برای پایان امشب
12 اردیبهشت 1305
به عزیزم عالیه
[...] نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد صدای من است. بارها از تو میگذرد و تو او را نخواهی شناخت! عالیه! یک قطرۀ شفاف در این وقت سحر روی دست تو میافتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقهاش دور میشود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر میگذرد، قطرۀ باران، که در خاموشی شب خیلی محزون به زمین میآید شبیه به اشک آن عاشق است.
چقدر رقتانگیز است که گل به محض شکفتن، پژمرده شود! قلب در دست اطفال همین حال را دارد. [...]
#نیما_یوشیج
@hibook