هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 #تحلیل_و_تبیین | تحولات غرب آسیا و مسئله فلسطین بعد از ترور سردار سلیمانی در گفتگو با مشاور رهبر انقلاب؛
🚨«معامله قرن» خودکشی سیاسی ترامپ است
🔻 در مقطع زمانی بعد از ترور شهید حاج قاسم سلیمانی، تحولات مهمی در غرب آسیا، جهان اسلام و مشخصاً مسئلهی فلسطین رُخ داده است. از یک سو ترامپ با همراهی نتانیاهو از طرح موسوم به «معامله قرن» رونمایی کرده، طرحی که حضرت آیتالله خامنهای آن را «احمقانه، خائنانه و بینتیجه» خواندند؛ و ازسوی دیگر اعتراض ملل مسلمان به حضور نیروهای آمریکایی در منطقه افزایش چشمگیری پیدا کرده است.
☝️پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در گفتگو با آقای دکتر علیاکبر ولایتی، مشاور رهبر انقلاب اسلامی در امور بینالملل، ابعاد گوناگون این تحولات را بررسی کرده است. وی در این گفتگو علاوه بر تحلیل مسائل و رویدادهای سیاسیِ منطقه و زوایای مختلف طرح معامله قرن، نکاتی خواندنی دربارهی شخصیت و سبک مدیریتی #حاج _قاسم_سلیمانی و نقش بیبدیل سپاه قدس در تحولات بینالمللی مرتبط با جمهوری اسلامی مطرح کرده است.
◾متن کامل را از پیوند زیر بخوانید👇
http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=44835
🇮🇷حزب الله سایبری🇮🇷
🖼بدرقه قهرمان 🔹عکسی از بدرقه شهدا در روستای پردنجان که مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفت. 🇮🇷ح
#شهدا
#حاج آقا باید برقصه
🍀چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند... آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.
اخلاقشان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
🍀دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست!
باید از راه دیگری وارد میشدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟
🍀گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
🍀اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم.
دوباره همهشان زدند زیر خنده که چه شود!!! و...
در طول مسیر هم از جلفبازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است...
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
🍀به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...
برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
🍀تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! انگار به جمعيت شوک عميقى وارد شد .خشکشان زده بود و چند دقيقه بعد همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
🍀به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
🌷هنوز بیقرار بودند...
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت
#ناصرکاوه
🇮🇷حزب الله سایبری
@hizbollahsyberi