🔻 چهار نکته در مورد سفر بیبازگشت احمدمتوسلیان
۱- بعد از #فتح_خرمشهر در سوم خرداد۶۱ و تحقیر رژیم بعثی عراق، رژیم صهیونیستی در تاریخ ۱۵خرداد به #جنوب_لبنان حمله و بخشهایی از خاک آن کشور را اشغال و سوریه را نیز تهدید به جنگ مینماید. پس از بررسیهای لازم توسط وزارت خارجه و هماهنگی لازم برای کمک به قوای لبنان و سوریه در مقابله با ارتش اسرائیل و طرح موضوع در جلسه #شورایعالی_دفاع با حضور سران نظام، قوای ایرانی از تاریخ ۲۱خرداد۶۱ در سه نوبت به #سوریه اعزام میشوند. اما پس از پی بردن به نیت اسرائیل در حمله به #لبنان (برهم زدن تمرکز ایران از جنگ تحمیلی و فرصت دادن به ارتش عراق برای بازسازی) و عدم وجود اراده لازم در سران سوریه برای جنگ با #اسرائیل، امام عزیز دستور بازگشت نیروها را صادر میکنند. لذا طرح این مساله که اعزام تیپ۲۷ به فرماندهی #حاجاحمد_متوسلیان، احیانا بدون اطلاع یا اجازه امام انجام شده، یک بحث انحرافیست.
۲- حاجاحمد معتقد بود سرنوشتاش در این سفر رقم خواهد خورد. وی شب قبل از اعزام به سوریه در منزل خودشان با حضور ۴ نفر از دوستانش -از جمله سردار برقی و سردار جهروتیزاده- به آنها میگوید: " قبل از عملیات #فتحالمبین من در این فکر بودم که نکند در عملیات شکست بخوریم. شب با ناراحتی از سنگر فرماندهی بیرون زدم و برای گرفتن وضو به سمت منبع آب رفتم. در حالی که داشتم دستهایم را میشستم، یک مرتبه دستی به سر شانههایم زد. برگشتم دیدم یک برادر پاسدار با لباس فرم #سپاه بود. به من گفت: برادر احمد؛ شما خدا و اهلبیت را فراموش کردهای؟ شک نکن در این عملیات پیروز هستید. یک عملیات دیگر دارید که در آن #خرمشهر را آزاد میکنید. بعد از آن برای کمک به شیعیان لبنان به آنجا میروید و آن پایان کار توست و دیگر برنمیگردی."
روایت سردار احمد حمزهای از شب آخر حضور حاجاحمد در سوریه (۱۳تیرماه) نیز گواه همین مطلب است: "آن شب توی حرم #حضرت_زینب (سلام الله علیها)، یک گوشهای نشست و تا وقت اذان صبح، یک روند نماز خواند، دعا و مناجات کرد و اشک ریخت. دورادور مراقبش بودیم. اصلاً این حاجاحمد، حاجاحمد همیشگی نبود. صدای اذان صبح که توی حرم پیچید، داشتیم آماده میشدیم تجدید وضو کنیم برای نماز صبح که دیدیم حاجی با نگاهی متعجب و حیرتزده آمد طرفمان و گفت: شما هم او را دیدید؟ گفتیم: چه کسی را میگویید؟ حاجی انگار فهمید ما فرد مورد اشارهی او را ندیدهایم. گفت: همان برادر سپاهی را میگویم. با تعجب پرسیدیم: کدام سپاهی؟ اصلاً شما چرا امشب اینطور منقلب و آشفتهاید؟ حاجی گفت: از سر شب دلم خیلی گرفته بود. سیمای بچّههایی که رفته بودند، خصوصاً هوای #محمد_توسلی دست از سرم بر نمیداشت. سرانجام به جدّهی سادات متوسّل شدم، بلکه ایشان عنایتی و نظری در کارم بفرمایند. همین حالا که صدای اذان توی حرم بلند شد، ناغافل دیدم آن سپاهی آمد کنارم ایستاد و گفت: برادر احمد؛ بیتابی نکن، به پایان انتظارت، مدت زیادی نمانده!"
۳- از برکات حضور نیروهای ایران به فرماندهی حاجاحمد، شکلگیری هسته اولیه #حزبالله لبنان و آموزش نیروهای لبنانیست. در حقیقت بنیانگذاری حزب الله در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۶۱ در جلسهای در بعلبک لبنان با حضور حجتالاسلام شهید سیدعباس موسوی -اولین دبیرکل حزبالله- و سران گروههای شیعی صورت گرفت و نام حزبالله را حاج احمد متوسلیان در این جلسه به این شهید عزیز پیشنهاد نمود و مصوب گردید. حاجاحمد بعد از دستور امام برای بازگشت نیروهای عملیاتی از سوریه و باقیماندن تعدادی از نیروها برای کار مستشاری، گروهی را مأمور میکند تا در پادگانی واقع در دره بقاع لبنان مستقر شوند و کار آموزش نیروهای لبنانی را انجام دهند. خود شهید #سیدعباس_موسوی جزو نفراتیست که در اولین دوره آموزش نظامی سپاه در سوریه شرکت کرده است.
۴- نحوه همراهی حاجاحمد با آقای #سیدمحسن_موسوی -کاردار سفارت ایران در لبنان- نیز قابل توجه است. حاجاحمد اساسا قرار نبوده که در سوریه یا لبنان بماند. آقای موسوی از #حاجاحمد درخواست میکند با توجه به محاصره سفارت ایران در بیروت توسط فالانژها، همراه او به بیروت برود و وضعیت را بررسی نماید تا وقتی به تهران برمیگردد، گزارشی هم درباره اوضاع بیروت به مسئولین بدهد. از اینرو صبح روز ۱۴تیرماه۶۱، حاجاحمد همراه با سیدمحسن موسوی، #كاظم_اخوان و #تقی_رستگار، با ماشين پلاك سياسی سفارت و اكيپهای حفاظت ديپلماتيك لبنان، از پادگان زبدانی سوریه عازم بیروت میشوند و در نزدیکی بیروت بهدست نیروهای فالانژ به اسارت در میآیند.
🇮🇷 توقع بهحق جامعه ایرانی این است که سیستم دیپلماسی، امنیتی و اطلاعاتی کشور با اقدامات همه جانبه، پرونده این چهار عزیز را به نتیجه برسانند. آنچه الان اهمیت دارد فقط همین است.
ذهننوشتههاییکبسیجی
@Neyzar
🇮🇷حزب الله سایبری
@hizbollahsyberi
*هوالشاهد*
۲ فروردین سالروز عملیات پیروزمندانه #فتحالمبین در سال ۶۱ است. حضرت امام پس از شنیدن خبر پیروزی رزمندگان اسلام، دو پیام صادر کردند که بسیار خواندنیست. پیام اول خطاب به رزمندگان و پیام دوم خطاب به فرماندهان . برای ما که فضای آلودهی قبل از انقلاب را درک نکردهایم، این پیام امام حجتی ست بر حرفی که خیلی از شهدا گفتند و من امروز در مورد خودم میگویم: اگر انقلاب (امام) نبود و اگر جنگ (شهدا) نبود[ند]، معلوم نبود امثال من امروز در کدام #لجنزار دست و پا میزدیم.
اینجا بخشی از آن دو پیام الهی و درسآموز را تقدیم میکنم:
پیام به رزمندگان:
... مبارک باد بر شما عزیزان افتخارآفرین پیروزی بزرگی را که با یاری ملائکة الله و نصرت ملکوت اعلی نصیب اسلام و کشور عزیز ایران، کشور بقیة الله الاعظم ـ اروحناله الفداء ـ نمودید. رحمت واسعۀ خداوند برآن مادران و پدرانی که شما شجاعان نبرد در میدان کارزار و مجاهدان با نفس در شبهای نورانی را در دامن پاکشان تربیت نمودند. مژده باد به شما جوانان برومند در تحصیل رضای پروردگار که از بالاترین سنگرهای روحانی و جسمانی ظاهری و باطنی پیروزید. مبارک باد بر بقیة الله ـ ارواحناله الفداء ـ وجود چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله که آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را روسپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودید. ملت بزرگ ایران و فرزندان اسلام به شما سلحشوران افتخار می کنند. آفرین بر شما که میهن خود را بر بال ملائکة الله نشاندید و در میان ملل جهان سرافراز نمودید ...
*پیام به فرماندهان:
... آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبههها و پشتیبانان آنان در میدان رزم مثل جهاد سازندگی و همچنین فیلمبرداران جان بر کف عزیز و پزشکان و پرستاران متعهد و والا مقام و خبرنگاران جسور و مردمان میلیونی پشت جبهه به خضوع وادار میکند، بُعد معنوی آن است که با هیچ معیاری نمیتوان سنجید و با هیچ میزانی نمیتوان عظمت آن را دریافت.
ما عقب ماندگان و حیرتزدگان، و آن سالکان و چلهنشینان و آن عالمان و نکتهسنجان و آن متفکران و اسلامشناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهانبینان و آن جامعهشناسان و انسانیابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مساله را تحلیل میکنند که از جامعه مسمومی که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهی فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازههایش مسموم، خیابانها و گردشگاههایش مسموم، تفریحگاهها و سینماهایش مسموم، مطبوعات و رسانههای گروهیاش مفتضح و مسموم، وزارتخانهها و اداراتش مسموم، مجلس شورا و دادسراها و دادگاههایش مسموم، مراکز تعلیم و تربیتش از کودکستان تا دانشگاهش مسموم و بدتر از مسموم، و فضای حاکم بر سرتاسر کشور مسموم، که هر یک برای مسموم نمودن جوانان و به فساد کشاندن آنان عاملی فعال بود، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطی به جوانی و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربی اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکی از آنها را با صرف سالهای طولانی متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سالهای معدود از بطن این جامعه و انقلاب -که خود نیز اگر معیارهای عادی را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب برای شهادت جان نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به جلوهای از آن نرسیدهاند، بسازد؟ جز دست غیبی و دستگیری الهی و تصرف ربوبی، با چه میزان و معیار میتوان تحلیل این معما کرد؟
این جانب هر وقت با یکی از این چهرهها روبه میشوم و عشق او را به #شهادت در بیان و چهره نورانیاش مشاهده میکنم احساس شرمساری و حقارت میکنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را برای حمله به دشمن خدا مهیا میکنند، و مناجات و راز و نیازهای این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مینگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمیگنجند، خود را ملامت میکنم و بر حال خویش تاسف میخورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعای اینان شب عاشوراهای اصحاب سید الشهدا را در دل زنده میکند...
روح الله الموسوی الخمینی
@neyzar
🇮🇷حزب الله سایبری
@hizbollahsyberi