eitaa logo
🇮🇷حزب الله سایبری🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
74.8هزار عکس
22.4هزار ویدیو
1.1هزار فایل
بسم الله الرحمن الرحيم 🌹اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹 🇮🇷 @hizbollahsyberi رسانه جامع مجازی و اجتماعی . ولایی . تحلیلی . روشنگری . سیاسی. بصیرت افزایی و افسران جنگ نرم https://eitaa.com/hizbollahsyberi
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به لاله‌های سرخ ماه کدام را تیتر کنیم؟! وطن امروز؛ ۴ اسفند ۱۳۹۶ به شهادت لاله‌های اسفند، عجیب بوی می‌آید! آهسته‌تر ورق بزنید تقویم را! فراوان شهید، تقدیم خدا کرده‌ایم در این ماه! این، ماه شهادت باکری‌هاست! در خیبر و در بدر! هر ۲ هم در اسفند! یکی اسفند ۶۲ در سرشار از مجنون و دیگری اسفند ۶۳ در مملو از مرد! اول هم شهادت برادر کوچک‌تر! آری! آقامهدی، یک سال، فراق حمید را تحمل کرد تا سوار بر تا ساحل دلربای شهادت، سفر کند و به برادر شهیدش بپیوندد! نگاه کنید! این سررسید سرخ انقلاب اسلامی است! هر کس سراغ بهار را با نشانه‌هایی می‌گیرد و ما با نشانی حمید و مهدی! این لاله‌های تمام‌ناشدنی که نه پژمرده می‌شوند، نه می‌میرند! از خیبر و بدر، خیلی سال گذشته اما هنوز هم خون حمید و مهدی می‌جوشد! و هنوز هم حرکت دارد قایق عاشورا! عمرا به فرات می‌رسیدیم، اگر طلایه‌داران خیبر و بدر، آبراه‌های را با نثار خون مطهر خود حفظ نمی‌کردند! در جبهه، مکتبی و فرهنگی حاکم بود که حمید به مهدی می‌گفت برادر و مهدی نیز به حمید می‌گفت برادر! الباقی بچه‌ها هم همین‌طور! هیچ مهم نبود کدام‌شان سردار کدام‌شان بودند! سردار همه خمینی بود و چون اینگونه بود، همه «سرباز خدا» بودند! مگر جز خدا، از که سخن می‌گفت حضرت روح‌الله؟! باید هم آن همه اهل اخلاص و رعایت حق‌الناس و تقوی و زهد و ورع می‌بودند برادران باکری! لب به غذا نمی‌زدند، اگر مطمئن نمی‌شدند غذا به همه بچه‌ها رسیده! محل فرماندهی‌شان خط مقدم بود! و اگر لازم بود، جلوتر! آن راه و جاده‌ای که به برکت باز شد، هیهات! تنها مسیر فلان روستا به بهمان شهر را میسر نکرد، بلکه قراردادن رزمندگان در «صراط مستقیم عبودیت الله» بود! در همه دنیا برق، روشنایی می‌آورد و الحق جمهوری اسلامی هم خیلی برق کشیده لیکن برق اصل‌کاری در چشمان همت بود! و در صورت همیشه متبسم خرازی! هنر، روشن کردن روزگار به‌واسطه رفتار و گفتار آدمِ در تراز بندگی خداوند است! لطفا در بیان دستاوردهای نهضت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، قبل از هر آماری، سخن از بگویید! جوانمردانی که همچون همت و خرازی، ابتدا با نفس خود سر جنگ داشتند! آنچه نظام ما را متفاوت از رژیم قبل و اساسا سایر حکومت‌ها می‌کند، در برد موشک‌های ساخت خودمان نیست! یعنی هست و نیست! بله! ایام خیبر و بدر، دست ما حتی از سیم‌خاردار هم خالی بود و حالا اما به کوری چشم دشمن، تقریبا همه‌رقم موشکی داریم اما برد مهم‌تر ما در تولید انسانِ با معیار اسلام بود! و هنوز هم هست! شاهکار انقلاب اسلامی ایجاد زمینه برای بارورکردن آدمیت و صدالبته استعداد طهرانی‌مقدم بود! و فاش بگویم؛ آنچه را بیشتر می‌ترساند، خود شهید طهرانی‌مقدم است، نه موشک‌هایش! ذیل کاخ سفید، پترائوس می‌شود فرمانده و زیر سایه بیت رهبری، حاج‌قاسم! در اوج انسانیت و در زباله‌دان تاریخ! یکی عاشق شهادت و دیگری اسیر نفس و در بند شهوت! یکی آدم و دیگری اما حیوان! و صدرحمت به حیوان! برق را آمریکا هم دارد و از ما هم بیشتر دارد ولی آن نظام که توانست صورت آدمی را نور ببخشد و حتی را هم مست این انوار الهی کند، جمهوری اسلامی است! پترائوس در جهان، الگوی کیست؟! و اصلا گوربه‌گوری کجا هست که بخواهد الگوی کسی باشد؟! اما ابرمردی چون سیدحسن نصرالله که خود الگوی احرار عالم است، وقتی سخن می‌گوید، سخن از نور برادران باکری می‌گوید! و نیز همت و خرازی! و نیز چمران! و نیز متوسلیان! که راه را برای منِ دبیرکل حزب‌الله لبنان، ستاره‌های دیار ایران، روشن کردند! و این است که مدام می‌گویم؛ «قایق عاشورا همچنان در حرکت است!» ریل و قطار را کم و بیش همه کشورها دارند ولی با من سخن از «مسافران دوکوهه» بگو! و بگو که و و را کدام کشورها دارند! و بگو که را کدام نظام دارد! باید هم روضه جوانان بحرینی تقدیم شود به روح محسن حججی! و باید هم دل بچه‌های عراقی حشدالشعبی را ببرد! «پسرک فلافل‌فروش» میدان خراسان، شد شاهدی بر این مدعا؛ «رسد آدمی به جایی که به جز نبیند»! پیام‌ها دارد قبر این شهید در قدرستان وادی‌السلام و در جوار مزار منور و مطهر عارف بالله آیت‌الله قاضی که رضوان الهی بر او باد! جمهوری اسلامی پایین آورد سن علمای ربانی را! بزرگی چون با همه‌اش چند ساعت حضور در بازی‌دراز، مانده‌ام چه دید از امثال که فرمود؛ «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است»! مگر پیچک در آن قلل باشکوه، چقدر سن و سال داشت؟! و مگر چگونه جوشید خون برادران باکری که حاصلش شد بیضایی‌ها و ذوالفقاری‌ها؟! 🇮🇷حزب الله سایبری @hizbollahsyberi
به مناسبت سالروز شهادت در عملیات بدر اولین بار تصویر چهره‌ی معصومت را در خیابان خسروی مشهد دیدم. نگاهم به نگاهت گره خورد و محبتت کار دلم را تمام کرد و تو چه زود جواب نگاه عاشقانه‌ام را دادی. کتاب را برایم هدیه فرستادی. عزیزم تو هدیه‌ی امام‌رضا بودی برایم. در همان سفر مشهد، با سطر به سطرِ کتاب به تو دل دادم و اشک ریختم. در ، با مرور خاطرات دلدادگی‌ات به حضرت زهرا (س)، چه غوغایی در دلم به پا کردی. باورم بود که تو هم همراه منی. تو هوش از سرم ربوده بودی. در بهترین لحظاتم یاد چشمان قشنگ تو بودم که گفتی هیچ وقت نظرش به هیچ نامحرمی نیفتاده. از آن پس، آنقدر خوبی‌های تو را برای دیگران تعریف کردم که یکی از همان‌ها را مکتوب کردی و در انتهای کتاب قراردادی تا رابطه عاشقانه‌مان را به بقیه نشان دهی. نوروز سال ۹۰ که من در شهدای اهواز، راویِ رازِ بی نشانی‌ات بودم؛ نمی‌دانستم خودت هم آنجا در بین از معراج برگشتگان حضور داری و حرف‌هایم را می‌شنوی! ۱۸ اردیبهشت ۹۰، بالاخره روز وصال فرا رسید و تو بعد از ۲۷ سال، از سفرِ عملیات بدر برگشتی. آن‌هم چه روزی! سالروز شهادت (س). میخواستی بگویی در این سال‌ها مهمانشان بوده‌ای. هزاران نفر در مشهد آمده بودند تا تو را به خانه ابدی‌ات رهسپار کنند. تو همه‌ی آنها را تحویل گرفتی. معلوم بود که نگاهت به همه هست، حتی آنها که در هویتت تشکیک کرده بودند و نخواستند که تو را بپذیرند. چه زیبا بود لحظه‌ای که از آن میان، مرا صدا زدی تا جواب دلدادگی‌ام را بدهی. در آن ازدحام و فشار جمعیت، دستم را گرفتی. کفش‌هایم را در آوردم و با کمک پسرانت وارد خانه ابدی‌ات شدم. تو را به آغوش من سپردند. مثل ، بدون سر آمده بودی. به تو تلقین کردند که یادت بماند راز بزرگی‌ات، در ات بوده. به تو یاداوری شد که هر چی داری از عشق به اهل‌بیت داری. لحظات عجیبی بود. همه‌ی خاطراتت در ذهنم مرور میشد. [گویی سال‌ها همراه با تو بوده‌ام. خودم را در عملیات‌های رمضان، مسلم، مقدماتی، خیبر و بدر در کنارت میدیدم. من در با تو بودم تا لحظه‌ی آخر. بی‌آنکه گفته باشم بیا برگردیم عقب. هیچ کس نمیتوانست در آن لحظات تو را برگرداند. حتی عشق به زینب چند ماهه‌ات نتوانست مانع ماندنت شود. من عاشق این ماندن‌ها هستم. و هم همینطوری ماندند...] با تو وداع سختی کردم. ازت قولی گرفتم و کم‌کم درب خانه‌ات را بستم... تو به من ثابت کردی که دل سپردن به هیچ‌گاه بی‌جواب نمی‌ماند. @Neyzar ذهن‌نوشته‌های‌یک‌بسیجی 🇮🇷حزب الله سایبری @hizbollahsyberi
🚩 پیامبر مظلوم اسلام.. همچنان مظلوم است هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش عبدالله رحلت کرد و متولد شد. هنوز 5 ساله نشده بود که مادرش نیز رحلت نمود و او هجران مادر را هم در کودکی چشید. 8 ساله بود که پدربزرگش، آقای ، که همچون چشمانش مراقب او بود، وفات نمود. و تحت سرپرستی عمویش قرار گرفت. به پیامبری که مبعوث شد، قبیله خودش قریش اولین و بزرگترین دشمنان او شدند. هرگاه برای دعوت فردی به اسلام، تلاش میکرد، و ندا میداد: «بتها را نپرستید، زنا نکنید، دزدی نکنید، فرزندانتان را نکشید، تهمت نزنید، پاکیزه باشید، خود را بشویید، مال یکدیگر را نخورید، ظلم نکنید، به یکدیگر رحم کنید، به فقرا کمک کنید، به یاد خدا باشید و..» اشراف قریش و حتی عمویش ابولهب، با نیش و تمسخر، قلب پاکش را می آزردند. سالها و پیروان او را آزار دادند و بر سنگهای داغ مکه شکنجه نمودند تا «احد احد» نگویند. سه سال مسلمانان بی پناه را در شعب ابیطالب از آب و نان و همه نیازهای اولیه انسانی تحریم کردند. تا ابوطالب زنده بود کسی جرات تعرض به جانش را نداشت. سال دهم بعثت ابوطالب و همسرباوفای (ص) رحلت کردند. آزارهای قریش شدت گرفت. هر لحظه جانش در خطر بود. به طائف رفت بلکه از آنجا مامنی برای خود و دیگر مسلمانان بیابد. پیران لجوج طائف، کودکان و اوباش را اجیر کردند و با سنگ و چوب به جان شریف و پاک او افتادند و زخمی و مجروحش ساختند.😔 دست به دعا برداشت که خداوندا! تو شاهد باش.. و مرا در تبلیغ دینت یاری فرما.. چهل تن از چهل تیره قریش، جمع شدند تا شبانه او را بکشند. اما تقدیر خداوند چنین بود که مردانی از به او ایمان آوردند. آن دو قبیله اوس و خزرج، که دویست سال بر سر هیچ و پوچ با هم میجنگیدند، خسته و پژمرده از جنگهای دائم، تشنه بودند. تشنه مردی که برایشان صلح و آرامش بیاورد. کسیکه به جنگهایشان خاتمه دهد و در زیر سایه امنیتش زندگی کنند. خداوند چنین تقدیر کرد که زندگی این مردم را با پیامبر نجات دهد. با شوق و رغبت با بهترین لباسها و عطرها و دف و دهل به استقبال آمدند. پیامبری که با پاهای زخمی و روح رنجور از شهرش از وطنش مکه رانده شده بود. با سرود «طلع البدر علینا». و چه روز خوبی بود روز هجرت. چه روز تاریخ سازی. چه تاریخ مبارکی. یوم الله بود روز . اول ربیع الاول. 🔺 و چه بد قومی بودند قریشیان. حتی پس از هجرت راحتش نگذاشتند. سال دوم با جنگ ، سال سوم با جنگ و سال پنجم با جنگ به مصافش آمدند. و . این قوم همیشه فتنه گر. آنها که در کتب خود ظهور پیامبری از نسل ابراهیم در سرزمین حجاز را خوانده بودند و به بوی او به حجاز آمده بودند، وقتی او را یافتند و دکانهای خود را در خطر دیدند، بجز اندکی ایمان نیاوردند. پیامبر(ص) با آنها پیمان صلح و دوستی بسته بود و آن «بدترین قوم» و «اشد العداوه» از پشت به مسلمانان خنجر زدند. یهودیان بنی قینقاع به شعارهای زننده علیه مسلمانان و تعرض به زنان مسلمان برخاستند. یهودیان بنی نضیر قصد جان پیامبر را کردند و یهودیان بنی قریظه و با بت پرستان! همدست شدند و جنگ را علیه او به راه انداختند. علیه پیامبری که برای صلح و دوستی آمده بود و برای هدایت این کفار و مشرکان، چنان خود را به زحمت مینداخت که خدا فرمود نزدیک است که جانت را بر سر هدایت آنها بدهی. (فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ) جنگ پشت جنگ علیه او به راه انداختند و همگی یک به یک به مدد الهی و جانفشانی مسلمانانی چون علی بن ابیطالب (ع) نابود شدند. اما تقدیر الهی چنین بود که او فاتح به وطن و مولد خود برگردد. با ده هزار لشکر که با نمد پاهایشان را بسته بودند، به دروازه های مکه آمد. چنین آمد تا بدون اینکه خونی ریخته شود فتح شود و پس از پیروزی، مشرکان و حتی سردسته آنها را امان داد. فرمود هر کس در خانه اش بماند و علیه مسلمانان دست به شمشیر نبرد در امان است! این است رفتار پیامبر با بت پرستان جاهل و عنود و کینه توز. که بر سر او خاکستر و شکمبه گوسفند ریخته بودند و همه اموالشان را مصادره کرده بودند. این بود پیامبر صلح و مهربانی و عاطفه. 💚مظلوم به دنیا آمد. مظلوم زندگی کرد. مظلوم پیامبری کرد. و مظلوم رحلت کرد. و همچنان مظلوم است. چنان مظلوم که پس از بعثتش، وقتی جهان در قرون وسطی و تاریکی به سر میبرد، وقتی امپراتوری ، خواندن و نوشتن را برای توده ها ممنوع کرده بود، و امپراتوری حمام را شیطانی میدانست، و دو امپراتوری 700 سال به جان یکدیگر افتاده بودند، برای جهان، ندای صلح و دانش و پاکی و اخلاق و برابری و ترحم بر فقرا و ضعیفان و عدالت را آورد. او همچنان است. برای جهانی که او را نمی شناسد.. ✍️متن یادداشت در تقریب نیوز: taghribnews.com/vdciwua5pt1avz2.cbct.html @hizbollahsyberi