12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان آنی (از زبان «آنی» همسر غسان کنفانی)
آنی که اصالتا دانمارکیست، در سال ۱۹۶۱ برای اولین بار در یوگوسلاوی، در یک کنفرانس دانشجویی با مسئله #فلسطین آشنا شده و تصمیم میگیرد به دمشق، قاهره و بیروت سفر کند. ابتدا به دمشق میرود و آنجا معرفینامهای از دوستانش دریافت میکند تا خود را به #غسان کنفانی معرفی کرده و از طریق او راهی به اردوگاههای فلسطینی در لبنان باز کند. میگفت هدفش انجام پروژهای با کودکان فلسطینی در اردوگاهها بوده.
غسان در آن زمان ستونی هفتگی در نشریه «الحریة» داشته که هر دوشنبه منتشر میشده است. آنی از طریق مجله او را پیدا میکند، نامه را به او نشان داده و ماجرا را برایش تعریف میکند. میگفت فکر میکردم غسان خیلی از ایدهام استقبال کند اما او به شدت عصبانی شد! داد کشید که بچههای اردوگاه حیوانات باغ وحش نیستند که هر کسی سرش را بندازد پایین و وارد اردوگاه شود و «پروژهاش» را روی آنها پیاده کند. آنی گفت که اول خیلی جا خوردم، چون خیلی هیجان داشتم که اردوگاهها را ببینم. غسان گفت تا وقتی اطلاعات کامل درباره قضیه فلسطین پیدا نکنی حق ورود به اردوگاهها را نداری. از آن روز تا حدود دو ماه، به من کتاب و مقاله میداد که بخوانم، در جلسات طولانی بحث شرکت میکردم و یادداشت برمیداشتم.
آنها مدتی بعد از این ماجرا با هم ازدواج کردند.
پ. ن:
گفتوگوی شمشیر و گردن
بخشی کوتاه از مصاحبه ریچارد کارلتون با غسان کنفانی نویسنده و مبارز فلسطینی در سال ۱۹۷۰ درباره مذاکره با اسرائیل
موساد کنفانی را دو سال بعد در بیروت ترور کرد.
@hibook🌿