eitaa logo
هیمآ...♡
115 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
926 ویدیو
15 فایل
شاید نویسنده، شاید هم تحلیل‌گر! اما در تلاش برای "انسان" شدن... باید به خودمون برگردیم، اون منتظرمونه! و بیا بیدار شیم، تا بیشتر از این، غرقِ خواب نشدیم...! اینجا خود واقعی‌ت باش، اون قشنگتره :) https://harfeto.timefriend.net/16963519578289 حرف؟
مشاهده در ایتا
دانلود
شب‌ِ جمعه ، سوره جمعه سفارش شده ؛ بخونیم نه برای ثوابش، واسه اینکه خدا عشق میکنه اینطوری می‌بینتمون 🌱 زمان مطالعه : ۳ دقیقه @ir_tavabin
هدایت شده از هیمآ...♡
من تا اطلاع ثانوی در گُنج خودم نمی‌پوستممممکسجصنحصنصجصمصجصحصج💃✨
برگام واقعا برگام این جریان مال اغتشاشات پارساله، همون موقع من داستان رو نوشتم و دیگه خبری نشد‌، فکر کردم بیخیال شدن ولی مثل اینکه جاج کرده بودم😭😂
تازه اسم داستان هم هیما عه هااا🥲
سلام مادرررر بوس پس کلت ممنووون🌝✨ *دلم برا "ننه" خطاب شدن تنگ شده بود🥲😂
انقدر خوابی که دیدم واقعی بود که اصلا نمیتونم توصیفش کنم. همه احساساتِ تو خواب هنوز برام زندن
جنگ بود جنگ شد، اسرائیل حمله کرده بود بچه های ارتش داشتن بچه هارو از خانواده هاشون جدا میکردن که جاشون امن باشه، داداشم تو ماشین بغل من نشسته بود، درو باز کردن و کشیدنش بیرون محکم نگهش داشته بودم و جیغ میزدم که نبرنش، التماس میکردم که جداش نکنن... مامانم از پشت سر میگفت بذار بره جاش امنه! رفت، یهو بین بچه ها پسر عمم رو دیدم، از ماشین دویدم پایین که به حسین بگم کنار پسر عمم باشه تا تنها نمونه، کنار هم باشن تا اذیت نشن... سر راه بابامو دیدم، سپردم به پسرا بگه کنار هم باشن، دوباره برگشتم سمت ماشین دیدم مامانم داره میلرزه، یه زن اسرائیلی بالاسرش بود و میخواست رگ گردنش رو بزنه یهو صحنه عوض شد و من ماشین پر از خون رو دیدم زن اسرائیلی هم پیروزمندانه کنار ماشین وایساده بود... بابام رو بغل کردم و گریه کردم..‌. بابا میگفت صبر کن، ناراخت نباش شاید مامان برگرده... این تازه یه بخشی‌ش بود فقط ادامه داشت، خیلی زیاد
وقتی پوست لبمو میکنم انقدری ازش خون میاد که میشه کل سیستم خونی یک آدم دیگه رو تامین کرد
https://eitaa.com/9109301/16844 حتما فرزندم در اسرع وقت لینک معرفی و این چیزاشو میذارم😁❤️