eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 چرا فكر مي کردم آدمي که کنترل لبخندش رو داره نمي تونه خودش غذا بخوره. اخم کردم: من –گرسنه مي موني عزیزم . دهنتو باز کن. باز هم به همون حالت بود . دست بردم تا دهنش رو به زور باز کنم که لب هاش رو بر هم فشرد. مستأصل نگاهش کردم . حالا که مي فهمید اطرافش چي مي گذره نمي تونستم بر خلاف میلش مجبورش کنم به کاری. به ناچار باباجون رو صدا کردم و بعد از کلي کلنجار رفتن باهاش بالاخره باباجون با ترس ، کمي از سوپ پوره شده ش رو به دهنش گذاشت و در کمال شگفتي ، تونست غذاش روقورت بده. نگاه شاد و پر اشك باباجون با نگاه پر امیدم تلاقي کرد. امیرمهدی من داشت خوب مي شد . مغزش داشت پردازش مي کرد . عصب هاش در حال کار بودن . امیرمهدی من داشت به زندگي بر مي گشت. *** رو به باباجون ، متعجب و ناباور گفتم: من –بگم بیاد اینجا ؟ باباجون لبخند مهربوني زد: باباجون –چه ا شكالي داره بابا ؟ من –من حتي حاضر نیستم ببینمش اونوقت بگم بیاد اینجا ؟ باباجون –شاید واقعاً حرفي داشته باشه ؟ ناباور خندیدم: من –حرف داشته باشه ؟ به خدا که پویا رو نمیشناسین. باباجون –بذار بیاد وضع امیرمهدی رو ببینه . شاید ببینه و عبرت بگیره. نمي دونستن که پویا یه بار اومده بود و امیرمهدی رو تو بیمارستان دیده بود. نمي دونستن که عین همین اتفاق برای پدربزرگش پیش اومده بود و اون عبرت نگرفته بود. نمي دونستن پویا از اون دست آدم هاست که مي بینه و عبرت نمي گیره 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem