#انصاف
يک استاد دانشگاه می گفت: يک بار داشتم برگههای امتحان را تصحيح ميکردم. به برگهای رسيدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ايرادی ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا می کنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش ميآيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگهها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويی نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم.
آری، اغلب ما نسبت به ديگران سختگيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح کنيم می بينيم:
به آن خوبی که فکر می کنيم، نيستيم
مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم.....
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
چارلی چاپلین و وصف مادر:
وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم...!
مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛
میگفت: میخرم به شرط اینکه بخوابی...
یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛
میگفت: میبرمت به شرط اینکه بخوابی...!
یک شب پرسیدم: اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟
گفت: میرسی به شرط اینکه بخوابی...!
هر شب با خوشحالی میخوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند!!!...
دیشب مادرمو خواب دیدم؛
پرسید: هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟
گفتم: شبها نمیخوابم...!!
گفت: مگر چه آرزویی داری؟؟
گفتم: تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم...
گفت: سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی...
تقدیم به تمامی مادران❤️ چه اونایی که هستن و از وجودشون بهره میبریم و چه اونایی که به رحمت خدا رفتن❤️
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه لیوان آب
✍️استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمیدانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمیافتد، استاد پرسید خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی میافتد؟
یکی از شاگردان گفت: دستتان کم کم درد میگیرد. حق با توست، حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟ شاگرد دیگری گفت: دستتان بی حس میشود عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج میشوند و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه! پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات میشود؟ در عوض من چه باید بکنم؟ شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت: دقیقاً مشکلات زندگی هم مثل همین است؛
اگر آنها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید اشکالی ندارد. اگر مدت طولانیتری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد اگر بیشتر از آن نگهشان دارید، فلجتان میکنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهمتر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید به این ترتیب تحت فشار قرار نمیگیرند هر روز صبح سرحال و قوی بیدار میشوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش میآید، برآیید. دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری زندگی همین است.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹#داستان_آموزنده
پارسایی از بنیاسراییل در حال مناجات با خداوند ناگاه الاغش را میبیند که در حال چرا است.
در همان حال با خدا میگوید خداوندا اگر تو هم الاغی داری حاضرم آنرا با الاغ خودم به چرا ببرم و اینکار برایم زحمتی ندارد !
این سخنان به گوش پیامبر وقت میرسد و پیامبر، او را به سبب چنین سخنانی سرزنش میکند و مرد اندوهگین میشود.
خداوند به آن پیامبر وحی میکند که وی را به حال خود بگذار تا با ما راز و نیاز نماید که هر کس به میزان درک و فهم و تواناییش سنجیده میشود.
📙(کتاب عقدالفرید ابن عبدربه)
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼داستان پیرمرد و شیطان
✍️پیری در روستایی هر روز برای نماز صبح از منزل خارج و به مسجد میرفت. در یک روز بارانی، پیر صبح برای نماز از خانه بیرون آمد، چند قدمی که رفت در چالهای افتاد، خیس و گلی شد. به خانه بازگشت لباس را عوض کرد و دوباره برگشت، پس از مسافتی برای بار دوم خیس و گلی شد برگشت لباس را عوض کرد از خانه برای نماز خارج شد.
دید در جلوی در جوانی چراغ به دست ایستاده است؛ سلام کرد و راهی مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد دید جوان وارد مسجد نشد پرسید ای جوان برای نماز وارد مسجد نمیشوی؟ جوان گفت نه ای پیر، من شیطان هستم. برای بار اول که بازگشتی خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشیدم.
برای بار دوم که بازگشتی، خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشیدم. ترسیدم اگر برای بار سوم در چاله بیفتی خداوند به فرشتگان بگوید تمام گناهان اهل روستا را بخشیدم که من این همه تلاش برای گمراهی آنان داشتم. برای همین آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسی!
گر تو آن پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در ادارهای حسابداری بود که همیشه کارهای خود را به دقت انجام میداد ولی همیشه مورد طعنه و تهمت و غیبت دیگر همکاران خود بود، برخی او را به کجدستی، برخی او را به رشوه و برخی دیگر او را به خیانت در اموال پشت سرش شایعهسازی و متهم میکردند. حسابدار را از این سخنان مردم جان به لب آمد و روزی نزد رئیس اداره رفت و از او در مورد مردم و همکارانش و رنجهایی که با کلام بر او میرسانند شکایت کرد. رئیس گفت: نزد من بیا و بنشین، و او را مورد تکریم و احترام قرار داد و به او گفت: آیا در مورد آنچه که شنیدهای من تو را صدا کرده و مؤاخذه کردهام؟ گفت: نه! رئیس با تبسمی گفت: بگذار مردم هر چه میخواهند بگویند، آن کس که باید در مورد گفتههای آنان تصمیم بگیرد و تو را در مورد کارت مورد نقصان و یا تنبیه و یا اخراج قرار دهد من هستم و تا زمانی که من تو را صدا نکردهام بدان گفتههای آنان را نیز من باور ندارم.
✨📖✨ إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّـهِ (10 - مجادله)
⚡️نجوا تنها از سوی شیطان است؛ میخواهد با آن مؤمنان غمگین شوند؛ ولی نمیتواند هیچگونه ضرری به آنها برساند جز به فرمان خدا!
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
#علے_ولے_اللہ💚
با رحمت و لطفِ خویش درگیرم کن
از باده ی نابِ ازلی سیرم کن
یاربّ قَسَمَت به نامِ حیدر دادم
با عشق و محبتِ علی پیرم کن
_روزمیلاد_امام_علی(ع)🌺
#روز_پدر_مبارک_باد🌺
✨﷽✨
🌼اگر دعایتان مستجاب نشد مدعی نشوید
✍️اگر دعای من مستجاب نشد، حق ندارم در اثر بخش بودن اذکار و ادعیه شک کنم و یا ایمان خود را ضعیف کنم و بگویم که حالا دیدید هر چه دعا کردم مشکلم حل نشد، پس همه چیز دروغ و سرکاری است و خداوند ما را فراموش کرده است. حتی برخی پا را فراتر گذاشته و میگویند خدا دیگر به ما نگاه نمیکند و دارد از ما انتقام می گیرد، کلمات و عباراتی که حتی نوشتن آن العیاذ بالله، معصیت دارد تا چه رسد به این که کسی معتقد به آن باشد. اگر فرضا دعای من مستجاب نشد باید اندیشه کنم که چه چیز باعث شد دعا و ذکری که به آن مشغول بودم اثری برجای نگذاشت. اول این که باید بدانم آیا همه شرایط دعا، وجود داشت؟ آیا واقعاً از خدا خواستم حاجت خود را و فقط لقلقه زبان نبود؟ آیا هم زمان با خواهش از خدا، از بنده خدا قطع امید کرده بودم؟
آیا دعا را در وقت مناسب و در شرایط مناسب خواندم؟ آیا قبل از دعا، گناه و معصیت کبیرهای بود که از آن توبه نکردهام؟ آیا عاق والدین نبودم؟ آیا دین حق مردم بر گردن من نبود؟ آیا دعای من موجب نادیده گرفتن حق همسر یا فرزندانم نبود؟ دوم اینکه آیا دعایی که کردم واقعاً به صلاح من بود؟ آیا اگر حاجتم برآورده میشد؛ مصلحت و خیر دنیا و آخرتم را به همراه داشت؟ آیا اگر خداوند خواستهام را برآورده میکرد، از او دور نمیشدم؟و دهها پرسش دیگر. عزیزان، اگر دعاها و مناجات شما جواب نداد، آسیبشناسی کنید، کاغذ و قلمی بردارید و نکته به نکته، همه را یادداشت کنید و ببینید اشکال کار کجاست، شاید هم زمان با خدا، چشم امیدی به مخلوق هم داشتیم.
شاید دعا را با دقت و حوصله نخواندیم. شاید آداب آن را رعایت نکردیم. شاید حق آن کسی در گردن ما بود که مانع شد. شاید گناه کبیرهای بود که توبه نکردیم و همان مانع اجابت دعا شد (و به همین دلیل است که قبل از دعا، استغفار را توصیه فرمودند تا اول، شرط توبه عملی شده باشد و استغفار را کلید استجابت دعاها دانستند)، شاید پدر و مادر (چه زنده چه فوت شده) از ما ناراضی باشند یا به هر دلیلی امکان استجابت مهیا نبود و حتی همه این مقدمات موجود بود اما دعای ما مصلحت و خیر ما نبود. به هرحال باید که همه جوانب را بسنجیم و بیخود، خداوند و کارگزاران پاک او را مورد بدگمانی خود قرار ندهیم که العیاذ بالله.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✨﷽✨
🌼خدا از بندهاش حرکت و رشد و تعالی میخواهد
✍️شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره میکرد. استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری میکنی؟ شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند! استاد گفت: سوالی میپرسم پاسخ ده. شاگرد گفت: با کمال میل، استاد.
استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟ شاگرد گفت: خب معلوم است استاد. برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهرهمند شوم. استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟ شاگرد گفت: خوب راستش نه! نمیتوانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم! استاد گفت: حال اگر این مرغ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را خواهی کشت، تا از آن بهرهمند گردی؟!
شاگرد گفت: نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود! استاد گفت: پس تو نیز برای خداوند چنین باش! همیشه تلاش کن تا با ارزشتر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی. تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقت توجه و لطف و رحمت او را به دست آوری. خداوند از تو گریه و زاری نمیخواهد! او از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را میخواهد و میپذیرد.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
#حکایت
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟
گفت:آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود
یکی را شب برایم ذبح کرد
از طعم جگرش تعریف کردم
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد
گفتند:تو چه کردی؟
گفت: پانصدذگوسفند به اوهدیه دادم
گفتند پس تو بخشنده تری
گفت:نه.چون او هرچه داشت به من داد،اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘