🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆همنشين عاشقان
❄️عيسى (ع) به قومى بگذشت . آنان را نزار و ضعيف ديد . گفت: شما را چه رسيده است كه چنين آشفتهايد؟
❄️گفتند: از بيم عذاب خداىتعالى بگداختيم .
❄️گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را از عذاب خود ايمن كند. و به قومى ديگر بگذشت نزارتر و ضعيفتر .
❄️گفت:شما را چه رسيده است؟
❄️گفتند:آرزوى بهشت ما را بگداخت .
❄️ گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را به آرزوى خويش رساند. و به قومى ديگر بگذشت از اين هر دو قوم، ضعيفتر و نزارتر و روى ايشان از نور مىتافت. گفت: شما را چه رسيده است؟
❄️ گفتند: ما را دوستى خداى تعالى بگداخت . با ايشان نشست و گفت: شماييد مقربان. خداوند مرا به همنشينى با شما فرمان داده است.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
.
.
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🔆شير است نه گاو
💥مردى روستايى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت . شيرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست .
💥مدتى گذشت . مرد روستايى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد . آخور چنان تاريك بود كه روستايى ندانست كه در جاى گاو، شيرى درنده نشسته است . بر سر شير آمد و دست بر پشت او مىكشيد و مىنواخت.
💥شير در زير نوازشهاى دست روستايى، به خنده افتاد و پيش خود گفت: راست است كه مىگويند آدميان، دوست مىرانند و دشمن مىنوازند . اگر مىدانست كه چه كسى را مىنوازد، زهرهاش پاره مىشد و جان مىداد.
آرى، آدمى گاه آرزوى چيزى يا كسى را مىكند كه اگر حقيقت آن چيز يا كس را مىدانست و مىشناخت، مىگريخت، و چون دشمن خويش را نمىشناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مىكند، و در همه عمر عاشق او است!
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
💫🔅💫🔅💫🔅💫🔅💫
#داستان_آموزنده
🔆آسوده بخواب
🔺دو همشهرى به سفر مىرفتند . يكى هيچ نداشت و ديگرى پنج دينار با خود آورده بود . آن كه هيچ با خود نداشت، هر جا كه مىرسيد، مىنشست و مىخفت و مىآسود و هيچ بيم نداشت. آن ديگر، پيوسته مىهراسيد و يك دم از همشهرى خود جدا نمىشد.
🔺در راه بر سر چاهى رسيدند .جايى ترسناك بود و محل حيوانات درنده و دزدان . صاحب دينارها، نمىآسود و آهسته با خود مىگفت:
🔺((چكنم چكنم؟ )) از قضا، صداى او به گوش همراهش كه آسوده بود، رسيد . وى را گفت:اى رفيق!دينارهاى خود را دمى به من ده تا بنگرم. دينارها به دست او داد . دينارها را گرفت و همان دم در چاه انداخت و گفت:
🔺(( اكنون آسوده باش و ايمن بخسب و بيم به دل راه مده .)) صاحب دينارها، نخست بر آشفت و خواست كه رفيق راه را عتاب كند و غرامت بخواهد؛ اما چون به خود آمد، آرامشى در خود ديد كه بسى ارزندهتر از آن دينارها بود . پس سنگى به زير سر گذاشت و آسوده بخسبيد.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆همنشين عاشقان
❄️عيسى (ع) به قومى بگذشت . آنان را نزار و ضعيف ديد . گفت: شما را چه رسيده است كه چنين آشفتهايد؟
❄️گفتند: از بيم عذاب خداىتعالى بگداختيم .
❄️گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را از عذاب خود ايمن كند. و به قومى ديگر بگذشت نزارتر و ضعيفتر .
❄️گفت:شما را چه رسيده است؟
❄️گفتند:آرزوى بهشت ما را بگداخت .
❄️ گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را به آرزوى خويش رساند. و به قومى ديگر بگذشت از اين هر دو قوم، ضعيفتر و نزارتر و روى ايشان از نور مىتافت. گفت: شما را چه رسيده است؟
❄️ گفتند: ما را دوستى خداى تعالى بگداخت . با ايشان نشست و گفت: شماييد مقربان. خداوند مرا به همنشينى با شما فرمان داده است.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
.
#داستان_آموزنده
🔆دعاى مخصوص
💥فضل بن يونس ، يكى از شاگردان امام موسى بن جعفر (ع ) گويد: آن حضرت به من فرمود، اين دعا را بسيار بخوان :
اللهم لا تجعلنى من المعارين ، ولا تخرجنى من التقصير.: خداوندا مرا از عاريت شدگان (در ايمان ) قرار مده ، و از تقصير بيرون مبر.
پرسيدم : معناى عاريت شدگان را دانستم (كه ايمانم استوار و محكم باشد نه عاريه اى ) اما معنى مرا از تقصير بيرون مبر را ندانستم ، لطفا بيان فرمائيد.
💥امام فرمود:
كل عمل تعمله تريد به وجه الله عزوجل فكن فيه مقصرا عند نفسك فان الناس كلهم اعمالهم فيما بينهم و بين الله عزوجل مقصرون .
💥يعنى : هر كارى را كه به خاطر خداوند متعال انجام دهى ، پس خود را در آن كار نزد خود، مقصر بدان ، زيرا همه مردم در كارهاشان ، بين خود و خدا تقصيركار مى باشند.
👈اين دستور، اين درس را به ما مى آموزد كه در دعا، هيچگاه غرور نورزيم بلكه در هر حال خود را مقصر بدانيم .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
#داستان_آموزنده
🔆ارزش احترام به پدر و مادر
🪴يكى از اصحاب امام صادق (ع ) بنام عمار بن حيان مى گويد: فرزندم اسماعيل نام دارد و نسبت به من خوش رفتارى مى كند، به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، گفتم : پسرم ، اسماعيل نسبت به من خوش رفتار است .
🪴فرمود: من او (اسماعيل پسرت ) را دوست داشتم ، اينك (بخاطر اينكه نسبت به پدر، خوش رفتارى مى كند) دوستى من نسبت به او، بيشتر شد.
🪴سپس فرمود: خواهر رضاعى رسول خدا (ص )، نزد آن حضرت آمد، پيامبر (ص ) وقتى كه او را ديد، بسيار شاد شد، و روپوش خود را، به زمين ، گسترد، و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد، و در حالى كه لبخند بر لب داشت با او گفتگو كرد، و احترام شايانى به او كرد، تا او برخاست و رفت . سپس برادر رضاعى آن حضرت آمد، نسبت به او نيز احترام كرد، ولى نه آن گونه كه احترام به خواهر رضاعى خود نمود.
🪴شخصى از آن حضرت پرسيد: چرا آن گونه كه خواهر رضاعى خود را احترام كردى ، به برادر رضاعى خود، آن گونه احترام نكردى ؟!.
🪴پيامبر در پاسخ فرمود: لانها كانت ابر بوالديها منه : زيرا آن خواهر، بيش از آن برادر، به پدر و مادر، نيكى مى كند
📚 (اصول كافى ج 2 ص 161).
👈به اين ترتيب ، پيامبر مهربان (ص ) به ما آموخت ، كه هر كس به پدر و مادر بيشتر احترام كند، در پيشگاه خدا ارجمندتر است ، و من او را بيشتر دوست دارم ، و امام صادق (ع ) نيز به پيروى از پيامبر (ص )، به ابن حيان فرمود: بر دوستيم نسبت به فرزندت ، به اين خاطر افزودى .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
#داستان_آموزنده
🔆شير است نه گاو
💥مردى روستايى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت . شيرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست .
💥مدتى گذشت . مرد روستايى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد . آخور چنان تاريك بود كه روستايى ندانست كه در جاى گاو، شيرى درنده نشسته است . بر سر شير آمد و دست بر پشت او مىكشيد و مىنواخت.
💥شير در زير نوازشهاى دست روستايى، به خنده افتاد و پيش خود گفت: راست است كه مىگويند آدميان، دوست مىرانند و دشمن مىنوازند . اگر مىدانست كه چه كسى را مىنوازد، زهرهاش پاره مىشد و جان مىداد.
آرى، آدمى گاه آرزوى چيزى يا كسى را مىكند كه اگر حقيقت آن چيز يا كس را مىدانست و مىشناخت، مىگريخت، و چون دشمن خويش را نمىشناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مىكند، و در همه عمر عاشق او است!
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
#داستان_آموزنده
🔆عمل خالص
🌱شداد بن اوس گويد: به محضر رسول اكرم (ص ) رفتم ، ديدم چهره اش گرفته و ناراحت به نظر مى رسد، عرض كردم علت چيست كه ناراحت هستى ؟
🌱فرمود: اخاف على امتى من الشرك : آنها خورشيد و ماه و بت و سنگ را نمى پرستند، ولى در اعمال خود ريا مى كنند، رياء كردن ، شرك است چنانچه در (آيه 110 كهف ) قرآن مى خوانيم :
🌱كلا فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحاو لايشرك بعبادة ربه احدا.: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و كسى را در عبادت پروردگارش ، شريك نكند.
🌱و فرمود: در روز قيامت ، نامه هاى سربسته را مى آورند و در معرض ديد مردم قرار مى دهند، خداوند به فرشتگان مى فرمايد: فلان نامه را دور بيندازيد و فلان نامه را بپذيريد، عرض مى كنند:
🌱 سوگند به عزت و جلال تو در اين نامه ها (ى دور انداخته شده ) جز كار نيك نمى دانيم .
خداوند مى فرمايد: آرى ، ولى اعمال در اين نامه براى غير من است ، و من نمى پذيرم جز آنچه كه با كمال اخلاص براى رضاى من انجام شده است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
#داستان_آموزنده
🔆عمل خالص
🌱شداد بن اوس گويد: به محضر رسول اكرم (ص ) رفتم ، ديدم چهره اش گرفته و ناراحت به نظر مى رسد، عرض كردم علت چيست كه ناراحت هستى ؟
🌱فرمود: اخاف على امتى من الشرك : آنها خورشيد و ماه و بت و سنگ را نمى پرستند، ولى در اعمال خود ريا مى كنند، رياء كردن ، شرك است چنانچه در (آيه 110 كهف ) قرآن مى خوانيم :
🌱كلا فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحاو لايشرك بعبادة ربه احدا.: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و كسى را در عبادت پروردگارش ، شريك نكند.
🌱و فرمود: در روز قيامت ، نامه هاى سربسته را مى آورند و در معرض ديد مردم قرار مى دهند، خداوند به فرشتگان مى فرمايد: فلان نامه را دور بيندازيد و فلان نامه را بپذيريد، عرض مى كنند:
🌱 سوگند به عزت و جلال تو در اين نامه ها (ى دور انداخته شده ) جز كار نيك نمى دانيم .
خداوند مى فرمايد: آرى ، ولى اعمال در اين نامه براى غير من است ، و من نمى پذيرم جز آنچه كه با كمال اخلاص براى رضاى من انجام شده است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
#داستان_آموزنده
🔆راه رفتن عقب جنازه
✨جنازهای را بهسوی قبرستان میبردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت آن جنازه حرکت میکردند، امّا خلیفهی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه میرفتند.
✨از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت میکنند! فرمود:
✨✨«آنها هم میدانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا میخواهند بدینوسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوهگر شوند.»
📚(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33)
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆اعتماد مردم، گنجینه گرانبهای روحانیت
دیروز سری به گلزار شهدای علی بن جعفر (علیه السلام) در قم، زدم. غروب بود و اذان مغرب نزدیک. در حال وضو گرفتن بودم که جوانی با ظاهری نه چندان مذهبی، دو ساک نسبتاً بزرگ و سنگین را به من سپرد و با لحنی ملتمسانه گفت: "حاج آقا میشه چند دقیقه مراقب اینها باشید تا من به دستشویی بروم و برگردم؟"
گفتم: باشه!
او که رفت در ذهنم پرسیدم: "چرا از بین این همه آدم، مرا انتخاب کرد؟"
هیچ آشنایی با او نداشتم و حتی ظاهر مذهبی من هم دلیلی برای این اعتماد نبود. افراد دیگری هم با ظاهری مذهبی در حال وضو گرفتن بودند. بیشک، اعتماد او به لباس روحانیت بود که او را به سوی من رهنمون کرد.
متأسفانه، عملکرد نادرست برخی از روحانیون در کنار تبلیغات مغرضانه دشمنان، باعث خدشهدار شدن اعتماد بخشی از مردم به روحانیت شده است.
با این وجود، کماکان بخش زیادی از مردم به روحانیت اعتماد دارند و آنها را امین خود میدانند. این اعتماد، گنجینهای گرانبهاست که روحانیت باید با تمام توان در حفظ و افزایش آن بکوشد.
همچنین باید تلاش مضاعفی برای ترمیم اعتماد آسیبدیده در میان بخشهایی از جامعه به کار گیرد.
مردم ایران، بیتردید مردمی نجیب، فهمیده و دوستداشتنی هستند. همانطور که امام خمینی (ره) فرمودند، مردم ایران از مردم زمان پیامبر و صدر اسلام نیز برترند.
روحانیت با حفظ تقوا، صداقت، مردمداری، سادهزیستی و دوری از تجملگرایی، قدرت طلبی و با همدلی و همراهی با مردم، میتواند بار دیگر اعتماد کامل آنان را جلب و در مسیر ساختن جامعهای آرمانی، نقشی شایسته ایفا کند.
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆پند حكيم
هوشمندى حكيم نزد شاه عصر خود رفت ، شاه به او رو كرد و گفت : ((مرا اندكى موعظه كن )).
حكيم گفت : پند دادن آسان است ولى عمل به آن دشوار مى باشد، وانگهى پند بردن به نزد نادان مانند باريدن باران در شوره زار مى باشد، اكنون اين پند مرا بشنو:
هر سرى كه در آن عقل نيست ، مانند چشمه اى است كه در آن آب نيست .
هر انسانى كه خصلت جوانمردى ندارد مانند بوستانى است كه گل ندارد.
هر دانشمندى كه پرهيزكار نيست ، مانند اسبى است كه لگام ندارد.
هر فرمانروائى كه خوف (از خدا) را رهنماى خود سازد، و حلم و خود نگهدارى را همنشين خود قرار دهد، و نزديكانش را همواره به عدل و راستى دستور فرمايد، سزاوار است كه مشمول خشنودى خدا گردد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#داستان_آموزنده
🔆تروريستى كه شرمنده بازگشت
🌼اصبغ بن نباته گويد: صبح زود همراه على (ع ) نماز خواندم ، سپس ناگهان ديدم مردى مى آيد كه معلوم بود، مسافر است ، به حضور على (ع ) رسيد، على (ع ) به او فرمود: از كجا مى آئى ؟ عرض كرد: از شام .
🌼على (ع ) فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى ، آن را خودت مى گوئى يا من بگويم ، او عرض كرد: اى اميرمؤمنان خودت بفرما.
🌼على (ع ) فرمود: معاويه در شام اعلام كرد، هر كس برود و على (ع ) را بكشد، ده هزار دينار به او جايزه مى دهم ، شخصى حاضر شد، ولى وقتى به خانه اش رفت ، پشيمان شد و با خود گفت : من پسر عموى رسول خدا و پدر فرزندان رسول خدا (ص ) را نخواهم كشت .
🌼روز ديگر معاويه ده هزار دينار ديگر افزود و اعلام كرد: هر كس على (ع ) را بكشد 20 هزار دينار جايزه دارد، مرد ديگرى ، قبول اين ماءموريت را نمود، او نيز فكر عاقبت كار را كرد و پشيمان شد.
🌼روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد، تو بخاطر اين جايزه هنگفت برجستى و قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا رسانده اى و تو از فاميل حمير هستى .
شخص تروريست ، اقرار به راستگوئى على (ع ) نمود.
🌼على (ع ) به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى ؟.
او گفت : از تصميم كشتن تو منصرف شدم ، اكنون مى خواهم به شام برگردم .
🌼حضرت على (ع ) به غلامش قنبر فرمود: وسائل سفر او را تكميل كن و آب و غذا به او بده و او را روانه شام كن ، قنبر فرمان على (ع ) را اجرا نمود.
🌼تروريست با كمال شرمندگى از آنهمه بزرگوارى على (ع ) به سوى شام بازگشت
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
#داستان_آموزنده
🔆ارزش احترام به پدر و مادر
🪴يكى از اصحاب امام صادق (ع ) بنام عمار بن حيان مى گويد: فرزندم اسماعيل نام دارد و نسبت به من خوش رفتارى مى كند، به حضور امام صادق (ع ) رفتم ، گفتم : پسرم ، اسماعيل نسبت به من خوش رفتار است .
🪴فرمود: من او (اسماعيل پسرت ) را دوست داشتم ، اينك (بخاطر اينكه نسبت به پدر، خوش رفتارى مى كند) دوستى من نسبت به او، بيشتر شد.
🪴سپس فرمود: خواهر رضاعى رسول خدا (ص )، نزد آن حضرت آمد، پيامبر (ص ) وقتى كه او را ديد، بسيار شاد شد، و روپوش خود را، به زمين ، گسترد، و او را روى آن نشانيد، سپس به او رو كرد، و در حالى كه لبخند بر لب داشت با او گفتگو كرد، و احترام شايانى به او كرد، تا او برخاست و رفت . سپس برادر رضاعى آن حضرت آمد، نسبت به او نيز احترام كرد، ولى نه آن گونه كه احترام به خواهر رضاعى خود نمود.
🪴شخصى از آن حضرت پرسيد: چرا آن گونه كه خواهر رضاعى خود را احترام كردى ، به برادر رضاعى خود، آن گونه احترام نكردى ؟!.
🪴پيامبر در پاسخ فرمود: لانها كانت ابر بوالديها منه : زيرا آن خواهر، بيش از آن برادر، به پدر و مادر، نيكى مى كند
📚 (اصول كافى ج 2 ص 161).
👈به اين ترتيب ، پيامبر مهربان (ص ) به ما آموخت ، كه هر كس به پدر و مادر بيشتر احترام كند، در پيشگاه خدا ارجمندتر است ، و من او را بيشتر دوست دارم ، و امام صادق (ع ) نيز به پيروى از پيامبر (ص )، به ابن حيان فرمود: بر دوستيم نسبت به فرزندت ، به اين خاطر افزودى .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆همنشين عاشقان
❄️عيسى (ع) به قومى بگذشت . آنان را نزار و ضعيف ديد . گفت: شما را چه رسيده است كه چنين آشفتهايد؟
❄️گفتند: از بيم عذاب خداىتعالى بگداختيم .
❄️گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را از عذاب خود ايمن كند. و به قومى ديگر بگذشت نزارتر و ضعيفتر .
❄️گفت:شما را چه رسيده است؟
❄️گفتند:آرزوى بهشت ما را بگداخت .
❄️ گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را به آرزوى خويش رساند. و به قومى ديگر بگذشت از اين هر دو قوم، ضعيفتر و نزارتر و روى ايشان از نور مىتافت. گفت: شما را چه رسيده است؟
❄️ گفتند: ما را دوستى خداى تعالى بگداخت . با ايشان نشست و گفت: شماييد مقربان. خداوند مرا به همنشينى با شما فرمان داده است.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_آموزنده
🔆پاداش تولى و تبرى
🪴امام سجاد (ع ) فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، خداوند همه انسانهاى قبل و بعد را در يكجا جمع مى كند، سپس منادى حق فرياد مى زند: اين المتحابون فى الله : كجايند آنانكه دوستان در راه خدا هستند؟.
🪴جمعى برمى خيزند، به آنها خطاب مى شود، شما بدون حساب به سوى بهشت روانه گرديد، آنها رهسپار بهشت مى شوند، در راه ، جمعى از فرشتگان با آنها ملاقات كرده و مى پرسند: شما از كدام حزب انسانها هستيد؟ در پاسخ گويند: ما براى خدا و طبق فرمان خدا، با دوستان خدا، دوست بوديم و با دشمنان خدا دشمن بوديم .
فرشتگان به آنها بشارت مى دهند و مى گويند: چه نيكو است پاداش عمل كنندگان .
🪴به اين ترتيب آنانكه تولى و تبرى دارند، يعنى با طرفداران حق دوستى فكرى و عملى مى كنند و با دشمنان حق ، دشمنى مى نمايند، به پاداش عالى بهشت نائل و سرافراز مى گردند.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردی
حکایت
.
#داستان_آموزنده
🔆عمل خالص
🌱شداد بن اوس گويد: به محضر رسول اكرم (ص ) رفتم ، ديدم چهره اش گرفته و ناراحت به نظر مى رسد، عرض كردم علت چيست كه ناراحت هستى ؟
🌱فرمود: اخاف على امتى من الشرك : آنها خورشيد و ماه و بت و سنگ را نمى پرستند، ولى در اعمال خود ريا مى كنند، رياء كردن ، شرك است چنانچه در (آيه 110 كهف ) قرآن مى خوانيم :
🌱كلا فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحاو لايشرك بعبادة ربه احدا.: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و كسى را در عبادت پروردگارش ، شريك نكند.
🌱و فرمود: در روز قيامت ، نامه هاى سربسته را مى آورند و در معرض ديد مردم قرار مى دهند، خداوند به فرشتگان مى فرمايد: فلان نامه را دور بيندازيد و فلان نامه را بپذيريد، عرض مى كنند:
🌱 سوگند به عزت و جلال تو در اين نامه ها (ى دور انداخته شده ) جز كار نيك نمى دانيم .
خداوند مى فرمايد: آرى ، ولى اعمال در اين نامه براى غير من است ، و من نمى پذيرم جز آنچه كه با كمال اخلاص براى رضاى من انجام شده است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
💫🔅💫🔅💫🔅💫🔅💫
#داستان_آموزنده
🔆آسوده بخواب
🔺دو همشهرى به سفر مىرفتند . يكى هيچ نداشت و ديگرى پنج دينار با خود آورده بود . آن كه هيچ با خود نداشت، هر جا كه مىرسيد، مىنشست و مىخفت و مىآسود و هيچ بيم نداشت. آن ديگر، پيوسته مىهراسيد و يك دم از همشهرى خود جدا نمىشد.
🔺در راه بر سر چاهى رسيدند .جايى ترسناك بود و محل حيوانات درنده و دزدان . صاحب دينارها، نمىآسود و آهسته با خود مىگفت:
🔺((چكنم چكنم؟ )) از قضا، صداى او به گوش همراهش كه آسوده بود، رسيد . وى را گفت:اى رفيق!دينارهاى خود را دمى به من ده تا بنگرم. دينارها به دست او داد . دينارها را گرفت و همان دم در چاه انداخت و گفت:
🔺(( اكنون آسوده باش و ايمن بخسب و بيم به دل راه مده .)) صاحب دينارها، نخست بر آشفت و خواست كه رفيق راه را عتاب كند و غرامت بخواهد؛ اما چون به خود آمد، آرامشى در خود ديد كه بسى ارزندهتر از آن دينارها بود . پس سنگى به زير سر گذاشت و آسوده بخسبيد.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
.
#داستان_آموزنده
🔆عمل خالص
🌱شداد بن اوس گويد: به محضر رسول اكرم (ص ) رفتم ، ديدم چهره اش گرفته و ناراحت به نظر مى رسد، عرض كردم علت چيست كه ناراحت هستى ؟
🌱فرمود: اخاف على امتى من الشرك : آنها خورشيد و ماه و بت و سنگ را نمى پرستند، ولى در اعمال خود ريا مى كنند، رياء كردن ، شرك است چنانچه در (آيه 110 كهف ) قرآن مى خوانيم :
🌱كلا فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحاو لايشرك بعبادة ربه احدا.: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد، و كسى را در عبادت پروردگارش ، شريك نكند.
🌱و فرمود: در روز قيامت ، نامه هاى سربسته را مى آورند و در معرض ديد مردم قرار مى دهند، خداوند به فرشتگان مى فرمايد: فلان نامه را دور بيندازيد و فلان نامه را بپذيريد، عرض مى كنند:
🌱 سوگند به عزت و جلال تو در اين نامه ها (ى دور انداخته شده ) جز كار نيك نمى دانيم .
خداوند مى فرمايد: آرى ، ولى اعمال در اين نامه براى غير من است ، و من نمى پذيرم جز آنچه كه با كمال اخلاص براى رضاى من انجام شده است
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
🔺🔹🔺🔹🔺🔹🔺🔹
#داستان_آموزنده
🔆يتيم نواز!
💫كودك يتيمى به حضور رسول خدا (ص ) آمد و چنين عرض كرد: پدرم از دنيا رفته ، مادرم ، بينوا و بى بضاعت است ، خواهرم ، شوهر و سرپرست ندارد، از چيزهائى كه خدا به تو عنايت فرموده به من اطعام كن ، تا خداوند خشنود گردد.
💫پيامبر (ص ) تحت تاءثير قرار گرفت به او فرمود: چقدر نيكو سخن مى گوئى ؟.
💫سپس به بلال حبشى فرمود با شتاب به حجره هاى همسران من برو، و جستجو كن ، اگر چيزى از طعام هست بياور.
بلال رفت و به جستجو پرداخت و مشتى خرما كه 21 عدد بود، يافت و به حضور پيامبر (ص ) آورد.
💫پيامبر مهربان اسلام (ص ) خرماها را سه قسمت كرد، هفت عدد آن را به آن كودك يتيم داد، و فرمود بقيه را بگير، هفت عدد آن را به مادرت بده و هفت عدد ديگر را به خواهرت بده ، كودك يتيم در حالى كه خوشحال بود از نزد رسول خدا (ص ) رفت ، در اين هنگام ، معاذ (يكى از اصحاب ) برخاست و دست نوازش بر سر آن كودك يتيم كشيد و با گفتارى مهرانگيز، كودك را تسلى خاطر داد. پيامبر (ص ) به معاذ فرمود:
💫اى معاذ! تو و اين كار تو را ديدم ، همينقدر بدان ، هر كس سرپرستى يتيمى كند، و دست نوازش بر سر او بكشد، خداوند بهر موئى كه از زير دستش مى گذرد، حسنه و پاداش خوبى به او مى دهد، و گناهى از گناهان او را محو مى كند، و بر درجه و مقام معنوى او مى افزايد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆همنشين عاشقان
❄️عيسى (ع) به قومى بگذشت . آنان را نزار و ضعيف ديد . گفت: شما را چه رسيده است كه چنين آشفتهايد؟
❄️گفتند: از بيم عذاب خداىتعالى بگداختيم .
❄️گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را از عذاب خود ايمن كند. و به قومى ديگر بگذشت نزارتر و ضعيفتر .
❄️گفت:شما را چه رسيده است؟
❄️گفتند:آرزوى بهشت ما را بگداخت .
❄️ گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را به آرزوى خويش رساند. و به قومى ديگر بگذشت از اين هر دو قوم، ضعيفتر و نزارتر و روى ايشان از نور مىتافت. گفت: شما را چه رسيده است؟
❄️ گفتند: ما را دوستى خداى تعالى بگداخت . با ايشان نشست و گفت: شماييد مقربان. خداوند مرا به همنشينى با شما فرمان داده است.
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
حکایت
.
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#داستان_آموزنده
🔆تروريستى كه شرمنده بازگشت
🌼اصبغ بن نباته گويد: صبح زود همراه على (ع ) نماز خواندم ، سپس ناگهان ديدم مردى مى آيد كه معلوم بود، مسافر است ، به حضور على (ع ) رسيد، على (ع ) به او فرمود: از كجا مى آئى ؟ عرض كرد: از شام .
🌼على (ع ) فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى ، آن را خودت مى گوئى يا من بگويم ، او عرض كرد: اى اميرمؤمنان خودت بفرما.
🌼على (ع ) فرمود: معاويه در شام اعلام كرد، هر كس برود و على (ع ) را بكشد، ده هزار دينار به او جايزه مى دهم ، شخصى حاضر شد، ولى وقتى به خانه اش رفت ، پشيمان شد و با خود گفت : من پسر عموى رسول خدا و پدر فرزندان رسول خدا (ص ) را نخواهم كشت .
🌼روز ديگر معاويه ده هزار دينار ديگر افزود و اعلام كرد: هر كس على (ع ) را بكشد 20 هزار دينار جايزه دارد، مرد ديگرى ، قبول اين ماءموريت را نمود، او نيز فكر عاقبت كار را كرد و پشيمان شد.
🌼روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد، تو بخاطر اين جايزه هنگفت برجستى و قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا رسانده اى و تو از فاميل حمير هستى .
شخص تروريست ، اقرار به راستگوئى على (ع ) نمود.
🌼على (ع ) به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى ؟.
او گفت : از تصميم كشتن تو منصرف شدم ، اكنون مى خواهم به شام برگردم .
🌼حضرت على (ع ) به غلامش قنبر فرمود: وسائل سفر او را تكميل كن و آب و غذا به او بده و او را روانه شام كن ، قنبر فرمان على (ع ) را اجرا نمود.
🌼تروريست با كمال شرمندگى از آنهمه بزرگوارى على (ع ) به سوى شام بازگشت
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
#داستان_آموزنده
🔆دعاى مخصوص
💥فضل بن يونس ، يكى از شاگردان امام موسى بن جعفر (ع ) گويد: آن حضرت به من فرمود، اين دعا را بسيار بخوان :
اللهم لا تجعلنى من المعارين ، ولا تخرجنى من التقصير.: خداوندا مرا از عاريت شدگان (در ايمان ) قرار مده ، و از تقصير بيرون مبر.
پرسيدم : معناى عاريت شدگان را دانستم (كه ايمانم استوار و محكم باشد نه عاريه اى ) اما معنى مرا از تقصير بيرون مبر را ندانستم ، لطفا بيان فرمائيد.
💥امام فرمود:
كل عمل تعمله تريد به وجه الله عزوجل فكن فيه مقصرا عند نفسك فان الناس كلهم اعمالهم فيما بينهم و بين الله عزوجل مقصرون .
💥يعنى : هر كارى را كه به خاطر خداوند متعال انجام دهى ، پس خود را در آن كار نزد خود، مقصر بدان ، زيرا همه مردم در كارهاشان ، بين خود و خدا تقصيركار مى باشند.
👈اين دستور، اين درس را به ما مى آموزد كه در دعا، هيچگاه غرور نورزيم بلكه در هر حال خود را مقصر بدانيم .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
.
#داستان_آموزنده
🔆دعاى مخصوص
💥فضل بن يونس ، يكى از شاگردان امام موسى بن جعفر (ع ) گويد: آن حضرت به من فرمود، اين دعا را بسيار بخوان :
اللهم لا تجعلنى من المعارين ، ولا تخرجنى من التقصير.: خداوندا مرا از عاريت شدگان (در ايمان ) قرار مده ، و از تقصير بيرون مبر.
پرسيدم : معناى عاريت شدگان را دانستم (كه ايمانم استوار و محكم باشد نه عاريه اى ) اما معنى مرا از تقصير بيرون مبر را ندانستم ، لطفا بيان فرمائيد.
💥امام فرمود:
كل عمل تعمله تريد به وجه الله عزوجل فكن فيه مقصرا عند نفسك فان الناس كلهم اعمالهم فيما بينهم و بين الله عزوجل مقصرون .
💥يعنى : هر كارى را كه به خاطر خداوند متعال انجام دهى ، پس خود را در آن كار نزد خود، مقصر بدان ، زيرا همه مردم در كارهاشان ، بين خود و خدا تقصيركار مى باشند.
👈اين دستور، اين درس را به ما مى آموزد كه در دعا، هيچگاه غرور نورزيم بلكه در هر حال خود را مقصر بدانيم .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
.
.
#داستان_آموزنده
🔆مقام والا
يكى از اشخاصى كه رؤياهاى عجيبه داشت و حقايق پنهان را در عالم رؤ يا مشاهده مى كرد.
دو روز بعد از رحلت آن بزرگوار در عالم رؤ يا ديده بود كه ايشان تشريف آورده اند و فرمودند: اگر گفتيد كه من كجا رفته ام ؟
بعضى گفته بودند، شما خودتان بگوئيد ايشان فرموده بودند كه هر شانزده نفر تشريف آورده بودند كه مرا نزد خودشان ببرند، ولى مقرر شد كه ((بين قبر امام حسين عليه السلام )) و على اكبر عليه السلام باشم و از آنجا به شما دعا كنم .
سؤ ال شده بود كه آن شانزده نفر چه كسانى هستند؟!
فرموده بودند: ((چهارده معصوم و حضرت اباالفضل و حضرت زينب عليهم السلام )).
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
حکایت
@hkaitb