🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
خانم معلم همیشه پالتویش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت.
آنروز مادرِ دخترک را خواست.
او به مادر گفت: "متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکزی داره و اصلا چیزی یاد نمیگیره."
ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد.
وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهی خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: "چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!"
دختر خندید و گفت "مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده."
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران می اندازیم در حالیکه این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🔵اهميتوچرايیدعابرایظهور
💠 تاثیر شگفت دعا
✍ابو وَلّاد حفص خياط ميگويد: در مدينه محضر امام کاظم رسيدم... حضرت فرمودند: به ياران خود خبر بده و به آنها بگو تقوای خدا را رعايت کنيد، چرا که شما در حکومت مردی جبّار و سرکش (منصور دوانيقی) به سر میبريد. پس زبانهايتان را حفظ کنيد، و جانها و دينتان را محافظت کنيد و اتفاقاتی را که ميترسيد برای ما و شما از ناحيه اين شخص رخ دهد با دعا دفع کنيد. زيرا بخدا قسم که دعا و درخواست نمودن از درگاه الهی بلا را دفع میکند، اگرچه بلا مُقَدّر شده باشد و اراده حتمی الهى به آن تعلق گرفته و تنها امضاى آن باقى مانده باشد... پس در دعا اصرار کنيد که خدا شرّ اين ستمگر را از شما برطرف کند.ابو ولّاد ميگويد: فرمايش حضرت را به ياران خود رساندم و ايشان عليه منصور دعا کردند و درست در سالی که به سوى مکه بيرون آمده بود... پيش از آنکه مناسک حج را انجام دهد مُرد و از شرّش راحت شديم.
به خدمت امام رسيدم ايشان فرمودند:
ای ابا ولّاد، نتيجه دستوری که به شما دادم و شما را به انجام آن تشويق نمودم را چگونه ديديد؟ ای ابا ولّاد هيچ بلايی نيست که خدا بر بنده مؤمن نازل کند و دعا را به دل او بيندازد مگر اينکه آن بلا را به زودی برطرف خواهد کرد و هيچ بلايی نيست که خداوند بر بنده مؤمن نازل کند پس او از دعا کردن خوددارى نمايد مگر اين که آن بلا طولانى شود.
📚(داستان خلاصه شده از بحارالأنوار جلد90 صفحه298)
👌اين است تأثير دعا در نظام هستی
👈ما هم ميتوانيم... کم نگذاريم
پس بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💐 مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی:
✅ زیارتت ، نمازت ، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد ، نماز بعد ، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن ؛
⛔️کار بد ، حرف بد ، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان.
♥ اگر این کار را بکنی ، دائمی می شود ؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
#پندانه
✍میگویند ملا نصرالدین از همسایهاش دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوشخیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد.
همسایه گفت: مگر دیگ هم میمیرد؟ چرا مزخرف میگویی!!!جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمیزاید. دیگی که میزاید حتما مردن هم دارد.
🔻این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیبترین دروغها و داستانها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه "خصوصیات ذاتی"
✍روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده، پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند.
روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست، مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد.
روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بیبهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزادههای شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد.
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیشها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش میآید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی.
"آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد."
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
#پندانه
🔴عصبانی نشوید
✍ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ریزش یک برج بزرگ اداری،
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑرجها ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ.
ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که اون روز
ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
یه ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ
ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها
ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
و ﻧﻔﺮ بعدی
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن
ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ میزند و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ
ﻣﺠﺒﻮﺭ میشود، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ
ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ میشود
ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ
ﻭ این ﺑﺎﻋﺚ میشود ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ میکنید،
آﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ میدهید،
ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ میشود،
ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ
ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ میکند ﻭ یا ﻣﺠﺒﻮﺭ میشوید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ،
ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ
آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ،
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ میخواهد
ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ
ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ،
و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺳﺖ
اين همان حكمت خداوند
است كه در تک تک ذرات هستى جاريست...
سعی کن در همه حال اجازه افکار منفی و ناراحتی و عصبانیت رو به خودت راه ندی چون با داشتن افسوس و عصبانیت هیچ چیزی درست که نمیشه تازه بدترم میشه!
شاد باش و همیشه چیزای مثبت و نقاط قوت اطرافتون رو ببینید و جذب کنید بعد از مدتی شادابی به عادتهای خوبتون تبدیل میشه ...
لبخند فراموش نشه ...
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
#حکایت
📷بزرگمهر حکیم در کشتی نشسته بود که طوفان شد. ناخدا گفت: دیگر امیدی نیست و باید دعا کرد. مسافران همه نگران بودند اما بزرگمهر آرام نشسته بود. گفتند: در این وقت چرا این گونه آرامی؟ او گفت: نگران نباشید زیرا مطمئنم که نجات پیدا می کنیم. سرانجام همان گونه شد که او گفته بود و کشتی به سلامت به ساحل رسید. مسافرین دور بزرگمهر حلقه زدند که تو پیامبری یا جادوگر؟از کجا می دانستی که نجات پیدا می کنیم؟
بزرگمهر گفت: من هم مثل شما نمی دانستم. اما گفتم بگذار به اینها امیدواری بدهم. چرا که اگر نجات نیافتیم دیگر من و شما زنده نیستیم که بخواهید مرا مواخذه کنید.
امید هیچ آدمی رو ازش نگیرید!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
👈 در گورستان:
✍ بر مزار بی خانه ای نوشته بودند: شکر خدا بالاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم.
بر سنگ قبر فقیری نوشته بودند: پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم. روی سنگ ثروتمندی خواندم:
همه کس را با پول راضی کردم، اما فرشته ی مرگ را نتوانستم راضی کنم.
بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود: قیامتی هست، تلافی می کنم. بر گور جوانی چنین خواندم: یکدیگر را نیازارید. به خدا قسم پشیمان خواهید شد. بر قبر کودکی نوشته بودند: خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم.
بر مزار مادری نگاشته بودند: تو رو خدا مواظب بچه هایم باشید. بر قبر دیوانه ای نوشته بودند: هوشیار به دنیا آمدم، هوشیار زیستم، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم.
بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم: همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ! دنیا مزرعه ی آخرت است. به عاقبت خود بیندیشیم که چه کاشته ایم، چون به جز آن درو نخواهیم کرد...
🔸 از مکافاتِ عمل غافل مَشو
🔸 گندم از گندم بروید... جُو ز جُو
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
#پندانه
🔴عقرب توی آبگوشت
✍یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه. دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره ناهار چیده شد: ماست، سبزی و نون. دو تا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی روی سر این دیگ رسید و یه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت.
اون روز اردو برای ما زهرمار شد، تو کوه گشنه بودیم، همه ماست و سبزی خوردیم. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن به کلاغ کردن. گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.وقت رفتن دو تا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن. دیگ رو که خالی کردن، دیدیم یه عقرب سیاه ته دیگ هست!
اگر خدا این کلاغ رو نرسونده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همهمون میمردیم کسی هم نمیفهمید! و اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون رو گرفت. در حالیکه حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد! خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پردهشون چیه.
امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند، آن را در بر گرفته است.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🔴از روزگار شکایت نکن
✍سادهلوحی نزد صاحبدلی از فقر و نداری ناله کرد. صاحبدل، دست در جیب برده و سکهای (صدقه) به او داد. سادهلوح صورتش از خشم سرخ شد و با لحنی تند گفت: من صدقه از کسی نمیگیرم! انتظار چنین توهینی را از تو نداشتم.
صاحبدل تبسمی کرد و گفت: این خرد شدنت را هرگز فراموش نکن! و بدان پیش کسی که کاری برای رفع مشکل تو نمیتواند بکند، زبان به شکایت از روزگار مگشا که با ناله از روزگار، فقط خودت را پیش او تحقیر کردهای و چیزی دستگیر تو نخواهد شد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
❤️خاطرهای جالب از دلیل مسلمان شدن یک کشیش مسیحی، از زبان آیتالله بهجت (ره)
✍ آن نصرانی که در زمان ما کشیش بوده، گفت: «کتابخانه سوریه دست من بود. عموم به اذن من، وقتی باز میکردم از این کتابخانه استفاده میکردند. یک اتاق خصوصی بود که کتابهای خصوصی در آن اتاق بود، هیچکس را به آن راه نمیدادیم. فقط من خودم که رئیس آن کتابخانه بودم، اجازه داشتم که بروم. دیگران را اجازه نداشتم راه بدهم. [روزی] رفتم و تورات یا انجیلی را دیدم. دیدم روی یک اسمی، یک مومی گذاشتهاند، یک شَمعهای گذاشتهاند [که نوشته بود:] «بعد از من، این پیغمبر است». هر طور بود، سعی کردم، این شمعه را بردارم، بهطوری که زیرش هر چه هست، پاره نشود. خیلیخیلی زحمت کشیدم که این شمعه را بردارم. دیدم بله! همین حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله است ـ که آنها در لغت خودشان، حالا لغت عِبری است، سریانی است، چه هست، میگویند: مُدمُد ـ این سبب شد از برای اینکه من، اختیار کردم دین اسلام را».
بعد هم که آمده بود، یک رسالههایی نوشت بر علیه تنصّر و تهوّد؛ نان مغفرت و نمیدانم چیزهایی که آنها دارند، همه بر خلاف دین است، از خودشان جعل کردهاند، اینها را هم در آنجا ذکر کرده است. بالأخره، بنده خودم هم آن جوان را دیدم ـ جوان بود شاید سی سال داشت ـ مسلمان شده بود. مسلمان شده بود و قبائح آنها و کارهای جعلی آنها را در رسالههایی علیه آنها نوشت.
📚 اردیبهشت١٣٨٨، درس فقه، کتاب جهاد
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🔴عاقبت آزادی های بی قید و بند!!
✍به نقل از یکی از روحانیون: دختری حدود 20 ساله در دانشگاه برای مشاوره به من مراجعه کرده بود و می گفت: “من عاشق شده ام!” گفتم: عاشق چه کسی؟ گفت: عاشق شوهر خاله ام شده ام! و این صرفا یک عشق ظاهری و قلبی نیست بلکه قضیه ازدواج در میان است! به خانمش که خاله من است گفته می خواهد زن دیگری بگیرد.
گفتم: چند سالش است لابد خیلی خوش تیپه !؟
گفت: شاید برای دیگران نباشه چون حدود 60 سال دارد ولی برای من هست! گفتم: حتما خیلی پولداراست؟” گفت: نه راننده مردم است ! بعد بانگاهی طلبکارانه من گفت: “حاج آٍٍقا! حالا هم پیش شما نیامده ام به من بگویید اسغفرالله و از این حرفها، بلکه آمده ام که به من بگویید مادرم را چکار کنم ؟ مادری که شنیده شوهر خواهرش می خواهد دوباره زن بگیرد سکته ناقص را زده است اگر بفهمد زن دوم این آقا، دختر خودش است حتما می میرد..! گفتم: قبول داری خیلی عجیب است دختری بیست و یکی دو ساله با مردی حدود 60 ساله ازدواج کند؟ گفت: راستش را بخواهید نمی دانم چی شد ولی ما همیشه مسافرت می رفتیم خیلی با شوهر خاله ام راحت بودم مثل پدرم بود والیبال بازی می کردم توپ بر سر و کله من می زد و درد دل های خصوصی، پیامهای قشنگ و عاشقانه،حتی پدر و مادرم می دانند که من با شوهرخاله ام راحتم اما خبر از عشق ما ندارند. خلاصه بعد از مدت طولانی دختر گلم، دختر گلم هایش، تبدیل به همسر گلم شد...
🌹حضرت علی علیه السلام درباره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود: ای بندگان خدا! بدانید که گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد و دلها را منحرف می سازد و پیوسته به زنان چشم دوختن؛ نور چشم دل را خاموش می گرداند
به دستورات دینمان اسلام،اعتماد کنیم.
📕بحارالانوار ج 74 ص 291
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼 تقدیم به همهٔ مادران
✍ آن زمانها تنها در فکر بازی بودم و به هیچ چیز توجهی نداشتم. تنها آرزویم قد کشیدنم بود. وقتی مادرم درحال پاک کردن سبزی بود، وقتی برای پدرم چای میریخت و با هم از روزمرگیهای هر روزه صحبت میکردند، وقتی مادرم با عشق و دلسوزی به پدرم خیره میشد اما حواسش به من بود تا مبادا لیوان چای را نبینم و بسوزم و به پدرم هم دلگرمی میداد که سلامتی مهم است نه رکود بازار، عشق را شناختم. زمانی که عروسکم را روی پاهایم میخواباندم و با سوز آنچه از لالایی مادرم در ذهنم مانده بود را میخواندم، فکر میکردم من مادرم؛ اما نمیدانستم مادر در لالایی گفتنهای شبانه خلاصه نمیشود. مادر تنها در گفتنِ «مادر» خلاصه نمیشود.
مقام تو آنقدر بالا بود که هر وقت سَرت داد زدم روز خوشی ندیدم. هر بار که حرفت را زمین زده و کار خود را پیش بردم هیچ نصیبم نشد جز تباهی. وقتی تو در نهایت فداکاری پیشقدم میشدی تا دوباره لبخندم را ببینی شرمندگی را بیشتر حس میکردم. حس میکردم و توبه میکردم و دوست داشتم دستانت را ببوسم و فریاد بزنم چقدر دوستت دارم. اما نتوانستم، شاید از روی غرور بود که باز هم جز پوچی هیچ نصیبم نشد.
❤️ باید آنقدر به دست و پایت بوسه زد تا گونههایت خیس شود، اشک بریزی و من نیز اشک بریزم، تا به حرمت اشکهایت، عاقبت بخیر شوم. نمیدانم تو را چگونه خلق کردند که برای رسیدن به امام زمان باید تو را فهمید و محترم شمرد.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌿🌺﷽🌿🌺
آیت الله #فاطمی_نیا(دام عزه) :
🌺🍃*یکی از صفاتی که برای امام رضا علیه السلام که قرار است ما شیعه و پیروی آن حضرت باشیم، نقل شده است این است که آن حضرت هیچ گاه سخن کسی را قطع نمی کرد.*
اما ما در برادري و خواهري مان حاضر نيستيم به حرف يکديگر گوش بديم. صبر کن! شکر توي کلامت! اين شکر اين جا به چه دردي مي خورد؟ بيچاره زحمت کشيده، انرژي صرف کرده مي خواهد نتيجه بگيرد *بعد بگوييم شکر توي کلامت! *
يا وسط بحث اگر از يک جمله خوشش نيايد مي پرد وسط حرف. آقا جان کمي صبر کنيد! به خدا معلومات به دست آوردن به اين راحتي ها نيست.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹 #سلامامامزمانم
سلام بر تو
ای مولایی که دستگیر درماندگانی.
بشتاب ای پناه عالم
که زمین و زمان درمانده شده!
🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته
🌼 سلام بر تو ای فريادرس
🌼 و ای رحمت گسترده
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج
🌹🍃🌹🍃
✨﷽✨
🌼درک نادرست از معنای ذکر و یاد خدا
✍سالها پیش شخصی که سابقه طلبگی داشته و میآید تهران در باند کسرویها قرار میگیرد، کتابی در رد شیعه نوشته بود که به آن جواب نوشتند. از جمله ذکر خدا را تحقیر کرده و گفته بود آیا اینکه یک پاسبان در دل شب خانههای مردم را پاسبانی کند بهتر است و خدا راضیتر است یا بنشیند یک جا و هی لبهایش را تکان بدهد بگوید من ذکر میگویم؟
مرد عالمی جواب خوبی داد، گفت: شقّ سومی دارد و آن اینکه پاسبان در همان حالی که تفنگش را روی دوشش گرفته و در خیابانها قدم میزند و پاس میدهد ذکر خدا میگوید. اسلام که نمیگوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو، یا برو کشتیبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام میگوید هر کاری که میکنی ذکر خدا بگو، آنوقت کارت را بهتر انجام میدهی و روحیهات قویتر میشود. مثل اینکه قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چلّه بنشیند، درها را به روی خود ببندد، تسبیح هزاردانه هم دستش باشد و ذکر بگوید!
💥قرآن به مجاهدین میگوید: «یا ایّهَا الَّذینَ امَنوا اذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتوا وَ اذْکرُوا اللَّهَ کثیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحونَ» ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن روبهرو میشوید و مرگ دندانهای خود را به شما نشان میدهد پابرجا باشید و یاد خدا بکنید.
📚استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج3، ص92
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
📚داستان حبه انگور
✍حاج اقای قرائتی نقل میکند:
روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد ، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم.
همسرش باخنده میگوید:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود...
مرد با تعجب میگوید:
تمامش را خوردید...
زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را...
مرد ناراحت شده میگوید:
یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید
الان هم داری میخندی جالب است خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...
ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود...
همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود.
مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته...
به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید....
معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...،
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید:
کجا رفتی مرد...
چرا بی جواب چرا بی خبر؟؟؟؟
مرد در جواب همسرش میگوید..:
هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم....
مرد با ناراحتی میگوید:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....
امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر
الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،
400سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت...
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،
محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند...
⏳از الان بفکر فردایمان باشیم.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼اهميتوچرايیدعابرایظهور
💠 روایتی تکان دهنده...
✍حضرت امام کاظم علیهالسلام فرمودند: کسيکه برادر مؤمنش برای حاجتی به نزدش بيايد، اين رحمتی است از جانب خدا که به سوی او فرستاده است؛ پس اگر قبول کرده و حاجتش را برآورده کند به ولايت ما پيوسته است، و آن هم به ولايت خدا متصل است.
و اگر رد کرده و حاجت مؤمن را برآورده نکند با اين که قدرت بر انجام آن را دارد، خداوند ماری از آتش در قبرش بر او مسلط ميکند که تا قيامت او را بگزد؛ چه آمرزيده شود و چه اهل عذاب باشد..." (يعنی اگر نهايتا بهشت هم برود، چون حاجت مؤمنی را رد کرده، در دوران برزخ بايد به چنين عذابی مبتلا شود)
📚اصول کافى، کتاب الإيمان و الکفر، باب قضاء حاجة المؤمن
📌حضرت امام زمان علیه السلام به عنوان کامل ترين مؤمن جهان حاجتی را به طور مکرر از ما طلب کرده اند که "براى فرج #فراوان دعا کنيد". نکند ما بی توجهی کنيم و عاقبت....
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
در زمانهای قدیم، حاکم ظالمی بود که هیزم کارگرهای فقیر را به بهای اندک می خرید و آن را به قیمت زیاد به ثروتمندان می فروخت. صاحبدلی (یکی از اهل باطن) از نزدیک او عبور کرد و به او گفت:
ماری تو که کرا ببینی بزنی
یا بوم که هر کجت نشینی نکنی
زورت از پیش می رود با ما
با خداوند غیب دان نرود
زورمندی مکن بر اهل زمین تا دعایی بر آسمان برود
حاکم ظالم از نصیحت آن صاحبدل، رنجیده خاطر شد و چهره در هم کشید و به او بی اعتنایی کرد، تا اینکه یک شب آتش آشپزخانه به انبار هیزم اوفتاد و همه دارایی او سوخت و به خاکستر مبدل شد.
از قضا روزگار، همان صاحبدل روزی از نزد آن حاکم عبور می کرد، شنید حاکم می گوید: (نمی دانم این آتش از کجا به سرای من افتاد؟)
به او گفت: (این آتش از دل فقیران به سرای تو افتاد.) (یعنی آه دل تهی دستان رنجدیده، خرمن هستی تو را بر باد داد.)
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌱🕊
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃
در دوران عضدالدوله دیلمی مردی نزد قاضی شهر مال فراوانی به امانت نهاد و به حج رفت . چون بازگشت و مال خویش خواست ، قاضی انکار کرد . صاحب مال شکایت نزد امیر عضدالدوله برد . امیر اندیشید که اگر از قاضی مال را مطالبه کند او انکار خواهد کرد . از این روی چاره ای اندیشید . قاضی را فرخواند و گفت : مال بسیاری برای روز مبادای فرزندانم نزد من است و می خواهم آنرا نزد کسی به امانت بگذارم تا پس از مرگ من به آنان تحویل دهد و از این موضوع هیچ کس حتی فرزندانم نباید اگاه باشند . من وصف امانتداری تو بسیار بشنیده ام بنابراین به خانه رو و جایگاه محکمی برای آن فراهم ساز تا این اموال مرا مخفیانه بدان جای منتقل کنی . قاضی مسرور شد و با خود اندیشید چون عضدالدوله بمیرد چون کسی از راز این مال باخبر نیست می توانم همه ی آنرا برای خود تصاحب کنم . پس با شوق وصف ناپذیری به تهیه ی مقدمات کار پرداخت . عضدالدوله آنگاه مرد مالباخته را فراخواند و گفت : اکنون بنزد قاضی برو و دوباره مالت را طلب کن و بگو اگر امانت مرا باز پس ندهی شکایت تو را نزد امیر عضدالدوله خواهم برد . چون مرد مالباخته نزد قاضی رفت ، قاضی از بیم آنکه شهرتش لکه دار شود و امیر امانتش را بدو نسپارد فورا مال شخص مالباخته را پس داد . امیر چون خبر شد بخندید و قاضی را از شغل خویش برکنار کرد!
📙برگرفته از کشکول شیخ بهایی
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼گاهی یک شوخی اثرش از چند برهان بیشتر است!
✍ از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل میکنند که در همان دوره یک موجی پیدا شده بود - که هر چند وقت یک بار هم پیدا میشود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود - که ما باید لغات بیگانه (به قول اینها) را از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد. این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و میخواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند. مرحوم مدرس با این فکر مبارزه میکرد. گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است. گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی میشِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود) و چه از آب در میآید!
رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حسنِس، اسم جنابعالی هم حسینِس. حالا این اسمها را میخواهند تبدیل کنند به فارسی. پس من میشوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است میشود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ و دیگچه! چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید و لایحه با همین [شوخی] از بین رفت.
📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج6، ص195
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌿🌺﷽🌿🌺
💢آبروی نیازمند
✅فقیری نزد امام حسن مجتبی علیهالسلام آمد.
پیش از آنکه فقیر، تقاضایی کند، امام حسن فرمودند:
«هر چقدر که در خزانه ما، سکه باقی مانده است، به او بدهید.»
در خزانه، بیست هزار درهم موجود بود که همه آن را به #فقیر دادند.
فقیر گفت:
«ای مولای من! چرا نگذاشتید مدح و ثنای شما گویم و #حاجت خود را اظهار کنم؟»
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
«ما اهل بیت، بی آنکه کسی به ما امید و آرزو داشته باشد میبخشیم، و پیش از آنکه آبروی نیازمند ریخته شود، عطا میکنیم»
📚مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 18
💢میگویند بجای نذری و روضه به فقرا کمک کنید!
اما نمیدانند ما برای امامی روضه برپا میکنیم که در طول حیات مبارک اش دو بار کل دارایی اش را در راه خدا انفاق نمود و در خانه اش همیشه بر روی مستمندان باز بود.
تکریم امام حسن(ع) یعنی دستگیری از فقرا، سبک زندگی شیعه واقعی اهل بیت بدون شک همین است.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
◀️روزی پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
🌹اى على! ششصد هزار گوسفند مى خواهى يا ششصد هزار دينار يا ششصد هزار جمله؟
💠امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كرد:
◀️اى رسول خدا! ششصد هزار جمله.
❤️ پيامبر فرمود: [آن ]ششصد هزار جمله را در شش جمله جمع (خلاصه) می كنم👇
🔶اى على!
۱. هرگاه ديدى مردم به فضايل و مستحبات مى پردازند، تو به كامل كردن فرايض و واجبات بپرداز
۲. و هرگاه ديدى مردم به كار دنيا مشغولند، تو به كار آخرت مشغول شو
۳. و هرگاه ديدى مردم به عيبهاى یکدیگر مى پردازند، تو به عيبهاى خودت بپرداز
۴. و هرگاه ديدى مردم به آراستن دنيا مى پردازند، تو به آراستن آخرت بپرداز
۵. و هرگاه ديدى مردم به زيادى عمل مى پردازند، تو به خالص كردن عمل بپرداز
۶. و هرگاه ديدى مردم به خلق متوسّل مى شوند، تو به خالق متوسّل شو.
📚منبع :المواعظ العددیه ص۲۹۳
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
#توئیت ✉️
عملیات بزرگ رسانهای اربعین
معرفی #اربعین بعنوان تنها الگوی تمدنی سبک زندگی صلحآمیز با هشتگ
#Arbaeen2021
💥 #استاد_شجاعی ؛
تقارن روز جهانی صلح، و اربعین، فرصتی استثنایی است!
https://twitter.com/m_shojae1/status/1439632964845965316?s=20
💥#استاد_رائفیپور ؛
سستی نکنید که نظیر چنین فرصتی، هیچگاه در اختیار شیعه نبوده است!
https://twitter.com/A_raefipur/status/1439225892912369665?s=19
@fateme_madarm