eitaa logo
هنر مجاهد
2.8هزار دنبال‌کننده
179 عکس
54 ویدیو
6 فایل
شیخ حسین مجاهد • مدرک سطح چهار حوزه علمیه • کارشناس ارشد فیلمنامه نویسی • مولف ۱۴ کتاب تفسیری و داستانی • برگزیده ۱۶ جشنواره ادبی و هنری • کارشناس رسمی صداوسیما • معلم شاید دیر و اندک ولی به قدر توان پاسخ میدم @Salamrafigh1
مشاهده در ایتا
دانلود
با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم. دکتر گفت: چه اش هست؟ گفتم: توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت میشورند، توی پاهاش سیم می کشند. دکتر گفت: ببرش دیوانه خانه.. @hibook🍂
گفتم:«یک جوان به سن وسال من وتو چند ساعت باید بخوابد؟!» گفت:«یک آدم به سن وسال من وتو چند ساعت باید بخواند؟! @hibook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر مجاهد
- یجا ی متن دیدم خیلی قشنگ بود نوشته بود : بعضی ها معتقدن وقتی دوگوش انسان رو کنار هم قرار بدیم شکل
در گذشته‌های خیلی دور، رسم این بوده که مردم هنگام کتاب‌خوانی، آن را با صدای بلند می‌خواندند، یعنی چیزی به اسم خواندن به صورت بی‌صدا  وجود نداشت_همان چیزی که این روزها شایع شده است، در متروها و جاهای عمومی و کتابخانه‌ها می‌توان نمونه‌هایش را دید_ آدمها در گذشته با گوش دادن بود که به معنا می‌رسیدند، با واسطه‌ای به اسم گوش، اینطوری بهتر هم بود، اما این روزها مردم در حال از دست دادن احساس وابسته به گوش هستند، در سکوت به مطالعه می‌پردازند و به طور مستقیم به معنا می‌رسند،  برای همین هست که دیگر کسی حوصله‌ی گوش دادن (و نه گوش کردن!) را ندارد و این اصلا خوب نیست. @hibook
📘 در خانه بیشتر وقتم را به خواندن می‌گذراندم. می‌خواستم بروز احساسم را خفه کنم؛ عواطفم را مدام با عوامل بیرونی خاموش کنم و از بین عوامل بیرونی، تنها خواندن در توانم بود. خواندن هم البته همزمان یاری می‌داد، نگرانم می‌کرد، لذت می‌بخشید و آزارم می‌داد، گاهی هم برایم ملال‌آور می‌شد، آخر هر چه باشد، آدم دلش می‌خواهد جنب‌وجوشی هم داشته باشد و من یکباره در گنداب تاریک زیرزمین و زندگی آشفته‌ی عیاشانه و فاسد غرق شده بودم. احساساتم تندوتیز شده بود و از تاثیر بیمارگونه‌ی برانگیختگی همیشگی‌ام می‌سوخت. حملات عصبی همراه با اشک و تشنج به من دست می‌داد. به غیر از کتاب خواندن، دیگر هیچ پناهی نداشتم؛ چیز دیگری نبود که احترامم را به محیط اطرافم برانگیزد و حتی اندکی توجهم را جلب کند. یادداشتهای زیرزمینی نوشته‌ی فیودور داستایوسکی ترجمه‌ی حمیدرضا آتش‌برآب انتشارات علمی و فرهنگی صفحه‌ی ۱۱۳ @hibook📚
«از من غافل نباش، من (بسيار) اندوهگینم...» لابد اسم محمد بن ادريس شافعي را بار ها شنيده ايد. فقيه اهل سنت، رييس مذهب شافعي و صاحب آثار بسيار. می گویند که یونس (یکی از دوستان و اصحاب نزدیک شافعی) اینطور نقل کرده که وقتی شافعي در بستر بيماري بوده و رنج عميقي داشته، يونس به بسترش مي رود و شافعي هم از او مي خواهد تا برايش قرآن بخواند. يونس كه قرآن را مي خواند و قصد ترك شافعي مي كند، شافعي با اندوه بسيار به رفيقش اين جمله را مي گويد: "از من غافل نباش، من خيلي اندوهگينم..." شايد اين جمله اولش آنقدر ها مهم به نظر نيايد، اما براي كساني كه شافعي و احوال و جايگاهش را مي شناخته اند و شافعي امامشان بوده، آنقدر قابل توجه بوده كه قرن ها نقلش كرده اند. آدم شيخ و سر و پيشرو و راهبر جماعت هم باشد، تهش يكجا ممكن است كم بياورد و نياز داشته باشد كه كسي كه مي شناسدش از حالش غافل نباشد. خواه به زبان بياوردش، يا نه. @hibook✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۶ ژوئن ۱۸۴۰: «کار کردن یعنی بی‌وقفه کار کردن؛ یعنی دل کندن از شعور و خیالبافی؛ کار کردن یعنی اراده‌ی محضی که همواره پویا است.» - از نامه‌ی شارل بودلر به فلوبر. @hibook🌿
«استرادلیتر خیلی بدش می‌آمد او را بی‌شعور خطاب کنند. تمام بی‌شعورها همینطورند. وقتی که بهشان بگویی بیشعور از آدم بدشان می‌آید.» - ناطور دشت؛ جروم دیوید سالینجر. @hibook📚
فرانتس کافکا در دسامبر ۱۹۱۲ خطاب به فلیسه می‌نویسد؛ «فردا دوباره شروع به نوشتن می‌کنم. می‌خواهم با تمام قوا به درونش بتازم. وقتی نمی‌نویسم، احساس می‌کنم با دست‌هایی انعطاف‌ناپذیر از زندگی بیرون رانده می‌شوم.»؛ @hibook🖊
هنر مجاهد
📖#برشی_از_کتاب پالینا با همه با ناز و تبختر رفتار میکند؛ مثلا خودش خوب میداند که تا سر حد جنون دو
«من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم.» ‏قمارباز؛ فئودور داستایفسکی. @hibook