رفته بودم تهران. گفتم سری هم به
خانواده حسن بزنم.
پدر حسن پرسید: عذرخواهی می کنم!
شما در جبهه با حسن همکارید؟
گفتم: بله معاون ایشان هستم.
گفت: مگر آنجا چه کاره هست که معاون
دارد؟ ما که هر وقت ازش می پرسیم در
جبهه چه کاره ای؟ می گوید: جارو می کشم.
بعد پرسید: شما چه کاره ای؟
گفتم: راست می گوید. ایشان جارو میکشند
و من هم پشت سرشان تی میکشم.
خیلی خندیدیــ😂ــم.
📚 ملاقات در فکه، سعید علامیان
#شهید_حسن_باقری
@maktab_hajghasem_tehran 🌿