6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی بگردم من تورو آخههه🥲🥺😂😂😂
#گوگولی_مگولی
✨https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem✨
3.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرزوی من برای تو ...🙈❤️
#انگیزشی
✨https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem✨
#طرح_وان
⁉️می دونید طرح وان که جلیلی قراره اجرا کنه ؟!
به طور خلاصه👇
به تمام مردم کارت وان (مخفف واحد انرژی) داده میشه و ماهانه یارانه ی حاملهای انرژی مثل آب، گاز ، برق و بنزین هر فرد به این کارت واریز می شه.
👈اینطوری پرمصرف ها یا کسانیکه سونا و استخر و چند تا ماشین دارند یارانه بیشتری نمی گیرند.
👌درثانی یارانه بنزین که سرمایه همه ملت هست به همه حتی افرادی که ماشین ندارند هم تعلق میگیره.👏
☘️نتیجه چیه:
کسانیکه کم مصرفند یا ماشین ندارند یه منبع 👈درآمد👉 پیدا میکنند
چطوری؟
آخه پرمصرفه مجبوره برای پرداخت قبوضش وان اضافه بخره.
اینطوری در سامانه ای که طراحی شده، افراد کم مصرف با فروش وان ذخیره شده شون به پرمصرفها درآمد کسب میکنند 👏👏
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_چهل_و_یکم
نه به حالا که حتي نمي توني
دو کلمه حرف بزني که بتوني شر رو بخوابوني . درست شو خواهر من!
با دست به سمت مخالف اشاره کرد و با صدای بلندتر و تشر گفت:
_اون شوهرت که روی اون تخت افتاده یه جور دیگه روی تو حساب میکرد.به خاطر اونم که شده دست از بی دست و پایي بردار . اون مرد با اون وضعش یه شیرزن مي خواد .. مي فهمي ؟ یه شیرزن !
و چقدر با تحكم حرفش رو ادا کرد تا تو مغز آهني من اثر کنه!
و باید بگم که خوب تونست از واژه ها استفاده کنه و حرفش رو به کرسي بشونه ! خوب مي دونست گفتن از
امیرمهدی در من چه تأثیری داره و با روح و روانم چیكار میکنه!
و انگار اسم امیرمهدی نقطه ی کمال من بود که با شنیدنش ، پاهام قدرت گرفت و دلم محكم شد و بلند گفتم:
-باشه .. خودم همه چي رو درستش مي کنم!
مهرداد راست مي گفت ، امیرمهدی من با اون حال یه شیرزن مي خواست نه آدمي که گیج و سردرگم دور خودش
بچرخه و کاسه ی چه کنم چه کنم دستش بگیره!
اما من هم تقصیری نداشتم . انقدر اتفاقات پشت سر هم و بي وقفه افتاده بود که تواني برای تجزیه و تحلیل درست نداشتم.
هنوز از لذت محرم شدن چیزی نفهمیده بودم که دستي از غیب اومد و من و امیرمهدی رو انداخت وسط برزخ!
شاید برای امیرمهدی برزخ بود و برای من جهنم ! جهنمي که پشت سر هم آتیش انداخت به جونم و من از بهت
یکی خارج نشده با بعدی رو به رو مي شدم.
شاید هم من زیادی به هر اتفاقي اجازه دادم تا زندگیم رو پیچ در پیچ کنه!
در هر صورت دیگه وقتش بود از گیجي بیرون بیام و عنان زندگیم رو خودم دستم بگیرم . نمي شد تا ابد به دیگران تكیه زد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_چهل_و_دوم
در هر صورت دیگه وقتش بود از گیجي بیرون بیام و عنان زندگیم رو خودم دستم بگیرم . نمي شد تا ابد به دیگران تكیه زد.
***
با مهرداد وارد بیمارستان شدیم.
اون به سمت ایستگاه پرستاری رفت و من به طرف اتاق امیرمهدی.
بابا روز قبل نتونسته بود خبری از پورمند بگیره . گفته بودن بیمارستان نیومده . و امروز من و مهرداد با هم
اومدیم تا بتونیم ازش خبر بگیریم . به گفتهی مهرداد درست نبود من برم و در موردش پرس و جو کنم.
با هماهنگي پرستار بخش وارد اتاق امیرمهدی شدم.
لبخندی زدم و پر انرژی به سمتش رفتم:
_سلام ! امروز چطوری ؟ خواب بودن هنوز خوبه یا تصمیم گرفتي بیدار بشي ؟
کنارش نشستم و دستم رو لای موهای بلند شده ش بردم .
_ای وای ببین چقدر موهات بلند شده ! تا چشم باز نكني نمیشه کوتاهشون کرد. فردا عیده. نمیخوای
چشمای بازت رو بهمون عیدی بدی ؟
دست بردم و دستش رو گرفتم .
خم شدم بو.سه ای پشت دستش زدم و عطر بدنش رو نفس کشیدم . با اینكه با
بوی الكل و بیمارستان قاطي بود اما برای من دلنشین بود.
همین که هنوز نفس مي کشید و مي تونستم گرمای بدنش رو حس کنم جای شكر داشت . پس به رسم تشكر از خدا زیر لب گفتم "خدایا شكرت .. "و تازه فهمیدم
وقتي کسي در عین گرفتاری خدا رو شكر ميکنه برای چیه!
چرا اون وقتا انقدر دیدم کوتاه بود که به همچین آدمایي
بخندم و بگم "اینا از زور بدبختي نمي دونن گله کنن ویاشكر کنن "و یا گاهي مي گفتم "این آدما دیگه شورش
رو در اوردن .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem