هر سیهچشمی چو آهو کی کند
مارا شکار؟!
چشم لیلیدیدهی ما را غرور
دیگریست...
#حضرت_صائب
@hibook🌱
📖#برشی_از_کتاب
گفتند: «علامت محبت چیست؟» گفت: «آن که عبادت وی اندک بود و تفکر او دایم بود و خلوتِ او بسیار و خاموشی او پیوسته. چون درو نگرند او نبیند و چون بخوانندش او نشنود. و چون مصیبتی رسدش اندوهگین نشود و چون صوابی روی به وی نهد شاد نگردد و از هیچکس نترسد و به هیچکس امید ندارد.»
📗#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
🖊#محمدرضاشفیعی_کدکنی
@hibook📖
6_۲۰۲۲_۰۸_۳۱_۱۵_۵۸_۳۵_۷۱۹.mp3
19.15M
📗#برشی_از_کتاب
این راهش نیس که شیخ ابوتراب برازجونی با یه من ریش و پشم جای پیغمبر بنشینه و مردم را لُخت کنه. پیغمبر چرا بایس یه همچو جانشینایی برای خودش بگذاره. من گول ریش و عمامهاش رو خودم. گول ِتسبیح و قرآنش رو خوردم.
🎙#کتاب_صوتی
📖#تنگسیر
🖊#صادق_چوبک
@hibook🎙
📖#برشی_از_کتاب
میدانم که دیگر هیچوقت به کسی یا چیزی برنمیخورم که هوس به دلم بیندازد. میدانی، وقتی شروع میکنی به دوست داشتن کسی، وارد معرکه شدهای. باید انرژی داشته باشی، دستودلباز باشی، کور باشی... اولش حتا لحظهای هست که باید از روی یک پرتگاه بپری؛ اگر فکر کنی، نمیپری. میدانم دیگر هیچوقت نخواهم پرید.
📓#تهوع
🖋#ژان_پل_سارتر
@hibook📗
📖#برشی_از_کتاب
بالاخره یک نفر باید گردن سرنوشت را بشکند.
اگر هر از گاهی یک نفر، به سرنوشت دهن کجی نمی کرد،
انسان، هنوز روی شاخه های درخت ها زندگی می کرد.
📚#شرق_بهشت
🖊#جان_اشتاین_بک
@hibook📓
📓#برشی_از_کتاب
«اینجا سرد است نایی. توی تاریکی سرما سردتر است نایی. چرا اینهمه فرق می کند تاریکی با تاریکی؟ چرا تاریکی ته گور فرق می کند با تاریکی اتاق؟... فرق می کند با تاریکی ته چاه؟... فرق می کند با تاریکی زهدان؟ چرا وقتی دایی با آن دو حفره ی خالی چشم ها برگشت طرف درخت انجیر وسط حیاط طوری برگشت که انگار می بیند؟ طوری برگشت که من ترسیدم؟ تو بگو نایی. چرا تاریکی ازل فرق می کند با تاریکی ابد؟ چرا تاریکی پشت چشم هام سوزن سوزن می شود نایی؟ تو که از ستاره ی دیگر آمده ای... تو بگو نایی... تن ات بوی کاج می داد. عطر نمی زدی. پناهم بده به آن تاریکی خیس سوزنده. پناهم بده به آن بهترین تاریکی ها، آه نایی...»
📖#چاه_بابل
🖊#رضا_قاسمی
@hibook📖
📓#برشی_از_کتاب
«توی یکی از نمایشنامه های اوریپید، مده آ می گوید:«کدام اندوه بالاتر از دست دادن سرزمین مادری است؟»
این را خواندم و با خود گفتم:«خب پسر، واقعاها! ما سرخ پوست ها همه چیزمونو از دست داده ایم، سرزمین مادری مونو از دست داده ایم ،زبان مونو از دست داده ایم، رقص ها و ترانه هامونو از دست داده ایم. ما هم دیگه رو از دست داده ایم. ما همینو بلدیم،
که از دست بدیم و از دست بریم.»
📖#خاطرات_صد_در_صد_واقعی_یک_سرخپوست_پاره_وقت
🖊#شرمن_الکسی
📝#رضی_هیرمندی
@hibook📖
📖#برشی_از_کتاب
《روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند. روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام می شود، بهار می آید.》
📓#جای_خالی_سلوچ
🖊#محمود_دولت_آبادی
@hibook🌱
📗#برشی_از_کتاب
- زن داری ؟
- نه، امیدوارم بگیرم.
عصبانی گفت: خیلی خری. مرد که نباید زن بگیرد.
- چرا؟
سینیور ماجیوره با عصبانیت گفت: مرد نباید زن بگیرد. نباید ازدواج کند، اگر قرار باشد همه چیز را از دست بدهد نباید دستی دستی خودش را توی مخمصه بیندازد. مرد که نباید خودش را توی هچل بیندازد و دنبال ِ چیزهایی باشد که آن ها را بعدا از دست می دهد .
- حالا چه الزامی دارد که از دست بدهد ؟
سرگرد گفت: به هر حال از دست می دهد. از دست می دهد پسر با من بحث نکن .
شنل خود را پوشید و کلاهش را بر سر گذاشت. یک راست آمد به سراغ من و دست گذاشت روی شانه ام و گفت: شرمنده ام نباید گستاخی می کردم. زنم تازه مُرده. مرا ببخش!
📖#مردان_بدون_زنان
🖊#ارنست_همینگوی
@hibook🖊
4_6019452542868521953.mp3
8.23M
#ایلک_محبت یعنی عشقِ نخستین ، این آهنگ هم مثل #ساری_گلین مانند یک سوگواری مقدس، نسل به نسل و خانه به خانه می چرخد و با خودش غم ها را جمع می کند و منتقلش می کند به آدم بعدی، نمی دانم سرزمین مادری ام، آذربایجان، خاکش چه حکمتی دارد که مستعد غم پروریست.
دیشب بعد از مدت ها چند ساعت بی وقفه ترکی حرف زدم و تازه یادم افتاد در هفت شهر #عشق، تحیر مرحله ی قبل از فقر و فناست، درست مثل گردنه ی حیران که قبل از اردبیل قرار گرفته است...
#رامیز_قلی_اف
#نوازندهی_تار
#جمهوری_آذربایجان
#موسیقی
@hibook🎶