eitaa logo
حرف دل❤️‍🔥
2.1هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
20.9هزار ویدیو
82 فایل
بر شانه هایم تکیه کن تا باورم باشد یک خشت هم از من بماند باز "دیوارم" @hhhrfadal @ashganaman پراز گیف. وکلیپ اهنگ ‌‌💫﷽💫
مشاهده در ایتا
دانلود
۰۹_ 9 غذای مشترک 🍲 🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم. من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم 😢 🔺 بالاخره یکی از معیارهای سنجش دخترها در اون زمان، بلد بودن آشپزی و هنر بود. هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم اما از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😎 👌🏼 غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت. بوی غذا کل خونه رو برداشته بود. از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید؛ - به به، دستت درد نکنه 😊 عجب بویی راه انداختی ... 🔹با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده بودم ...😎 رفتم سر خورشت و درش رو برداشتم. آبش خوب جوشیده بود و حسابی جا افتاده بود.😋 قاشق رو کردم توش بچشم که؛ نفسم بند اومد...😰 نه به اون ژست گرفتن هام ،نه به این مزه غذا! 🔹 اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...شور شده بود! 🔹گریه م گرفت!😭 خاک بر سرت هانیه! مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد😢 خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ پدرم هر دفعه اگه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت بیچاره بودیم! - کمک می خوای هانیه خانم؟ با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم! قاشق توی یه دست، درب قابلمه توی دست دیگه! همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود!😓 با بغض گفتم ... نه علی آقا برو بشین الان سفره رو می اندازم ... 🔹 یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ... کاری داری علی جان؟ چیزی می خوای برات بیارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت کمتر سخت گرفت... - حالت خوبه؟😊 - آره، چطور مگه؟😢 - چرا شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ؟!🤔 🔹به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟😏 🔹 تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😭 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۰_ دستپخت معرکه 👌🏼 🍲 🔹 علی چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... - واسه این ناراحتی و می خوای گریه کنی؟ ...😊 🔸دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده ...😭 با صدای بلند زد زیر خنده ..😄 با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم. رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت. 🔸 غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگه یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه !🙄 یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم. می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ها! نه؟! چطوری داری قورتش میدی؟🤔 🔸از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت. 🔷گفت خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ...😋😊 - مسخره ام می کنی؟ 😢 - نه به خدا ... 😕😣 چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد!😧 کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... 🔸گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه. 🔸 قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ... سریع خودم رو کنترل کردم! و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود!😞 مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بالا نیاورد که منو ببینه. 🔷 مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... 🍳 سرش رو آورد بالا ... با محبت بهم نگاه می کرد ... - برای بار اول، کارت عالی بود 👌 🔸اول از دست مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... 😞 اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ،برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ...😓 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۱_ ۱۱ " فرزند کوچک من " 🔹 هر روز که می گذشت علاقه م بهش بیشتر می شد... ⭕️ لقبم "اسب سرکش" بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... 🔸چشمم به دهنش بود ،تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... 🔹من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... ✅ علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه... هر چند، اون هم برام کم نمیذاشت. مطمئن بودم هر کاری که برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره ... 🔶خصوص زمانی که فهمید باردارم😌 اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد... 🔹 دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... 🔴 این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد👌 مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه و... 🔸اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو هم بکنه☺️ 🔹فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم و... منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم ... 🔸9 ماه گذشت ... ✳️ 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود😊 اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ... 🔸مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت به مادرم گفت: لابد به خاطر دختر دخترزات ،مژدگانی هم می خوای؟😤 و تلفن رو قطع کرد ... ⭕️مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۲_ 12 "رحمت خدا" 🔸 مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ... 🔸 هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده! 👌🏼تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت... 🔹نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... خنده روی لبش خشک شد. 🔻با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت، نمی دونم ... 😓 مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین: - شرمنده ام علی آقا،دختره 😢 نگاه علی خیلی جدی شد. هیچ وقت، اون طوری ندیده بودمش! با همون حالت، رو کرد به مادرم: - حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید؟ 🔹مادرم با ترس ،در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ... ❤️ اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه...😭 🔻 بدجور دلم سوخته بود ... - خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟!☺️ دختر رحمت خداست ، برکت زندگیه ... خدا به هر کی نگاه کنه بهش دختر میده... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ... و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... 🔹با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاقه و با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... 😭 دخترم رو بغل کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار زد/ چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... 😊 دونه های اشک از کنار چشمش سرازیر شد ... - بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ؛ حق خودته که اسمش رو بزاری😊☺️ 🔸اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید...💞 خوش آمدی زینب خانم... خوش اومدی عزیز دل بابا...😌 و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی.... از سر شوق... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی) 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۳_ ۱۳ 🌷 عین پاکی... 🔹 بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد ... ⭕️ حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه! اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت... 🔸خودش توی خونه ایستاد ... تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد ... مثل یه پرستار ... و گاهی کارگر دم دستم بود ... تا تکان می خوردم از خواب می پرید ... 🔸 اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم ...😢 🔸اونقدر روش فشار بود که نشسته ... پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد ... بعد از اینکه حالم خوب شد ... با اون حجم درس و کار ... بازم دست بردار نبود ... 🔹اون روز ... همون جا توی در ایستادم ... فقط نگاهش می کردم ... با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست ... دیگه دلم طاقت نیاورد ... 🔹همین طور که سر تشت نشسته بود... با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش ... چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد ... - چی شده؟ ... چرا گریه می کنی؟ ...🙄 🔹تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم ... خودش رو کشید کنار ... - چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه! 🔸 نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... - تو عین طهارتی علی ... عین طهارت ... هر چی بهت بخوره پاک میشه ... آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... 😭 🔸من گریه می کردم ... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت... اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد 🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۴_ 14 "عشق تحصیل"😌 🔷 یه بار زینب، شش هفت ماهه بود، علی رفته بود بیرون، داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه😍 🔸 نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ...📚 چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم 😌 عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش !!! 🔸حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم 😊 منم با دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ... 🔸 چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ...🙄 یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... - می خوای بازم درس بخونی؟ ☺️ 🔸 از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ... - اما من بچه دارم ؛ زینب رو چی کارش کنم؟🙄 - نگران زینب نباش، اگه بخوای کمکت می کنم.👌🏼 🔸ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... 🔸 علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود . 🔷خودش پیگیر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد. مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ... 💢اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه!!! 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۵_ 15 "من شوهرش هستم " 🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد!!! 🔺 صورت سرخ با چشم های پف کرده ! از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی! 🔸 بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش: - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ 😠 به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... 💢 از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... ✅ علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... اما الان نازدونه علی بدجور ترسیده بود... 🔸علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ☺️ 🔺 قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... 💢 آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... ✅ علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم : - دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ... - این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده!😤 - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟☺️ 💢همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ... - و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... ✔️ ⭕️ از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... - لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟😠 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۶_ 16 🌹 ایمان واقعی 🔹علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم.☺️ 💢 دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ... - اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...😠 🔸 تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... اما حالت صورتش بدجور جدی شد ... - ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ 😒 من همون شب خواستگاری فهمیدم که چون من طلبه ام، چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست. 🌷 آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط، ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ... ⭕️ این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارین منزل ما...قدمتون روی چشم ماست. عین پدر خودم براتون احترام قائلم...اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...☺️ 💢 پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ... - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری!!! در رو محکم بهم کوبید و رفت...💢 🔹پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... ⭕️ بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند. علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۷_ 17 "ثبات قدم" 🔹مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... 🔸نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...😰 🔸چند لحظه بعد، علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... 🌷 سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ... - تب که نداری؟ ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟😥 بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ... - هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ... 🔸 در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ... - علی ... - جان علی؟ ... - می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ 😢 لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ... - پس چرا؟ چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟😓 - یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کفو هم باشن تا خوشبخت بشن ... 🌷 من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کفو من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...☺️ سکوت عمیقی کرد ... - همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... 🔸 و گرنه فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی ها حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ... 🔸راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... 🔹 اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و من... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
۱۸_ 18 💢 علی مشکوک میزنه! 🔸 من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم، علی از زینب نگهداری می کرد. حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ... 🔹سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم😋🍟🥙🥗🥘 🍳 من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود! دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد 🍟 🔸واقعا سخت می گذشت خصوصا به علی ... اما به روم نمی آورد ... 🔹طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا میذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... 😌 گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ... 🔹زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم!!!😒 🔹 حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه! هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ... 🔹یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ... 🔸شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم!! 🔹یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ... - خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ 😊 🔹چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ... - نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...😒 حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 🌹 ادامه دارد...🌹 https://eitaa.com/harfdl
منتظرادامه ی داستان شهیدعلی حسینی درکانال حرف دل باشید🙏🌹❤️😊👆👆👆👆👆👆 https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خدا پرسیدم چرا منو تو رودهای خروشان و متلاطم قرار میدی؟ جواب داد چون دشمنانت نمیتونن شنا کنن ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون به طراوت🕊🌸 گلهای نیلوفر و اقاقیا به شادمانی پرواز🕊🌸 پرستوهای مهاجر وجودتان مالامال🕊🌸 از شـادی و نشاط صبح اول دوشنبه تون بخیر🕊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاییم هر صبح بایستیم وبا یک سلام آنهم به امام زمان زائر امام حسین شویم،سپس را زمزمه کنیم 💠بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا••• 💠از پس پرده ی غیبت به ما نظر دارد•• 🌟بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌟 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين ؛ تعداد ختم 50مرتبه https://eitaa.com/harfdl
🌹🍃‍ صبح خودرابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم.. ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 🌹ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 🌹🍃ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ 🌹🍃السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ 🌺اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨🌺 ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛 💚دعای ایمان💚 💞بسم اللّه الرحمن الرحیـم💞 🌹لااِلهَ اِلَّا اللهُ الموُجُودُ فی کُلِّ زَمانٍ🌹 🌹 لا اِلهَ الا اللهُ المَعبوُدُ فی کُلِّ مَکانٍ🌹 🌹 لا اله الا اللهُ المَعروُفُ بِکُلِّ اِحسانٍ🌹 🌹 لااِلهَ الااللهُ کُل یَومٍ فی شَأنٍ 🌹 🌹 لااله الااللهُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ اَلاَمانُ مِن زوالِ الایمانِ🌹 🌹 و مِن شَرِّ الشَّیطانِ یاقَدیمَ الاِحسانِ 🌹 🌹یاغَفُورُ یارَحمنُ یارَحیمُ بِرَحمَتِکَ یااَرحَمَ الرّاحِمینَ .🌹 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌷 💛اللهم عجل لولیک الفرج💛 💙خواص دعای چهارحمد💙 🌻از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست🌻 🌼 که هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید: 🌼 🍀اول عمر طبیعی 🍀 🍀دوم مال و جمعیت بسیار 🍀 🍀سوم باایمان ازدنیارفتن وبی حساب داخل بهشت شدن🍀 🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆🌈🔆 ️ 🌈اذکار و ادعیه دعای عصر غیبت 🌈 ♻️دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود ⚜اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، ⚜فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، ⚜ اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، ⚜ فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، ⚜ اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم ⚜تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . ⚜دعای غریق ⚜ 💠دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💠 🌷🍂💐 یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 💐🍂🌷 🍀 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراه قریباُ 🍀 🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷 ‍ 💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼💖❤ 🌺 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌷🌹🌻🌼🌸🌺💐🌷🌹🌻🌼🌷 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج اَلــــــسٰاعة🌤 ♥️ مولا جانم تاظهوردولت عشق و تاابد عاشقت میمانم ♥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊 ✨بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم✨ *۞اَللّهُمَّ۞* *۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞* *۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞* *۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞* *۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞* *۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞* *۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞* *۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞* *۞طَویلا۞* 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌸🌸🌸🍃🌹🦋🌹🍃🌸 https://eitaa.com/harfdl
🕊🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊🕊 ❤️ دعای عهد❤️ ❤️ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌❤️ 🔹 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ 🔹 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ 🔹 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ 🔹 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ 🔹 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ 🔹 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ 🔹 وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ 🔹 وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ 🔹 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ 🔹 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ 🔹 وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ 🔹 یا حَىُّ یا قَیُّومُ 🔹 أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى 🔹 أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ 🔹 وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ 🔹 یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ 🔹 وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ 🔹 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ 🔹 یا مُحْیِىَ الْمَوْتى 🔹 وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ 🔹 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ 🔹 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ 🔹 الْقائِمَ بِأَمْرِکَ 🔹 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ 🔹 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ 🔹 فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها 🔹 سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها 🔹 وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ 🔹 مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ 🔹 وَ مِدادَ کَلِماتِهِ 🔹 وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ 🔹 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ 🔹 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ 🔹 فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا 🔹 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى 🔹 عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى 🔹 لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً 🔹 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ 🔹 وَالذّابّینَ عَنْهُ 🔹 وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ 🔹 وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ 🔹 وَالْمُحامینَ عَنْهُ 🔹 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ 🔹 وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🔹 اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ 🔹 الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً 🔹 فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى 🔹 مُؤْتَزِراً کَفَنى 🔹 شاهِراً سَیْفى 🔹 مُجَرِّداً قَناتى 🔹 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى 🔹 فِى الْحاضِرِ وَالْبادى 🔹 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ 🔹 وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ 🔹 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ 🔹 وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ 🔹 وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ 🔹 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ 🔹 وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ 🔹 وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ 🔹 وَاشْدُدْ أَزْرَهُ 🔹 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ 🔹 وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ 🔹 فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ 🔹 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ 🔹 بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ 🔹 فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ 🔹 وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک 🔹 َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ 🔹 وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ 🔹 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ 🔹 وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ 🔹 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ 🔹 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ 🔹 وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ 🔹 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ 🔹 مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ 🔹 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً 🔹 صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ 🔹 وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ 🔹 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ 🔹 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ 🔹 عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ 🔹 وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ 🔹 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً 🔹 وَ نَراهُ قَریباً 🔹 بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ ❤️آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 🔹 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 🔹 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 🔹 اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸معبودا 🌷در این مــــاه مبارک 🌸به احترام شادی پیامبر 🌷فاطمه و علی (ع) 🌸حاجات همه را براوده کن 🌷دلی شاد زندگی آرام و قلبی 🌸مهربان نصیب همه بگردان 🌷الهی شروع این 🌸 ماه پراز رحمت پیوند 🌷بخوره با 🌸شروع موفقیت 🌷شروع پیشرفت 🌸شروع آرامش 🌷شروع خوشبختی و شروع بهترین های زندگیتون 🌸 https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻صبح را با دیدن زیبایی ها شروع کن خودت را در آینه ببین... تو زیبایی، خداوند در تو حضور دارد و هر چیزی که خدا در آن باشد بسیار زیباست.... سلام صبح بخیر🌺 https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️🍃 🌹 سلام صبحتون بخیر روز دوشنبه تون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌹‌وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف خدای مهربان و عنایت اهل بیت علیهم السلام لحظات خوب و خوشی داشته باشید ان شاء الله تعالی 🌹 زندگیتون پر خیر و برکت 🍃❤️https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐ماه خوبان ماه شعـــبان میرسد موسم گل های بسـتان میرسد 💐شاخ طوبی سر زد از خلـد برین مژده اینک ماه غفـــــران میرسد 💐مولد ابوالفضل و سجاد و حسین یاورانی بهــــــــــــر قرآن میرسد 💐زادروز مهـــــــــــدی صاحب زمان سروری بر اهــــل ایمان میرسد 💐آغاز ماه مبارک شعبان  ماه رسول خدا (ص) و اعیاد شعبانیه رابه همه مؤمنان و مسلمانان شادباش می‏گوییم. اللهم عجل لولیک الفرج.💐https://eitaa.com/harfdl
امیرالمؤمنین علیه السلام: در شگفتم از كسى كه در پى گمشده اش مى گردد، ولى خود را گم كرده و آن را نمى جويد عَجِبتُ لِمَن يُنشِدُ ضالَّتَهُ وقَد أضَلَّ نَفسَهُ فَلا يَطلُبُها! غررالحكم حدیث 6266 https://eitaa.com/harfdl