*سعی نکن مثل مدلا راه بری تو بلا حدید نیستی. سعی نکن مثل مدلا راه بری تو بلا حدید نیستی. سعی نکن مثل مدلا راه بری تو بلا حدید نیستی.*
هیـرش】
آرزو؟ آرزوم اینه که یه روزی یه کوه بخرم واسه خودم.
من آرزو دارم یه خونه، تو دل کوه داشته باشم.
وسط یک کوهستان بزرگ با سنگای سفید و خاکستری و سرد. دوست دارم دیوارای خونم مثل بدنهی کوه، پر از پستی و بلندی باشه. نه صاف و سیقلی. با یه سقف بلند،خیلی بلند. فصلای سرد از سقف قندیلهای یخی آویزون میشن. فصلای گرم ریشهی درختا. بدون هیچ نور اضافه. روزا نور خورشید، شبا نور ماه.
یه اسب مشکی بزرگ دارم با یالهای بلند و لخت و پرپشت. اسمش شهریاره. و یه گرگ به اسم Iced Eye. چون یه کرکس یکی از چشمهاشو کور کرده. من وقتی پیداش کردم که چشمش داشت خونریزی میکرد و سه تا تولههاش با نگرانی بهش چسبیده بودن. گرسنه و ترسیده. بردمشون خونهی سنگیم و ازشون مراقبت کردم و الان، Iced Eye و تولههاش پیش من زندگی میکنن.
تخت ندارم. یه تشک دارم با چندتا بالشت که از پرای همون کرکسی پر شده که آیسدآی رو کور کرده. پرهای خودش و خونوادهش. یه پرده جلوی تشک هست ، تزئین شده با منقارهای کرکسها، سنگهای قیمتی کوهستان و شاخ گوزنها.
بعضی صبحها، وقتی هوا هنوز گرگ و میشه، سوار شهریار میشم، با آیسدآی میرم شکار. بیشتر گوزن.
ظهر گوزنو میکشم به سیخ تا روی ذغال بپزه و برشته بشه. صدای چکه کردن روغنش روی آتیش، هنوز تولهها رو میترسونه.
شب میخورمش.
یکم واسه خودم، یکمش واسه آیسدآی و تولههاش.
بقیهش رو رو میذارم ته غار که خیلی سرده، برای ذخیره.
شاخ گوزنها رو نگه میدارم. باهاشون زیورآلات میسازم،برای یالهای مشکیِشهریار.
بعضی شبا، مهمون دارم. از صبح میرم شکار آهو و گوزن، یه عالمه ماهی میگیرم، کبابشون میکنم واسه شب. از دخمهی ته غار، خمرهی شراب هفتصدساله رو میذارم روی شلف بار سنگیای که توی خونه ساختم. تنها جایی که بجز نور خورشید، با نور شمع هم روشن میشه. دوستام که میان، دور آتیش کباب و نوشیدنی میخوریم و به سبک سرخپوستا و سیاهپوستا دور آتیش میرقصیم. بعد میریم زیر آبشار، شنا میکنیم و من ، شهریار رو میشورم.
خسته و خیس برمیگردیم خونه، باهم Fight Club میبینم و هیچ وقت نمیفهمیم کی خوابمون برد. فردا عصر، روی زمین بیدار میشیم و اونا میرن خونههاشون.
روزایی که شکار نمیرم یا مهمون ندارم، روی تشک سریال میبینم. با پرژکتور تصویر رو میندازم روی دیوارسنگی جلوی تشک.
اونقدر با کیسه بوکسم تمرین میکنم که دستام خونی بشن.
با گیاهای کوهستانی و گوشت حیوونای عجیبغریب، طعمای جدید و عجیب میسازم.
آهنگای راکم رو با بلندترین صدا پخش میکنم. آیسدآی باهاشون زوزه میکشه و من غروب افتاب رو نگاه میکنم.
هیـرش】
New show, new world, new life and new me.
تیکهتیکه شدم، مردم، زندهبهگور شدم، ضجه زدم، خاکبرسرم شد، روانی شدم، تموم شدم رفت.
هیـرش】
New show, new world, new life and new me.
48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا, این بینظیر بود. وحشتناک بینظیر.
هیـرش】
خدایا, این بینظیر بود. وحشتناک بینظیر.
*اسپویل هانیبال(هدی و ریحانه، بازش نکنین)
درس امروز:
وقتی ده کلاس دارین و ساعت نه بیدار میشین، دیگه نیمساعت تو اینستا نچرخید.