eitaa logo
ʜᴇʏʀᴀɴ𓂆🩶
1.2هزار دنبال‌کننده
154 عکس
100 ویدیو
1 فایل
ʜᴇʏʀᴀɴ𓂆🩶 دههِ هشتادی دلتنگـ یاوه گو خستهِ بیخیال خلاصه که هیچیم و هیچ را نخرد هیچکس به هیچ جز خدا و اهل بیت کسیو نداریم والسلام 🩶:) جهت ارتباط با ادمین تبادل لطفا به آیدی زیر پیام بدید👇🏼 @I_R110
مشاهده در ایتا
دانلود
از احوالات ِروز ِآخر ِمادر ؛ ساعت به ساعت از هوش میرفت . .
غسلش‌داد‌و‌کفنش‌کرد .. آن‌گاه‌نشست‌و‌تنها‌برایش‌گریست :)) بعد‌آرام‌درون‌کفن‌گفت‌ : زهرا منم‌علی‌ ..💔
" یا علی " میگوید و پهلو به پهلو میشود... 💔
التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه(:
369.4K
مادر به تپش های دل حیدر؛ به جوونی علی اکبر، ما رو تنها نزاری محشر((: - فی‌الحال' .
پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود... -کلام مولا💔 نهج‌البلاغه/ خطبه سوم
از کوچه می‌گذشت حسن قُنفذ به طعنه گفت ؛ سلامِ گرمِ مرا خدمتِ پدر برسان :)💔
نشسته‌ام جلویِ‌در،به‌میخ‌می‌گویم: گمان‌نداشت‌دلم‌انقدرخطرداری . . .
کی نامه داده از اینجا ؟((:
هدایت شده از ‹ رد ِخــون ›
بدون حُبّ علی ارزش ما چیست ؟
ʜᴇʏʀᴀɴ𓂆🩶
بدون حُبّ علی ارزش ما چیست ؟
مَن ماتَ عَلیٰ حُبّ علی ؛ ماتَ شَهیداٰ (:
فاطمه در هر گناهی آبرویم را خرید طفلِ بازیگوش را، مادر وساطت می‌کند . .
زبان حال مولا: باور نمیکردم،اما شدم تنها...💔
چند روزه ازین خونه صدا خنده نیومده(: 💔
زینب آمد که بگوید روضه همه جا سمت حسین است و بس . .
چه‌آمدبرسرِاین‌خانه‌بعدازرفتنت‌بانو ؛ صدایِ‌درکه‌می‌آیدتمام‌خانه‌می‌لرزد . .
دقیقا ماه ِپیش ی همچین روزی((: یادش خیلی بخیر>> . .
«وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ مالَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً.»‌
ʜᴇʏʀᴀɴ𓂆🩶
«وَ لاتُعَنِّنی بِطَلَبِ مالَمْ تُقَدِّرْ لی فیهِ رِزْقاً.»‌
- در‌جستجوی‌آن‌چه‌برایم‌مقدرنکرده‌ای، خسته‌ام‌مکن'(:
-ما شیعه زاده ایم ، خدارا هزار شُکر این شیعه زادگی ، شرف خاندان ماست . .! ما عاشق علی شده ایم و بدون شک این هم زِ پاکدامنیِ مادران ماست:))!
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان حالا که چیزی خواستی تابوت می خواهی ؟ ...💔
هدایت شده از یه ڪنج‌ ازحࢪم ؛
700 تایی شدنتون مبارک🌱✨ ان شاء الله همیشه موفق باشید و روز به روز پیشرفت کنید🌷 تقدیم به🌹 @havaliaramesh
کاش فال شب یلدا همه این بشه : یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور(:
- و امّا آغاز پادشاهي ِدی ماهي ها (:🤍 . ‌.
در وقتِ جدایی از نجف فهمیدم آدم ز بهشت با چه حالی میرفت . . .
پدرم گاه صدا میزندم شعر سپید بس که آشفته و رنجور و بهم‌ریخته ام(: