اما کاشکی فردا که خواستیم بریم خودشون بگن و همه چی رو راجب اونجا توضیح بدن! بنظر خودم یه جای خوش آب و هوا باید باشه. با کلی ذوق چشم روی هم گذاشتم که زود صبح بشه... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖💖 صدای اذان رو که شنیدم چشمام رو باز کردم و رفتم تا وضو بگیرم. صدای اذان از بلندگو های مسجد به خوبی شنیده میشد، مسجدی تقریبا نزدیکی ما بود. این حد از آرامش که به روح و جسمم وارد شده بود برام عجیب بود که با خوندن نماز تقویت می‌شد! چادر نماز رو سرم کردم. الله اکبر... نمازم رو که خوندم جانماز رو جمع کردم و تصمیم گرفتم دوش بگیرم و وسایل لازم برای رفتن به شلمچه رو حاضر کنم. (چند ساعت بعد) دوش گرفتم و حاضر شدم لوازم ضروری هم برداشتم البته چیز زیادی نبودن و جای خاصی هم نمی‌گرفتن. داشتم توی کیفم رو خالی میکردم که لباسای فاطمه هم دیدم. اخ که باز فراموش کردم لباسش رو بهش بدم! یکدفعه گوشیم زنگ خورد، شماره ناشناس بود! - سلام شما؟! - سلام، سارا هستم - آها عزیزم، خوبی؟ شمارم رو از کجا اوردی؟ - مرسی ممنون بخوبیت، والا دیشب بعداز اینکه رفتم خونه شمارت رو از فاطمه گرفتم. - خیلیم خوب، جانم؟ - جانت سلامت، آماده‌‌ای بیایم دنبالت؟ - اره عزیزم حاضرم، شرمنده باز مزاحمتون میشم. - نه عزیزم چه مزاحمتی توهم مثل خواهر خودم ما که باهم این حرفا رو نداریم پنج مین دیگه در خونتونم. - باشه عزیزم ممنون. خداحافظی کردم و زودی کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون تا سارا بیاد. در حیاط رو قفل کردم. یاد دیشب افتادم که برادر سارا رو دیدم خندم گرفت معلوم بود خیلی باهم تصمیمی هستن! بازم دلم خانواده و داداش خواست، حسودیم شد و حسرت خوردم! اما حسرت خوردن چیزی رو حل نمیکنه باید خانواده‌ی خودم رو تشکیل بدم اما کی منو قبول می‌کرد؟! نه پدر داشتم و نه مادر و نه کسی که حمایتم کنه اما واقعا کسی بود که منو دوست داشته باشه و شرایطم براش مهم نباشه؟! داشتم با خودم فکر می‌کردم که ماشینی جلوی پاهام ایستاد. سارا پیاده شد و گفت: - سلام صبحت بخیر بانو سوار شو داره دیر میشه ها! چقدر پرانرژی بود اول صبحی! خندیدم و گفتم: - سلام ممنونم صبح شماهم بخیر جانم، خب خودم سوار می‌شدم چرا پیاده شدی؟ - خب می‌خوام پیشت بشینم! - اع - اره خندیدم و باهم سوار شدیم. داداشش بنده خدا به‌زور جلوی خندش رو گرفت و سلام داد. لبخندی زدم جوابش رو دادم. سارا تا برسیم به پایگاه با شوق و ذوق از شلمچه برام می‌گفت خداروشکر با وجود شوق و ذوق سارا به خوبی درمورد شلمچه اطلاعات کافی رو جمع‌آوری کردم. وقتی به پایگاه رسیدیم دیدم بیرون از پایگاه چندین نفر ایستادن دوتا اتوبوس هم بود که با صف داخل می‌شدن سارا و من پیاده شدیم اما داداشش گفت من میرم ماشین رو داخل پایگاه پارک کنم و بیام شما دیگه برید. سارا هم سری تکون داد و دست منو کشید و به سمت اتوبوس رفتیم. فاطمه و رها و راحیل و نورا هم دیدیم بعداز سلام و حوالپرسی سوار اتوبوس شدیم. منو و راحیل کنار هم نشسته بودیم سارا و فاطمه هم کنار هم، نورا و رها هم کنار هم بودن. اتوبوس حرکت کرد و ما به سمت شلمچه راهی شدیم. یه خانمی هم ایستاده بود و به عنوان راهنما از شلمچه می‌گفت برامون! از شهدا و شهادت و ... می‌گفت! اشکم برای شهدا جاری شده بود. و معلوم نبود اونجا چه به من خواهد گذشت. 🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
☑️افلاطون می گوید : اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ .🌸🍃 ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ ..! ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ؛ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ ؛ افکار هر انسان میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها میگذراند.🌸🍃 خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید! شبتون جذاب😍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem ❤️🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚 بوی‌نرگس می‌دهد هرصبح انگاری که‌یار هر سحر از کوچه‌ی دلتنگی‌ام رد می‌شود هرکه می‌خواند "فرج" را تا سرآید‌انتظار شامل الطاف بی‌پایان ایزد می‌شود. 💚 الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
یکی از راه های بدست آوردن شادی؛ آن است که دیگران را شاد کنی! و یکی از بهترین راههای شاد کردن دیگران آن است که خودت شاد باشی! روزتون قشنگ 😍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem ❤️🧡💛💚💙💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا