eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
984 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از تعجب کم مونده بود شاخ در بیارم اخه مامان داشت چی می‌گفت؟! مامان که تعجبم رو دید گفت: - چیه؟ فکر نمی‌کردی دختر به این عزیزی بهت جواب مثبت بده؟ بعدم لبخندی زد و به سمتم اومد و بر چهره‌ی غرق در تعجبم بوسه‌ای زد. گفتم: - مامان مطمئنی درست شنیدی؟ مامان اخمی کرد و با لحن شوخی گفت: - درسته پیر شدم اما گوشام هنوز میشنون کر نشدم که! میخوای خودت زنگ بزن بپرس برای اینکه ضایع بازی درنیارم لبخندی زدم و با عجله از خونه بیرون زدم. دلم میخواست برم پیش برادر و یار همیشگیم اقا ابراهیم! پس راه افتادم به سمت گلزار شهدای بهشت زهرا.. بعداز چند دقیقه که رسیدم، پیاده شدم و به سمت قطعه بیست و ششم راه افتادم. وقتی به مزار رسیدم دیدم یه خانوم هم اونجاست و نشسته و اشک میریزه! راستش یاد اشک های نیلا خانوم توی روز خواستگاری افتادم. گفتم شاید خودش باشه اما نیلا خانوم کجا و اینجا کجا! کم کم به مزار نزدیک شدم که وقتی اون خانوم متوجه حضور من شد سریع چادرش رو روی صورتش گرفت و اجازه نداد من ببینمش! مشخص بود که دوست نداشت کسی اشک هاش رو ببینه. فاتحه ای فرستادم و نشستم تا با اقا ابراهیم هادی درد و دل کنم. همین که نشستم اون خانوم که انگار تازه منو دیده بود چادرش رو کنار زد و من با تعجب چند ثانیه بهش خیره شدم و بعدشم با شرم و خجالت سرم رو به زمین انداختم اخه زل زدن به چشم نامحرم ازم بعید بود! اما آخه نیلا خانوم اینجا چکار می‌کرد؟! یعنی اون میدونسته من اینجام؟ سری تکون دادم و با خودم گفتم نه امکان نداره! توی فکر بودم که نیلا با صدای بغض آلود و آرومی سلام کرد. منم آروم و زیر لب سلامی دادم. خیلی دوست داشتم دلیل این اشک هاش رو بدونم! و از همه مهمتر دلیل اینکه چرا جواب مثبت داده؟ میخواستم چیزی بگم که اون قبل از من گفت: - میدونم خیلی سوال ازم دارید پس بزارید قبل از اینکه شما چیزی بگید خودم همه رو توضیح بدم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem