♥️🍃 #شهید_سیدمرتضی_آوینی: چه جنگ باشد و چه نباشد... راه من و تو از «کربلا» می‌گذرد. باب «جهاد اصغر» بسته شد باب «جهاد اکبر» که بسته نیست. @hich_99

♥️🍃 .اِلهـى، اِسْتَشْفَعْتُ بِکَ اِلَیْکَ ... می‌شودبـرای‌دلـم پـا‌درمیانۍ‌کنۍ. . ؟ @hich_99

♥️🍃 ای خردمند! که گفتی نکنم چشم به خوبان .. به چه کار آیدت آن دل؟ که به جان‍‍ان نسپاری... "سعدی " @hich_99

♥️🍃 غمی به وسعت دریای بی کران دارم هوای گنبدزیبای جمکران دارم... #سه_شنبه_های_جمکرانی @hich_99

♥️🍃 #آقازاده پارتی بازی ها @hich_99

♥️🍃 #شهیدسلیمانی اگــر کسی صدای رهبــر خود را نشنود... به طور یقین صدای امام زمـان(عج) خود را هم نمی‌شنود... و امروز خط قرمــز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود، رهبری نظام باشد. @hich_99

♥️🍃 -براچۍمیجنگۍ؟! +براتو:) -اگه‌برامنه‌نرو! +اگه‌نرم‌دیگه‌تویۍنمیمونه :))) @hich_99

♥️🍃 -حرف‌هایے‌هست‌براے‌نگفتن؛ وارزش‌عمیق‌هرکسےبہ‌اندازه‌ے‌حرف‌هایےاست کہ‌براےنگفتن دارد!! ‌دڪترعلے‌شريعتے @hich_99

♥️🍃 تمامِ مشکلِ آدمایِ این دنیا اینه که، آدمِ این دُنیان...! #دِل_بکن @hich_99

♥️🍃 حال خوش معنوی.. @hich_99

♥️🍃 پدرموشکی ایران: "فقط انسان های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می‌کنند." ♦️رعایت همین جمله کافی است برای تحول در هر جایی وصیت کرد،روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می خواست اسراییل را نابود کند. 20آبان شهادت شهید حسن تهرانی مقدم @hich_99

💕🍃 #بسم_رب_الشهدا #قسمت_هفدهم #بنده‌نفس‌تا‌بنده‌شهدا در باز کردم دیدم زینب پشت دره از حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد تعارفش کردم بشینه زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم -برات شربت بیارم میام زینب: شربت 😳😳😳 من روزه ام عزیزم -روزه ؟ روزه چیه ؟ زینب: هیچی عزیزم بیا بشین حنانه ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن بابام که خودت میدونی مفقودالاثره حنانه ببین من نمیدونم بین تو شهدا چه قول و قراری هست اما ‌هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه ک ب مسئولا اصرار کردی تا بردنت دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم زينب:حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت چندشب دیگه شبهای قدره بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا اینم شماره من ..... منتظر تماست هستم زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد رفتم سر کمد لباسام اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم سه چهار روز بود کارم شده بود چادرو بذارم جلوم و گریه کنم بعداز سه چهار روز گریه شماره زینب گرفتم -الو سلام زینب ...... #ادامه‌دارد @hich_99