سن چیست؟
تعداد دفعاتی است كه
شما به دور خورشید چرخیده اید
و این پدیده
هیچ ربطی به سطح شعور،
سواد و فرهنگ شما ندارد...!
👤استیو جابز
https://eitaa.com/harfdl
هنوز حرف پیرمرد عصا به دستي
را یادم نرفته که گفت:
مثل عصا باش...
هزار بار زمین بخور
اما اجازه نده اونی که
بهت تکیه داده حتی یه بار
هم زمین بخوره...!
https://eitaa.com/harfdl
🍁
زن ها وقتی میخندند،
انگار دنیا میخندد،
میگویید نه؟!
فکر کنید به خنده های مادرتان؛
مادرتان که میخندد، پدرتان مگر میتواند نخندد؟!
زن بخندد،
تمام مردان وابسته به آن میخندند
آنها بلدند کاری کنند
تا پدر بخندد، برادر بخندد
عشق بخندد
تمام در و دیوار خانه بخندد
دنیا بخندد...
https://eitaa.com/harfdl
گفت شبی پدرم با موی سپید به من
که ای فرزندم گوش ده به پند من
مغرور نشو به قد و قامت و داریی و ثروت
که دارند هر دیگری بیشتر از این فرزند
بناز به چیزی که ندارند دیگران در این ایام
آن چیزی نی جز زره ای انسانیت ز این جهان
https://eitaa.com/harfdl
مرد فقیری از خدا سوال کرد:
چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
خدا پاسخ داد:
چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد گفت:
من چیزی ندارم که ببخشم؟
خدا پاسخ داد:
دارایی هایت کم نیست!
یک صورت، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی!
یک دهان، که میتوانی با آن از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!
یک قلب، که میتوانی به روی دیگران بگشایی
و چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
ما فقیر نیستیم! فقط باید به داراییهایمان بیشتر توجه کنیم ...
https://eitaa.com/harfdl
۲۳_ #بدون_تو_هرگز 23
آمدی جانم به قربانت..
🔹شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ...
اونقدرکه اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه
منم از فرصت استفاده کردم
با قدرت و تمام توان درس می خوندم
ترم آخرم و تموم شدن درسم با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد
التهاب مبارزه اون روزها
شیرینی فرار شاه ، با آزادی علی همراه شده بود ...
🌻صدای زنگ در بلند شد در رو که باز کردم ...
علی بود ... علی 26 ساله من ... 😭
مثل یه مرد چهل ساله شده بود ...
چهره شکسته ...
بدن پوست به استخوان چسبیده ...
با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ...
و پایی که می لنگید ...
✔️زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ...
🔻و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ...
حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ...
و مریم به شدت با علی غریبی می کرد
می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود
🌻من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم
نمی فهمیدم باید چه کار کنم ...
به زحمت خودم رو کنترل می کردم ...
🌻دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ...
- بچه ها بیاید
یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ...
بابا اومده ... بابایی برگشته خونه 😢
🔹علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ...
خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ...
مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ...
چرخیدم سمت مریم ...
- مریم مامان،بابایی اومده ...
🔸علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ...
چشم ها و لب هاش می لرزید ...
دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ...
چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ...
صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ...
🥃میرم برات شربت بیارم علی جان ...
چند قدم دور نشده بودم ...
که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی 😭
بغض علی هم شکست ...
😭😭😭😭
محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ...
من پای در آشپزخونه ...
زینب توی بغل علی و مریم غریبی کنان ...
شادترین لحظات اون سال هام ،به سخت ترین شکل می گذشت ...
🔷بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ...
پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ...
مادرش با اشتیاق و شتاب ،علی گویان ...
دوید داخل....
تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ...
😔علی من، پیر شده بود ...
😭😭😭😭❤️
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🌹 ادامه دارد...🌹
https://eitaa.com/harfdl
۲۴_ #بدون_تو_هرگز ۲۴
🔹روزهای التهاب
⭕️ روزهای التهاب بود ...
ارتش از هم پاشیده بود و قرار بود امام برگرده ...
هنوز دولت جایگزین شاه، سر کار بود ...
🔹خواهرم با اجبار و زور شوهرش از ایران رفتن ... اون یه افسر شاه دوست بود ... و مملکت بدون شاه برای اون معنایی نداشت!
حتی نتونستم برای آخرین بار خواهرم رو ببینم 😢
🔸علی با اون حالش ... بیشتر اوقات توی خیابون بود ...
تازه اون موقع بود که فهمیدم کار با سلاح رو عالی بلده! 🙃
توی مسجد به جوان ها، کار با سلاح و گشت زنی رو یاد می داد...
پیش یه چریک لبنانی ... توی کوه های اطراف تهران آموزش دیده بود👌🏼
🔹اسلحه می گرفت دستش و ساعت ها با اون وضعش توی خیابون ها گشت می زد.
💢 هر چند وقت یه بار ... خبر درگیری عوامل شاه و گارد با مردم پخش می شد.
✅ اون روزها امنیت شهر، دست مردم عادی مثل علی بود ...
🌷و امام آمد ...😊
ما هم مثل بقیه ریختیم توی خیابون 🌺 مسیر آمدن امام و شهر رو تمییز می کردیم ...😍
اون روزها اصلا علی رو ندیدم ... رفته بود برای حفظ امنیت مسیر حرکت امام ...
آخه علی همه چیزش امام بود ...🌷😌
نفسش بود و امام بود ...
🌹 نفس همه ی ما امام بود...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🌹 ادامه دارد...🌹
https://eitaa.com/harfdl
۲۵_ #بدون_تو_هرگز 25
"شروع انقلاب 🇮🇷 "
🔹با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد ...
برمی گشت خونه اما چه برگشتنی ...
💢 گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد ...
🌺 می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود ...
🌷نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون ... 😌
🔸هر چند زمان اندکی توی خونه بود ... ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو میبرد ...
💞 عاشقش شده بودن ...
مخصوصا زینب ...
❤️ هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی، قوی تر از محبتش نسبت به من بود ...
🔴 توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود ... آتش درگیری و جنگ شروع شد ...
⭕️ کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود ...
ثروتش به تاراج رفته بود ...
ارتشش از هم پاشیده شده بود ... حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید ...
✅ و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه ...
و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم ...
#انقلاب_اسلامی
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🌹 ادامه دارد...🌹
https://eitaa.com/harfdl
۲۶_ #بدون_تو_هرگز 26
رگ یاب!
🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ...
رفتم جلوی در استقبالش ... 😊
✅ بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ...
دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
💢 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ...
با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش...😒
خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ 😊
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...🙄
صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن 😒
🔸صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید!
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ...
نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته 🙂
🔸 رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
با چایی رفتم کنارش نشستم ...
🔷 راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ...
دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن😌
- جدی؟
لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... 😊
و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی؟!
و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
🌹 ادامه دارد...🌹
https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵دستگیری امام رضا (ع) در قیامت !
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
✔️هنگام دریافت نامه عمل
✔️هنگام آمدن به پل صراط
✔️هنگام سنجیدن میزان
یا امام رضا علیه السلام ما رو هم فراموش نکن🤚
ঊঈ🌺🍃ঊঈ
═✧❁یا امام رضا❁✧═
ঊঈ🍃🌺ঊঈ
https://eitaa.com/harfdl
✅#آیه_درمانے 👆 #بیدار_شدن
🌸✨ڪسـے ڪہ مـےخـواهد زمـان
معینے از خواب بیدار شود آیہ آخر
《سوره ڪهف》را بخواند✨
✺ قل انما انا ... ➣
📚 مکارم الاخلاق ۵۶۳
♡••♡••♡
https://eitaa.com/harfdl
15.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️داستان زیبای ملاقات پیرمردکفاش باامام زمان عجل الله
💥https://eitaa.com/harfdl
من حسابم ز همه مردم این شهر جداست
من امیدم بعد خدا،بعد خدا هم به خداست
https://eitaa.com/harfdl
بعضی وقتا قهر نمیکنی که بری
قهر میکنی تا ببینی چقدر
واسه طرفت ارزش داری !...
تا وقتی میاد و از دلت در
میاره علاقت بهش دو برابر بشه....
اگه همه اینو میفهمیدن
شباهیچکس باغصه نمیخوابید
اماحيف...
اینجا زمین است،
قیمت یک عشق تا عشق دیگریک قهر ساده است..!
همین...
https://eitaa.com/harfdl
هیچ چسب زخمی
برای زخم زبان تولید نشده
https://eitaa.com/harfdl
مراقب حرف هایمان باشیم
من شکستامو از خودم خوردم !
وقتی همه رو مثل خودم
بی کلک می دیدم ...https://eitaa.com/harfdl
15.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «عزیزم مهدی (عج)»
🔹از بحرین و لبنان و ایران جمع شدیم تا بخوانیم: «ما همه سربازتیم، حساب کن روی ما👌👌👌
السلام علیک یا صاحب الزمان « عج »
ঊঈ🌺🍃ঊঈ
═✧❁°یا صـاحب الزمان❁✧═
ঊঈ🍃🌺ঊঈ
https://eitaa.com/harfdl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🌷امشب دعا می کنم
🌸هرگاه دلتون لرزید
🌷از شوق عشق باشد نه درد
🌸دعا می کنم
🌷اتفاقهای زندگیتون
🌸پراز خاطرات شیرین
🌷باشد ، نه تلخ
🌸دعا می کنم ناامیدی،
🌷هیچ وقت
🌸سد آرزوهاتون نشود
دلهاتون پر از امید💖
شبتون بخیر❤️
https://eitaa.com/harfdl