eitaa logo
9 دنبال‌کننده
1هزار عکس
41 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شب دخترم زهرا به شدت در تب می سوخت.😢 اون شب از بس گریه کرد کلافه و واقعا عاصی شدم.😞 دیگه توان و قدرتی برای آروم کردن زهرا نداشتم ...😢 رو به عکس رضا کردم و گفتم: آقا رضا خسته شدم، خودت میدونی و این بچه! من که نمیتونم آرومش کنم.😒 🌺 زهرا رو گذاشتم روی زمین کنار جانماز. از خستگی نفهمیدم چی شد که چشمام روی هم افتاد. چشم که باز کردم به خودم که اومدم دیدم....😱😳 برای دونستن ادامه‌ی این ماجرای و کلیک کنید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2976120834Ce019af56c2