#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد
بگذارید در این حلقهی دود و آتش
طفلِ ترسیده از این معرکه را بردارد
پیرمرد است نبندید دو دستش نکشید
وای اگر دستِ نحیفی به دعا بردارد
کوچهای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردنها
استخوانی که تَرَک خورد صدا بردارد
آی نامردِ سواره نَفَسَش بند آمد
فرصتی دِه قدمی پشتِ شما بردارد
رَمَقش نیست ولی میرود و میخواهد
که قدم یادِ غمِ کرب و بلا بردارد
آخرین روضهی او روضهی گودالش بود
وقتِ آن است به لب بانگِ عزا بردارد
تشنگی بود و لبی چاک و تَنی خون آلود
لشکری حلقه زده رسمِ حیا بردارد
خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست
هر کسی آمده یک سهمِ جُدا بردارد
هر کسی آمده یک تکه بگیرد بکشد
حق بده اینهمه زخم از همه جا بردارد
کاش میشد که سنان تا که سنان را نزند
دست از گیسویِ بر خاک رها بردارد
زجرکُش میکند این قاتلِ خنجر در مُشت
کاش میشد که از این حنجره پا بردارد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___________________
#با_ام_البنین_علیهاالسلام
#اشعار_ام_البنینی
#13جمادی_الثانی
گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه
ذکرِ یا اُمالبَنین یعنی همان یا فاطمه
خانهی بی فاطمه هرگز نمیخواهد علی
هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه
حضرتِ اُمالبَنین از جلوههای فاطمهاست
گرچه زهرا رفت اما هست اینجا فاطمه
بچههای فاطمه بر دامنِ اُمالبَنین
خواب میرفتند و میدیدند رویا: فاطمه
از همان اول همه گفتند مادرجان به او
چشمشان میدید در این خانه تنها فاطمه
با ادب فرمود : آقاجان بگو اُمالبَنین
وَرنه نامش را صدا میکرد مولا فاطمه
او کنیزی آمد و زهرا عزیزِ خویش کرد
او زمین بوسید و زینب گفت اُمّا فاطمه
مریم وآسیه وحوا وهاجر کیستند
مادر عباس وقتی میرسد با فاطمه
روز محشر چادر او هم شفاعت میکند
تا که میآید به محشر پشت زهرا فاطمه
بچههای او هم آری بچههای فاطمهاند
نیست او در کربلا و هست اما فاطمه
بسکه یا اُمالبَنین از ما گره وا میکند
هست بر لبهای ما یافاطمه یافاطمه
دورِ زهرا بچهها بودند و مولا بود حیف
وای از اُمالبَنین اینبار تنها بود حیف
#حسن_لطفی