eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
✍گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» گفت: «عقل.» پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: «مغز.» از دومی پرسید: «تو کیستی؟» گفت: «مهر.» پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: «دل.» از سومی پرسید: «تو کیستی؟» گفت: «حیا.» پرسید: «جایت کجاست؟» گفت: «چشم.» سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» جواب داد: «تکبر.» پرسید: «محلت کجاست؟» گفت: «مغز.» گفت: «با عقل یک جایید؟» گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.» از دومی پرسید: «تو کیستی؟» جواب داد: «حسد.» محلش را پرسید. گفت: «دل.» پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» از سومی پرسید: «کیستی؟» گفت: «طمع.» پرسید: «مرکزت کجاست؟» گفت: «چشم.» گفت: «با حیا یک جا هستید؟» گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
⚜موسی و بد ترین بنده خدا! روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند. پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است. هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت... دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟ ندا آمد: ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر گفت:زمین. فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمان ها. فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است. فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر است. 🖌شیخ حسین انصاریان ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 عربى بادیه‌نشین نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: اى رسول خدا، قیامت چه زمانی برپا می‌شود؟ در این هنگام وقت نماز شد. پیامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: «کو آن مردى که از قیامت پرسید؟» مرد گفت: من هستم اى پیامبر خدا؛ حضرت فرمود: «براى قیامت چه فراهم آورده‌اى؟» گفت: به خدا، چیز زیادى از نماز و روزه فراهم نیاورده‌ام، جز آن‌که خدا و پیامبرش را دوست می‌دارم. پیامبر به او فرمود: «انسان با کسى است که دوستش دارد»(۱). همچنین فرموده‌اند: «هرکس، مردمى را به سبب کردارشان دوست بدارد، روز قیامت، در جمع آنان گرد خواهد آمد و مانند آنان محاسبه خواهد شد؛ اگرچه کردارش مانند کردار آنان نباشد»(۲). امام علی فرمود: «هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت، همراه ما خواهد بود، و اگر شخصى سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با آن، گِرد خواهد آورد»(۳). پ.ن: هر چند محشور شدن همراه انبیاء و اولیاء فواید زیادی دارد اما به معنای قرار گرفتن در جایگاه آنان نمی‌باشد. (۱)(علل الشرائع،ج۱ص۱۳۹) (۲)(تاریخ بغداد،ج۵ص۴۰۵) (۳)(أمالی صدوق،ص۲۰۹) ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ ✅اندرز امام برای سعادتمندی ✍️مردی از امام علی علیه السلام درخواست اندرز کرد، امام فرمودند: از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر مى‌اندازد. در دنیا چونان زاهدان سخن مى‌گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است. اگر نعمت‌ها به او برسد سیر نمى‌شود، و در محرومیت قناعت ندارد. از آنچه به او رسید شکرگزار نیست و از آنچه مانده، زیاده‌طلب است. دیگران را پرهیز مى‌دهد اما خود پروا ندارد، به فرمانبرداری امر مى‌کند اما خود فرمان نمى‌برد. نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را دوست ندارد. گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکی از گناهکاران است و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى‌دارد، اما در آنچه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشاری دارد. اگر بیمار شود پشیمان مى‌شود ، و اگر مصیبتی به او رسد به زاری خدا را مى‌خواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی بر مى‌گرداند. از کسانی مباش که خوشگذرانی با سرمایه‌داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد. 📚نهج‌البلاغه، حکمت 150 ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
CQACAgQAAxkDAAFWIZxh69xy0BbiaXUQGicWt1w6G4nlagAC7AgAAoUWyFDBSMXTN5sFMSME.mp3
6.37M
🌸 (س) 💐این دنیا به وجودت کرده مباهات 💐سر میزارم زیر پاهات مادر سادات 🎤 👏 👌فوق زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می رسد نان شب ما از نوای فاطمه آمدیم اصلاً در این دنیا برای فاطمه مدح او را باید از پیغمبر و حیدر شنید ما کجا و گفتن از حال و هوای فاطمه حک شده با خط حیدر روی درهای بهشت اولویت هست این جا با گدای فاطمه پیشاپیش (س)💐 💝 💐
✨﷽✨ 🔴دنیا پر از فرصت کوک چهارم است ✍️شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می‌برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می‌گوید: این کفش سه کوک می‌خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می‌شود که در مجموع خرج کفش می‌شود سی تومان؛ مشتری قبول می‌کند. پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد. کفاش دست به کار می‌شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام؛ اما با یک نگاه عمیق در می‌یابد اگر چه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش، کفش‌تر خواهد شد. از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دودِل است که کوک چهارم را بزند یا نزند. او میان نفع و اخلاق و میان دل و قاعده توافق مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند انسانیت به خرج داده است. دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش‌های دودل. ‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨ 🔴حکایتی فراموش شده ✍حکیم فرزانه ای ، همه مردم شهر را جمع کرد تا براے آنها حکایت فراموش شده اے را باز گو کند. از چند روز قبل،مریدان حکیم در سراسر شهر جار زدند و مردم را آگاه کردند .از این رو جمع کثیرے در روز موعود برای شنیدن حکایت فراموش شده گرد آمدند. حکیم بر بالای منبر رفت وگفت:«روزے روزگاری پسر بچه ای زندگی می کرد ،بعد از گذشت ایامی جوان شد،سپس ازدواج کرد وصاحب بچه ای شد،به سختے کار کرد،سپس خانه وتجارتخانه ای براے خود دست وپا کرد.» آنگاه حکیم ساکت شد مردم ابتدا کمی صبر کردند ،عاقبت عصبانی شده و فریاد کشیدند:‌‌«خُب !که چی؟» حکیم به نشانه تاسف سرے تکان داد و گفت «که چے را از خودتان بپرسید،.این داستان زندگے خودشماست!‌» 🔺نتــــــــــجه: راستے که چے؟!آیا واقعا هدف از آفرینش انسان فقط همین چیزهاےبود که حکیم گفت!؟به حق باید گفت که این حکیم فرزانه به بهترین شکل ممکن مردمان شهرش را پند داد. ‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘