#گزارش_متنی_جلسه
#آقا_کریم
نمیتونستم تصور کنم قراره امشب چه اتفاقاتی برامون قم بخوره ولی به دلم افتاده بود یک خبراییه...
⏰حوالی ساعت پنج و ربع درب حسینیه باز شد و کلی عاشق و دلداده سوریه وارد حیاط حسینیه شدند😢
👥بچه ها مشغول صحبت کردنواحوال پرسی و خوردن شیر کاکائویی خوشمزه بودند که گفتند : دارند شماره های قرعهکشی رو پخش میکنند و همه شماره هایشان را گرفتند🔖🔖🔖
💚از اونجا حال و هوای بعضی ها خیلی عوض شد، دیگر کمتر حرف می زدند ، به هر چیزی دقت نمیکردند ، حتی روی لب های بعضی هاشون می شد زمزمه اذکاری متبرکه رو دید🥺🌹
بعد از نماز موقع دعوت از اولین میهمان بود. بچه ها کلی صلوات قرا و بلند و حسابی فرستادند تا سریع تر از مهمان اول استقبال کنند😇😇😇
اونجا آقای فرحناکی چیزی فرمودند که خیلی ها خندیدند😂ولی برای امثال من تلنگرِ بزرگی بود😕:
اگر به همین اندازه که منتظر مهمانمون بودید منتظر امام زمان بودید تا حال ظهور کرده بودند😞🥀🍂
یاد آن جمله آقای غریبمان افتادم : شیعیان ما به اندازه یک لیوان آب هم مرا نمی خواهند🥺😭
بگذریم...😕
خلاصه حاج آقای حسینی تشریف آوردند و درباره احکام جهاد ، انواع جهاد ، بعضی از تاریخچه های جهاد صحبت کردند و خلاصه برای ماهایی که عاشق شهادت بودیم،قشنگ ترین جملات بود🥰🥰🥰
بعد از یه کم صحبت درباره مقام حضرت عبدالعظیم حسنی و زندگینامه ایشون مسابقه ای برگزار شد و به پنج نفر ۱۰۰ هزار تومان هدیه دادند💸💎
معلوم بود حضرت عبدالعظیم خیلی در خونه اهل بیت آبرو داره چون از همین اول بریز و به پاش شروع شد چه برسه به...
بعد از کمی مدح،مولودی شروع شد...
برعکسِ همیشه که آقای فرحناکی میگفتند خود اهل بیت به دلم بندازن که چی بخونم این بار با برنامه شروع کردن...
یادِ نجف افتادم انگار باید برای چیزی گرفتن راه و قلقش رو بلد باشی . باید با برنامه پیش بری📝📚
خلاصه هر کسی با شعری حالش خوب میشد و هر طور میتونست عرض ادبی میکرد...
گاهی همونطور که بچهها با لبخند و خوشحالی دست میزدند چشمانشون پر از اشک میشد🥺انگار با آن شعر طوری متفاوت ارتباط میگیرفتند💔❤️🩹
از امیرالمؤمنین گرفته تا آقازاده هایشان و حضرت عباس و شاهزاده علی اکبر و آقا جان قاسم خواندند و حسابی سفره ی رنگینی پهن کردند.
از اول هی بچه ها می گفتند از بی بی رقیه بخونید اما آقای فرحناکی می گفت صبر کنید✋🏻🤌🏻
در آخر بعد از مولودی خوانی و کف زنی چند رجز و شعر بسیار زیبا برای تودهنی به اسرائیل آمریکا خوندیم❌و به آقایمان صاحب الزمان گفتیم ما در کنار شادیهامون خون هایی که از بچههای غزه ریخته شد رو از یاد نمیبریم🍂🥀
بعد آقای فرحناکی گفتند تا حالا هر کاری کردین به کنار اما اگر واقعا سوریه میخواین از حالا به بعد رو بچسبید.
شروع کردند از حضرت رقیه خوندند و بچهها با تمام وجودشون دست میزدند.☘🥰
چراغها خاموش شد حالا موقع اتفاقهای خاص بود و مهمونای خاص💎
داستانی از جنگ سوریه تعریف کردند که رزق کسانی بود که اونجا بودن...
خب توفیق نصیبی است که به هر کس ندهندش...
رزق بچه های هیئت تو این شب قشنگ یک هدیه ی خاص از خودِ خانوم بود🥺
برامون پرچم روی گنبد حضرت رقیه را آوردند انگار خانوم واقعاً دلش برامون تنگ شده بود و چون ما با گناهامون سد و دیوار بزرگی بین خودمون و حرم خانم ساخته بودیم خود خانم اومده بود پیشمون.
بعد هم گفتن سفره حضرت رقیه رو که داخل خود حرم بی بی پهن شده بوده رو برامون آورده بوده...
دیدین گفتم هنوز بریز بپاشها مونده انگار امام حسین همه کارا رو کرده بود که فقط ما یه قطره اشک بریزیم و گناهامون پاک بشه و بالاخره برات سوریمون بعد ۱۳ سال از اول راه اندازی هیئت امضا بشه✍
حالا موقع قرعه کشی بود و دعوت از مهمانان ویژه.
اول سه تا قرعه کشی رو کردن.
اما بعد گفتن دو تای دیگر هم روش...
دو نفر مهمانِ حاج قاسم و سید حسن.
از طرف این دوتا بزرگوار دو نفر دیگر هم راهی شدند.
یکدفعه گفتند سه تای دیگر هم به نیابت از طرف شهید عطایی و شهید ابراهیم هادی و شهید مصطفی صدرزاده.
مهمانانمان از جنس شلمچه و کربلا و تجارتخانه بودن خیلیها متوجه نشدند اما آمدند و کارِشان را کردند و رفتند .
به نظرم دیشب بعد موقعیت مرتضی شلمچه سه رقم خورد...
دوباره انتخاب...
دوباره جا موندن...
اما دوباره امید و تلاش برای رسیدنها...
@heyatolmahdi313
🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
✅ ویژه برادران ✅پذیرش از بعد ساعت۱۸:۱۵ صورت نمیگیرد. ✅دفترچه و قلم فراموش نشود . @heyatolmahdi313
#گزارش_متنی_جلسه
بسم رب الفاطمه🖤
وقتی وارد حسینیه شدم حس عجیبی داشتم.
نمیدونم چرا ولی داخل حیاط هم شور و حال عجیبی🔥برقرار بود ، هر کی دنبال کار خودش بود ، هرکی یه کاری می کرد ، یکی جارو می کرد🧹یکی چایی می ریخت☕️ یکی لیوان می شست و یکی هم کفش جفت می کرد👣
حسم بهم می گفت امشب شب مهمیه😨😕
از اون شبای بگیر بگیر.🥲 چون همه مشغول بودند😇
بعد از زیارت آل یاسینی که برای بعضی ها شروعی قوی رو رقم زد🥺،موقع سخنرانیِ استاد عدالتیان بود .
عجب موضوع جالب و مفیدی بود :
❤️🔥حب واقعی اهل بیت❤️🔥
و با مثال و پرسش و پاسخ حسابی مطلب تثبیت شد✅
با دل هایی که لبالب شده بود از عشق و محبت اهل بیت موقع روضه بود...!
آقای فرحناکی که میخواستند روضه رو آغاز کنند گفتند گریه برا امام حسین راحته اصلا برای همین که امام حسین یعنی قتیل العبرات ؛ اما گفتند اونی که بتونه برا امام زمان و غربتش گریه کنه مرده .
طیف روضه خیلی قشنگ بود ، روضه های حضرت معصومه با گریز هایی که به حضرت فاطمه و بی بی رقیه می خورد اصلا انگار هر بانویی تو عالم سختی میکشد میشود یک گریزی به این دو تا بی بی زد به خاطر همین بوده که حضرت رقیه و حضرت مادر تو سن ۱۸ سالگی و ۳ سالگی موهاشون سفید شده .
با روضه اسارتی که خبری استرس زا و دردناک سوزان تر اش کرد یعنی شروع دوباره تحرکات داعش سینه زنی را شروع کردیم ...
حیدر یا حیدر ... به یاد محمدرضا سنجرانی...
سینه زنی حال و هوایی متفاوت داشت انگار بعد خبر خطرات دوباره در سوریه حالا همه دیگر فقط زیارت سوریه را نمی خواستن❌ حالا شهادت را در سوریه طلب میکردند🥺🤲🏻
اما روضه .!.
بعد اون سینه زنی سنگین که ترکیبی از حال ما و روضه های خانوم رقیه(س) بود حال همه مون خراب شده بود .
اما با اون احوال دگرگون حالا موقع تو دهنی به دشمن بود بعد از رجزی مردانه و شهادت طلبانه دیگر رسیدیم به🤏ته پیاله و ...
روضه ی مقتل خوانده شد اما صدای گریه ها و ناله ها مثل همیشه نبود و شاید خیلللللی کمتر از دفعه های پیش یود ...
و تلنگر آخر آقای فرحناکی به تک تکمون باعث شده سر به زیر و سر افکنده از مجلس بیرون بیاییم😔😔😔
به نظرت تا حالا با کارهات و گناهات چند سیلی به گوش امام زمان(عج)زدی و ادعا می کنی رقیهای(س) هستی؟؟؟؟؟