eitaa logo
هنر مجاهد
2.7هزار دنبال‌کننده
179 عکس
54 ویدیو
6 فایل
شیخ حسین مجاهد • مدرک سطح چهار حوزه علمیه • کارشناس ارشد فیلمنامه نویسی • مولف ۱۴ کتاب تفسیری و داستانی • برگزیده ۱۶ جشنواره ادبی و هنری • کارشناس رسمی صداوسیما • معلم شاید دیر و اندک ولی به قدر توان پاسخ میدم @Salamrafigh1
مشاهده در ایتا
دانلود
بورخس خوره‌ی بود، نویسنده‌ی خوبی هم هست، یعنی یکی از بهترین‌هاست. می‌گفت: «تصور من از بهشت جایی است مثل یک .» سال ۱۹۵۵ به ریاست کتابخانه‌ی ملی آرژانتین با نزدیک یک میلیون جلد کتاب، منصوب می‌شود و از همان موقع وضعیت سلامتی بینایی‌اش شدیدتر می‌شود و دیگر به سختی می‌تواند بخواند و کلمات را ببیند، شعر «عطایا» محصول آن دوره است: «کسی نباید که ترحم یا ملامت روا دارد بر این مشیت حضرت حق که با چنین طعن باشکوهی کتاب و کوری را توامان به من عطا فرمود‌.» کتابهای بی‌شمار و ناتوانی از خواندن آنها چه تراژدی خنده‌داری! @hibook🌱
داستانی دارد در مورد مردی که حافظه‌ای فراموش‌نشدنی دارد*، این مرد نه تنها هر لحظه و هر شخص، بلکه هر برخوردی که با دیگران داشته را نیز به یاد می‌آورد، روزهای دیدارها را می‌داند، گفتگوها و حرف‌ها توی ذهنش ماندگار شده‌اند، آنقدر موقعیتهای فراوانی را در حافظه دارد که نگرش کلی و اندیشه، برایش غیرممکن شده است. ذهنش خروجی ندارد، هی در حال انباشت خاطرات هست. آخر سر هم سر همین موضوع می‌میرد، بسیار جوان هم می‌میرد. بورخس معتقد است که اندیشه مستلزم حذف کردن یا فراموش کردن تفاوتهای کوچک و متحد ساختن چیزها برای افکار درونی آنهاست، و چون این شخصیت توانایی فراموش کردن را ندارد بنابراین محکوم به مرگ می‌شود، مرگی که براثر حافظه‌ای فراموش‌نشدنی حاصل می‌شود. این روزها بیشتر خودم را شبیه فونس می‌بینم، مردی که ذهنش قسمتی به اسم فراموشی نداشت. فراموش نکردنی که مایه‌ی درد و رنج شده بود برایش/شده است برایم. @hibook
بورخس در یکی از فصلهای کتاب اطلس، روایت بامزه‌ای از آفرینش تعریف می‌کند، می‌گوید کامی‌ها، الهگان شینتو، در ایزومو دور هم جمع شده بودند، آنها غمگین بودند، یکی از الهه‌ها بلند می‌شود و می‌گوید ما قرنها پیش جمع شدیم و ژاپن را خلق کردیم؛ و جهان و ماهی‌ها و دریاها و گیاهان را، بعد هم آدمها را خلق کردیم و فلان نعمت را بهشان دادیم و بهمان کار را برایشان کردیم تا در آسایش زندگی کنند، اما انسانها به فکر جنگ‌افروزی هستند و ساختن وسایلی که به کمک آن همدیگر را بکشند، قبل از اینکه این همه خون‌ریزی بکنند و پایان دنیا را رقم بزنند بهتر است آنها را از روی صفحه‌ی روزگار محو کنیم. بعد الهه‌ی دیگری بلند می‌شود و می‌گوید تمام حرفهایی که گفتی درست است، آدمها به فکر سلاح و سلاخی هستند، اما در عوض چیزی هم ساخته‌اند که کاملا متفاوت است و در فضایی محدود بین هفده هجا جا می‌گیرد. و الهه یکی از اینها را می‌خواند، بقیه با گوش دادن به آن قرائت، از نابودی بشر منصرف می‌شوند. بله، با یک هایکو نژاد بشر نجات یافت. یک قطعه شعر باعث رستگاری آدمها و تبرئه‌ی آدمها در دادگاهی که همه چیز به ضررشان بود شد. این روایت را دوست داشتم. @hibook