📚#داستان_کوتاه
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯾﮑﻪ
ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ.
ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ
ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ .
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ
ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ
ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ.
ﺍﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ؟ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ
ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ
ﺩﺳﺖ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ .
ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭ
ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ گفت:
خانم این دست شماست.
ﻣﻌﻠﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺪﺭ
ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺑﮑﺸﺪ ..ویکتور هوگو میگوید: ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺿﻌﯿﻔﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻫﺎ
ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . .
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ،
ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایتی_زیبا
آورده اند که :
روزی خواجه ای در میان گروهی
از عوام اندر فواید سحر خیزی
سخن می راند
که ای مردم
همانند من که همواره صبح زود
از خواب بر می خیزم عمل کنید که
فواید بسیاری بر آن است
بهلول که در آن جمع بود گفت:
ای خواجه! تو از خواب برنمی خیزی
از رختخواب بر می خیزی
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_جوجهاردک_زشت
(از مولانا/ دفتر دوم_ مثنوی معنوی)
روزی دست تقدیر، تخمی غریبه 🐣را هل داد کنار تخم های مرغی خانگی🐔.
جوجه ها که از سر تخم بیرون آوردند، مرغ از همه جا بی خبر دید که یکی از جوجه ها سر و وضعی متفاوت با بقیه دارد.
به چشم مرغ و جوجه هایش، آن جوجه متفاوت، نه قشنگ بود و نه با استعداد. به همین علت او را به حساب نمی آوردند. تا این که روزی جوجه ها برای خوردن غذا و درس گرفتن از مادر به خارج از خانه رفتند.
مرغ داشت به بچه ها🐥🐥🐥 یاد می داد که آب 🌊خطر دارد و اگر در آن بیفتند غرق می شوند که جوجهی متفاوت داخل آب پرید اما غرق نشد چون او جوجه مرغابی بود!!!
⚘دایه را بگذار در خشک و بران
اندر آ در بحرِ معنی چون بَطان
⚘گر ترا مادر بترساند ز آب
تو مترس و سوی دریا ران شتاب
⚘تو بَطی بر خشک و بر تر زندهای
نی چو مرغ خانه خانهگندهای
⚘تو ز کرّمنا بنی آدم شهی
هم به خشکی هم به دریا پا نهی
▪بَط: مرغابی
🔺مولانا در این داستان به مخاطبانش گوشزد می کند که آدمی چون آن جوجه مرغابیِ عجیب و غریب است که اصلش از دریای وحدانیت است و مادرِ زمین او را پرورش جسمانی داده.
او در این جهان خاکی مهمان است و یا اسیر دنیای مادی. اصل او زمینی نیست و امیال زمینی فرعند نه اصل.
در نهایت، باید راهش را به سوی سرمنشا اصلی پیدا کند...
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#داستان_کوتاه
پسر: عشقم یه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست
دختر: چشم ولی تو محض احتیاط یه عکس از خواهرت واسم بفرست عشقم
شیطان سر پا ایستاده بود.
سیگارش را خاموش کرد
و کف مرتبی برای دختر زد
پسر بدون معطلی عکس اون یکی دوست دخترش رو واسه دختر فرستاد
شیطان مبهوت مانده بود از کار این 2 خلقت
دختر:وای مرسی عزیزم الان عکسمو واست ایمیل میکنم. و عکس دوست دختر برادرش را فرستاد.
پسرک خوشحال وقتی ایمیلشو باز کرد عکس خواهرشو دید
شیطان نگاهی به آسمان کرد و گفت:
خدایا روزگار بندگانت را ببین
میگن با هر دستی بدی با همونم میگیری... ناموس مردم رو به بازی نگیرین تا ناموس خودتون محفوظ باشه...
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📒#حکایت
گوﯾﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻳﻪ ﺩﺯﺩ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ 1 ﻛﺎﺳﻪ ﺁﻟﻮﭼﻪ ﺧﺮﻳﺪﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ,ﺩﻭ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ
ﻭﺳﻂ ﻛﺎﺭﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﭻ ﺩﺯﺩ ﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺩﻙ، ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻣﺸﺖ ﻣﺸﺖ
ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﺩﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﻱ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪی ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﺸﺖ
ﻣﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ؟
ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﻴﮕﻪ؛
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻦ
ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ ﻭ ﺗﻮ
ﺻﺪﺍﺕ ﺩﺭ ﻧﻤﻴﺎﺩ!
حکایت آشنایست...!
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃
لحظهها میگذرند
گرم باشیم و پر از فکرو امید
عشق باشیم و سراسرخورشید
زندگی همهمهی مبهمی از
رد شدن خاطرههاست
هرکجا خندیدیم، هرکجا خنداندیم
زندگانی آنجاست
آخرین سه شنبه اردیبهشتماهتون زیبا🌸🍃
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🌷📚#داستان_کوتاه_خواندنی🌷
به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود.
من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم و این در حالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.
همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبهی کوچک تنها میماندم.
گرما طاقتفرسا بود و هیچ همصحبتی نداشتم. سرخپوستها و مکزیکیها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همهجا پر از شن بود. آنقدر عذاب میکشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترکمان را بزنم.
نامهای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمیتوانم دوام بیاورم. میخواهم اینجا را ترک کرده و به خانهی شما برگردم. پدر نامهام را با دو سطر جواب داد، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگیام را کاملا عوض کرد:
دو زندانی از پشت میلهها بیرون را مینگریستند... یکی گل و لای را میدید و دیگری ستارگان را!
بارها این دو خط را خواندم و احساس شرم کردم.
تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبهی مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومیها دوست شدم و عکسالعمل آنها باعث شگفتی من شد.
وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیائی که به توریست نمیفروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوسها و یوکاها توجه میکردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا میکردم.
دنبال گوشماهیهایی میرفتم که از میلیونها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.
چه چیزی تغییر کرده بود؟
صحرا و بومیها همان بودند.
این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربهی رقتبار را به ماجرایی هیجانانگیز و دلربا تبدیل کرده بود.
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ”خاکریزهای درخشان” در مورد زندگی در صحرای ماجوی نوشتم.
من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستارهها را یافته بودم.
اگر به فرزندان خود رویارویی با سختیهای زندگی را نیاموزیم در حق آنها ظلم کردهایم.
👤 دیل کارنگی
📚 آیین زندگی
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍#آداب_معاشرت
✅فرهنگ مثبت
🌼فقر چیست ؟؟؟؟؟
🌺ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
دوتا ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ دوتا ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﺖ.
🌼ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ:
استفاده لوازم آرایشی برای یک دختر از نخ دندانش زودتر تمام بشه
🌺ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻭ ﺯﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻄﯿﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ.
🌼ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ.
🌺ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.
🌼ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ”ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭﻭ ﺷﮑﺴﺘﻪ”..
🌺ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﮐﻤﮏ
ﺑﮕﯿﺮﯼ.
🌼ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.
🌺ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ.
🌼ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
🌿
🌾
🍃🌺
💐🌾🍀🌼🍃
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
❖
♥زن های زیبا معشوقه می شوند
و زن های زشت عاشق
زن های زیبا مردان را به شعر گفتن وا می دارند
وزن های زشت خود شعر می گویند
زن های زیبا به مردان فکر می کنند
وزن های زشت گاهی هم به خدا
زن های زیبا با موسیقی تنها می رقصند
و زن های زشت با موسیقی کتاب می خوانند، اشک میریزند، می نویسند، چای می نوشند ...
زن های زیبا مدام نگران آب و هوا هستند
و زن های زشت عاشق باران
زن های زیبا دغدغه ی زیبایی خودشان را دارند
و زن های زشت دغدغه ی زیبایی پیرامونشان را
زنهای زیبا را همه دوست می دارند
و زنهای زشت، همه را
زن های زیبا زندگی سطحی و پر تنشی دارند
و زن های زشت زندگی ای عمیق و آرام
...
و اما زیبایی عجب تعریف مردانه ای دارد.
📗حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin