🔆دو راهی بهشت و برزخ
🔅حرّبن يزيد رياحى ، مردى شجاع و نيرومند است . اولين بار كه عبيدلله بن زياد حاكم كوفه ، مى خواهد هزار سوار براى مقابله با حسين بن على (ع ) بفرستد، او را به فرماندهى اين گروه انتخاب مى كند. اينك حر آماده شده است تا با حسين (ع ) بجنگد، صحنه اى تماشايى است ، گوشها منتظر اين خبرند كه بشنوند حر با آن شجاعت و نيرومندى و دليرى با حسين (ع ) چه مى كند؟
حر با اين كه ابتدا جلو راه امام (ع ) را گرفت و او را رنجانيد، بگونه اى كه امام نفرينش كرد و وقتى كه با سربازان تحت امرش سر راه بر حضرت ابى عبدلله گرفت ، حضرت به او فرمود: ثكلتك امك ؛ مادرت به عزايت بنشيند
ولى بر خلاف تصور و انتظار، راوى مى گويد: در آن هنگام حربن يزيد رياحى را در لشكر عمر سعد ديدم در حالى كه مثل بيد مى لرزيد! من تعجب كردم ، جلو رفتم ، گفتم : حر! من تو را مرد بسيار شجاعى مى دانستم بطورى كه اگر از من مى پرسيدند شجاع ترين مردم كوفه كيست ؟ از تو نمى توانستم بگذرم . اينك چطور ترسيده اى ؟ كه اين گونه لرزه بر اندامت افتاده است ؟ حر جواب داد: اشتباه كرده اى ، من از جنگ نمى ترسم .
🔅- پس از چه ترسيده اى ؟ حر گفت : من خودم را بر دو راهى بهشت و جهنم مى بينم ، نمى دانم چه كنم ؟ و كدام راه را انتخاب كنم .
عاقبت تصميمش را گرفت ، آرام آرام اسب خودش را كنار زد، بطورى كه كسى نفهميد چه مقصود و هدفى دارد، همين كه رسيد به نقطه اى كه نمى توانستند جلويش را بگيرند، ناگهان تازيانه اى به اسبش زد و خود را نزديك خيمه حسين (ع ) رسانيد. سپرش را وارونه كرد، كنايه از اين كه براى جنگ نيامده ام بلكه امان مى خواهم . به نزديك امام حسين (ع ) كه رسيد، سلام عرض كرد و سپس گفت :
هل لى توبة آيا توبه از من پذيرفته است ؟
اباعبدلله فرمود: بله ، البته قبول است .
آنگاه حر عرض كرد: آقا حسين جان ، به من اجازه ده تا به ميدان روم و جان خويش را فداى راهت كنم .
🔅امام فرمود: اينك تو مهمان ما هستى ، از اسب پياده شو و چند لحظه اى را نزد ما بمان .
حر گفت : آقا اگر اجازه بفرماييد تا به ميدان روم بهتر است . گويا حر خجالت مى كشيد و شرم داشت ، شايد با خودش زمزمه مى كرد كه :
🔅اى خدا! من همان گنهكارى هستم كه اولين بار دل اولياى تو و بچه هاى پيامبرت را لرزاندم
بسيار مضطرب به نظر مى رسيد، براى رفتن به ميدان جنگ خيلى عجله داشت ؛ زيرا كه با خود مى انديشيد: نكند هم اكنون كه اين جا نشسته ام يكى از بچه هاى حسين (ع ) بيايد و چشمش به من بيفتد و من بيش از اين شرمنده و خجل شوم ؟!
🔅امام (ع ) به او اجازه رفتن به ميدان داد و او چون عقابى تيز پرواز خود را به ميدان رسانيد، طولى نكشيد كه از اسب به زمين افتاد، امام - ع - را صدا زد، حضرت فورا خودش را به بالين او رسانيد. حر با كمال خجلت نظرى به طرف حضرت انداخت و گفت :
🔅اى پسر رسول خدا! آيا از من راضى شدى ؟
فرمود: بله اى حر من از تو راضى هستم و خدا هم راضى است ؛ اءنت حر كما سمتك امك ؛ تو آزاده اى همانطورى كه مادرت تو را چنين نام نهاد للّه و او با كمال دلخوشى جان به جان آفرين تسليم كرد.
حکایت
@hkaitb
🍃🔸️🍃
❣#سلام_امام_زمانم❣
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَوْنَ الْمَظْلُومينَ...✋
🔸️سلام بر تو ای امید دل های غمدیده؛
سلام بر تو و بر روزی که حقّ مظلومان تاریخ را از ظالمان خواهی ستاند.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578.
🍃🔸️🍃
#امام_زمان (عج)
♦ #ریشهیتمام_گرفتاریها
⁉ ️چرا هر کاری می کنیم، زندگی هامون درهم و پیچیده هست؟؟!!
چرا اینهمه گرفتاریم؟ ️با اینکه علم و تکنولوژی این همه پیشرفت کرده، چرا همیشه درگیر و گرفتار هستیم؟ چرا به اون آرامشی که می خواستیم نرسیدیم؟؟!!
♦ جوابش اینه که: چون خدا آرامشِ حقیقی رو جای دیگه قرار داده، و ما آدرس رو گم کردیم!! یکی از دلایل این همه گرفتاری رو، خودِ خدا تو قرآنش اینطوری بیان می کنه:
🌸 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا.
هر كس كه از ياد من إعراض كند، من زندگی را به او سخت میگیرم، و او را با سختی و مشكلات همراه خواهم کرد.
📖سوره طه آیه ۱۲۶
♦ یعنی کسی که از یاد_خدا غافل باشه، آرامش نداره. زندگی بدی بار داره.️ ممکنه با پول و ثروت، بشه #آسایش به دست آورد، ولی آرامش فقط با معنویت به دست میاد...
أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب
تنها با ذکر و یادِ خدا دلها آرام میگیرد.
📖 سوره رعد، آیه ۲۸
حکایت
@hkaitb
💠میزبان مؤمن بعد از مرگ چه کسانیست؟💠
🌷 از امام صادق (ع) پرسیدند:
❓آيا مؤمن از جان كندن خود ناراحت میشود؟
حضرت فرمودند: نه، به خدا،
زمانی كه ملك الموت برای ستاندن جان مؤمن میآيد، بیتابی می كند.
💢امّا ملك الموت به او میگويد:
ای دوست خدا! بیتابی مكن؛ زيرا سوگند به آنكه محمّد (ص) را برانگيخت، من از پدر مهربانی كه به بالينت بيايد، با تو خوشرفتارتر و مهربانترم.
چشمت را باز كن و بنگر.
💐 آنگاه رسول خدا (ص) و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها، عليهم السلام، در برابرش نمايان میشوند.
به او گفته میشود:
💐 اين رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) رفيقان و همراهان تو هستند... در اين هنگام، چيزی برای او خوشتر از اين نيست كه جانش ستانده شود تا به آنها بپيوندد.
📕اصول كافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 127
حکایت
@hkaitb
🔥 ای کاش مادرش زنده بود.
✅ امام سجاد علیه السلام فرمود: مردى نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: يا رسول الله هيچ كار زشتى نمانده مگر اینکه مرتکب شده ام، آيا راهی برای توبه دارم؟
👈 پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: آيا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: پدرم زنده است. حضرت فرمود: برو به او نيكى كن.
👈 راوی گفت: وقتی که آن مرد می رفت، حضرت فرمود: ای كاش مادرش زنده بود؛ یعنی اگر مادرش زنده بود و به او نیکی می کرد، زودتر آمرزیده می شد.
📚 بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۸۲
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔸خدای خوشمرام، کریم و صبور🔸
✍آیت الله حائری شیرازی: چرا خدا شب قدر را برتر از هزار ماه کرده است؟ انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن، تازه از خواب غفلت بیدار شده است و میگوید: «صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!»
خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را -یعنی هشتاد و چهار سال را- به تو میدهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی.
چرا خداوند این کار را میکند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. میداند که نمیتوانیم جبران کنیم؛ یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم. هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمیکند. امامان ما راست گفتهاند که: «فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیدهام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند.
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔴یتیم نوازی امام علی (ع)
✍امیرالمومنین (ع) شبی از کنار خانه زن تهیدستی گذشت که فرزندانی خردسال داشت و آنان از گرسنگی میگریستند و مادرشان آنان را سرگرم میکرد تا بخوابند. آن زن دیگی بر اجاق نهاده بود که در آن جز آب چیزی نبود، تا آنها بپندارند که در دیگ غذایی در حال پختن است(گویا ماموران رسیدگی به این خانواده کوتاهی کرده بود).
علی (ع) از حال آن زن باخبر شد و با قنبر به سوی خانه خود رفت و ظرفی خرما و کیسهای آرد و روغن و برنج و نان برداشت و بر دوش کشید. با رسیدن به خانه آن زن، از او اجازه خواست و وارد شد، پس مقداری برنج و روغن در دیگ ریخت و پس از پختن آن، برای کودکان در ظرف غذا ریخت و به آنان با محبت میفرمود: بخورید...
پس از سیر شدن آنان، امام (ع) به صورت چهار دست و پا بر زمین خم شد و کودکان یتیم را دوش خود سوار کرد و گرد اتاق میگشت و از خود صدای بعبع (به تقلید از صدای گوسفند) میکرد.
کودکان با مشاهده این حالت، بسیار خندیدند و خوشحال شدند. پس از خروج از خانه، قنبر پرسید: سرورم! امشب رفتاری شگفتآور از شما دیدم!!! امام (ع) فرمود: ای قنبر! چون وارد خانه شدم، این کودکان یتیم از شدت گرسنگی میگریستند. دوست میداشتم وقتی از نزد آنان خارج میشوم، آن یتیمان در حال سیری بخندند و خوشحال باشند...
📚غررالمناقب فی فضائل علی بن ابی طالب
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🍃پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند :
🔸به خدا سوگند كه دنيا در مقايسه با آخرت ، جز مانند اين كه فردى از شما اين انگشتش را در دريا فرو ببرد ، نيست . پس ، بنگرد كه انگشتش با چه مقدار آب باز مى گردد دنيا در برابر آخرت ، به اندازه اين نم است در برابر دريا
🔸هر کس از سرای دنیا بیش از مقدار کفایتش بهره ببرد، خود را به هلاکت انداخته است، بدون آنکه متوجه باشد.
🔸هر كه براى از دست دادن چيزى از دنيا افسوس خورد ، به اندازه مسافت هزار سال راه ، به آتش نزديك شده است؛ و هر كه براى از دست دادن چيزى از آخرتش افسوس خورد ، به اندازه مسافت هزار سال راه ، به بهشت نزديك شده است.
📚كنز العمّال : ج 3 ص 197
حکایت
@hkaitb
🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد
🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم .
🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد.
🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند.
رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔴یتیم نوازی امام علی (ع)
✍امیرالمومنین (ع) شبی از کنار خانه زن تهیدستی گذشت که فرزندانی خردسال داشت و آنان از گرسنگی میگریستند و مادرشان آنان را سرگرم میکرد تا بخوابند. آن زن دیگی بر اجاق نهاده بود که در آن جز آب چیزی نبود، تا آنها بپندارند که در دیگ غذایی در حال پختن است(گویا ماموران رسیدگی به این خانواده کوتاهی کرده بود).
علی (ع) از حال آن زن باخبر شد و با قنبر به سوی خانه خود رفت و ظرفی خرما و کیسهای آرد و روغن و برنج و نان برداشت و بر دوش کشید. با رسیدن به خانه آن زن، از او اجازه خواست و وارد شد، پس مقداری برنج و روغن در دیگ ریخت و پس از پختن آن، برای کودکان در ظرف غذا ریخت و به آنان با محبت میفرمود: بخورید...
پس از سیر شدن آنان، امام (ع) به صورت چهار دست و پا بر زمین خم شد و کودکان یتیم را دوش خود سوار کرد و گرد اتاق میگشت و از خود صدای بعبع (به تقلید از صدای گوسفند) میکرد.
کودکان با مشاهده این حالت، بسیار خندیدند و خوشحال شدند. پس از خروج از خانه، قنبر پرسید: سرورم! امشب رفتاری شگفتآور از شما دیدم!!! امام (ع) فرمود: ای قنبر! چون وارد خانه شدم، این کودکان یتیم از شدت گرسنگی میگریستند. دوست میداشتم وقتی از نزد آنان خارج میشوم، آن یتیمان در حال سیری بخندند و خوشحال باشند...
📚غررالمناقب فی فضائل علی بن ابی طالب
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد
🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم .
🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد.
🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند.
رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔸خدای خوشمرام، کریم و صبور🔸
✍آیت الله حائری شیرازی: چرا خدا شب قدر را برتر از هزار ماه کرده است؟ انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن، تازه از خواب غفلت بیدار شده است و میگوید: «صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!»
خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را -یعنی هشتاد و چهار سال را- به تو میدهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی.
چرا خداوند این کار را میکند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. میداند که نمیتوانیم جبران کنیم؛ یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم. هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمیکند. امامان ما راست گفتهاند که: «فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیدهام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند.
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb