eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
984 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸 💖💖 (از زبان نیلا) - می‌دونم خیلی سوال ازم دارید پس بزارید قبل از اینکه شما چیزی بگید خودم همه رو براتون توضیح بدم. شروع کردم و از تک تک خواب هایی که از آقا ابراهیم دیده بودم براش تعریف کردم حتی اون خواب آخری که بهم گفت بهش جواب منفی ندم. اونم بیچاره هنگ بود و فقط گوش می‌داد. آخر سر وقتی حرفام تموم شد با حالت غمگینی گفت: - اما نیلا خانوم من می‌خوام برم جبهه و معلوم نیست اصلا برگردم یا نه! من نمی‌خوام اینجا کسی رو منتظر خودم بزارم. جوری دلسوزانه اینا رو گفت که اشکم در اومد و گفتم: - می‌دونم آرزوی شهادت دارید و دوست دارید به جبهه برید اما بزارید این‌بار بی پرده اعتراف کنم که من شمارو دوست دارم راستش از همون وقتی که توی شلمچه دیدم که نشستید و دارید اشک می‌ریزید دلم رو بهتون باختم راستش من مردی رو ندیدم که انقدر برای رفتن اشک بریزه و طلب شهادت کنه! خودخواهی منو ببخشید اما من نمیتونم برای بار هزارم پا روی قلبم بزارم و بهتون جواب منفی بدم. اگه میخواید برید جبهه خب برید من مشکلی ندارم اما ازتون خواهش می‌کنم ازم نخواید که پا رو دلم بزارم. دیگه اشک اَمونم رو بریده بود و جلوی چشمم رو تار میدیدم دیگه خیلی خودمو کوچیک کرده بودم! بلند شدم که برم اما از پشت صداش رو شنیدم که گفت: - صبر کنید! من از همون لحظه اول که دیدمتون همون حسی رو داشتم که شما داشتید و این خودداری منو که می‌بینید فقط بخاطر خودتون بود چون دلم نمی‌خواست بعداز رفتنم شمارو اینجا بزارم و عذاب بدم. نیلا خانوم رفتنِ من دست خودمه اما برگشتنم با خداست آیا با همچین وضعی هنوزم حاضرید با من ازدواج کنید؟ اشکم رو با گوشه‌ی چادرم پاک کردم و گفتم: - قبلا جوابم رو به مادرتون گفتم بعدم به سمت خیابون دویدم تا تاکسی بگیرم و به خونه برم. تاکسی گرفتم و سوار شدم و توی ماشین مدام به این فکر می‌کردم که آقا ابراهیم چقدر خوبه که دل مارو به خودش گره زد و کاری کرد که خیلی اتفاقی اونم کنار مزار و یادبود خودش همو ببینیم. خیلی خوشحال بودم! راستش اگه بگن بهترین روز زندگیت از وقتی که به دنیا اومدی تا الان کی بوده میگم امروز بوده. دقیق نمی‌دونم با حرفایی که زدم و حرفایی که زد قبول کرده یا نه اما هرچی بود من دیگه پا رو دلم نذاشتم و حداقل کمی دلِ بی‌قرارم رو آروم کردم و دیگه هر اتفاقی هم بیوفته شرمنده‌ی دلم نیستم که حسم رو بهش نگفتم. 🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem