eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
😳🔞این که تو روستا زندگی میکنه بعد از بیدار شدن متوجه دل درد شدیدی میشود وی با مراجعه به دکتر متوجه میشود😱..... که یک در معده او زندگی میکند ویدئو بیرون کشیدن مار رو با هم ببینییم (ویدئو سنجاق شده )👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2930704703C69f6e5dafd https://eitaa.com/joinchat/2930704703C69f6e5dafd 📌ویدئو ترسناک نیس و جالبه
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
بسیار جالب👌 زنی بسیار زیرک رو به شیطان گفت: آیا آن مرد خیاط را می بینی؟ می توانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد؟ شیطان گفت: آری و این کار بسیار آسان است. پس از مدتی شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد. سپس زن گفت: ببین و تماشا کن. زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت: 📌ادامه ماجرا در لینک زیر👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2164129798Cba4f746a31
🌸🍃🌸🍃 سال ها پیش معلمی داشتیم که شب های جمعه به ما در مسجد محل قرآن می آموخت و معانی آن را به زیبایی برایمان توضیح می داد. او آیات الهی را به صورت کاربردی برای ما شرح و تفسیر می کرد. آخر جلسه روزی گفتم: استاد! ما نمی دانیم چگونه زحمات شما را جبران کنیم؟ گفت: من معلم تاریخ هستم، وقتی سر کلاس مدرسه حاضر می شوم دستمزدم سر برج به من می دهند؛ ولی معلم کلاس قرآن و توحید و خداشناسی با همه معلم های دنیا یک فرق دارد و آن اینکه خداوند دستمزد معلم قرآن و خداشناسی را قبل از آن که وارد کلاس درس شود به او پرداخت کرده است. همین که کسی بتواند کلام خدا را بر خلقی تبیین کند این توفیق بالاترین دستمزدی است که خداوند به بنده مؤمن خود می بخشد. خداوند را با خلق او یکسان نگیرید؛ خلق کار کِشند و سپس دستمزد دهند، ولی خداوند دستمزدش قبل از کار خیر به تو می دهد و آن همان توفیق انجام آن کار خیر است. پس در توفیق هر عبادتی بدان دستمزد خود را گرفته ای و اگر منتظر دستمزد دیگری باشی ناشکری نعمت اش کرده ای و آن نعمت از خود سلب نموده ای!!! ✍حسین جعفری خویی @hkaitb
کاملا واقعی⛔️ این مرد بزرگی رو چونش داشت بالاخره بعد بیست سال تصمیم گرفت عمل کنه اما چیزی که بیرون میاد قابل باوره موهای تنتون سیخ میشه ⬇️😭 کلیپش برای اخرین بار تو لینک زیر گذاشتم👇 از نظرتون چه چیزی بیرون میزنه؟😳⭕️ https://eitaa.com/joinchat/1121518071Cc47b33eadd افرادی که دچار هستند وارد نشوند 😰🔞
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
کاملا واقعی ⭕️ زنی که با تمام سرمایه اش خودش را تبدیل به یک مار کرد😱⚠️ دیدنش بر هر زن و مردی واجبه👇🙌 https://eitaa.com/joinchat/706347434C798e5b44de اخرالزمان نزیک است💔😭☝️ او کاملا مانند یک خزنده است و با کشیدن خود بر زمین حرکت میکند 🐍🔞 🔴این زن مصمم است که به عنوان یک انسان نخواهد مرد 👆☝️
🌸🍃🌸🍃 آورده‌اند که دوراجی(:کبک انجیر) در جنگلی لانه داشت. پس از چند روزی که به لانه‌ی خود بر نگشت، ناگهان خرگوشی در لانه‌ی او جای کرد و آن را خانه‌ی خود پنداشت. پس از چند روز که دراج بازگشت و آن پیش‌آمد را دید، به خرگوش گفت که؛ از خانه‌‌ی من بیرون شو که آن را خود ساخته‌ام. خرگوش پاسخ داد که این خانه را خود یافته‌ام و اگر شما حقی دارید و پیش از من در آن زندگی کرده‌ای ثابت کن؟ دراج به خرگوش گفت که در این نزدیکی و بر لب آبگیر، گربه‌ی پارسایی زندگی می‌کند که همیشه در ستایش است و هرگز خونی نریزد و کسی را آزار ندهد و هنگام ریاضت، با آب و گیاه دهان باز کند. داوری از او دادگرتر پیدا نمی‌شود. پس نزدیک او رویم تا کار ما را درست کند. هر دو پذیرفتند و به سوی گربه به راه افتادند. گربه تا آن‌ها را دید برخواست و برای عبادت آماده شد. خرگوش از این کار او سخت شگفت‌زده شد و تا پایان عبادت چیزی نگفت. چون عبادت گربه پایان یافت، خرگوش با فروتنی بسیار از او خواهش کرد تا بین وی و دراج داوری کند. گربه از آن‌ها خواست تا هرکدام سخن بگویند. چون سخن آنان را شنید، گفت که؛ پیری مرا ناتوان کرده‌است و چشم و گوشم از کار افتاده است، نزدیک‌تر آیید و سخن بلندتر گویید تا بدانم چه می‌خواهید. گربه سپس آن‌ها را سرزنش کرد و از آن‌ها خواست تا برای جهانی دیگر با کردار نیک، ره‌توشه‌ای بسازند و هرگز کسی را نیازارند و به مال دنیا چشم ندوزند. خرگوش و دراج با شنیدن این سخنان شیفته‌ی گربه شدند و به او خو گرفتند. در این هنگام گربه با یک یورش هر دو را بگرفت و بکشت. «زهد و ظاهر فریبی آن کس که درونی ناپاک و زشت دارد، تنها پوششی است بر کارهای ناپاک او.» @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 اگر حتی اصلا آدم مذهبی نیستید وقت بذارید این کلیپ رو ببینید. اگر فکر میکنی بین تو و خداوند فاصله افتاده، حتما بهت پیشنهاد میکنم مطالب این کانالو بخونی و ببینی. من به و اعتقاد زیادی نداشتم ولی کاری که توی این کلیپ میگه رو انجام دادم و زندگیم زیرو رو شده 📌 این کلیپ در چند پست آخر کانال زیر است و اگر آماده تغییر هستی یک " یا علی " جانانه بگیم و عشق را آغاز کنیم🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/2672164875Cf611755acc
🌸🍃🌸🍃 رابطه تان را با خدا عالی کنید... خدا فقط در غم و ناله هایمان نباشد... خدا فقط در روزهای فقر ونداری نباشد... خدا فقط موقع کنکور و وقت وام گرفتن نباشد... خدا را در شادی وسرورمان ببینیم... خدا را در لحظه لحظه هایمان شریک کنیم... خدا ترسناک نیست... خدا عشق است ونوروآرامش... وقتی در هر عملی درهرحال اندیشه ای در هر فعلی خدا حضور داشته باشد با کل هستی هماهنگ می شویم... آنوقت چنان قدرتی پیدا خواهیم کرد که وصف ناپذیر است... خدا نور است از نور بیرون نرویم که تاریکی را خواهیم دید... @hkaitb
هدایت شده از تبلیغات خاتون
‌ ❌ مرکز پخش و ✅😍 شروع قیمت از ت😱😳😳 اعتراض هم صنفا 😆 💕کیفیت عالی👌💪 ❌ارسال رایگان 🚛 ✅ http://eitaa.com/joinchat/93782036C80cc3464f6 ‌‌
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
‍ سلام من بعلت مشکل مالے کلیه روسرے ها روحراج کردم 😔😔 به سال ۹۸ 😱😍 ❌ارســـــــال رایــگـان ❌ امکان خرید با هر توان مالیی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1019674626C04b8af277b ✅😍
🌸🍃🌸🍃 زنان دوست دارند همسرشان به آنها و رفت و آمد آنها حساس باشد. این نوع حساس بودن به معنی جستجوی موقعیت آنهاست ، نه به معنی منع غیر منطقی آنها از تردد به مکان های شایسته و معاشرت آنها با افراد مورد اطمینان است. زنان دوست دارند، همسرشان در مورد پوشش آنها اظهار نظر کند و گاهی ایراد بگیرد. این رفتار را زنان نشان تعصب و غیرت و محبت شوهران شان نسبت به خود می دانند. اگر مردی نسبت به همسرش هیچ گونه اظهار نظری نکرد و کاملا بی تفاوت بود، این الزاما به معنی دوست داشتن و اعطای آزادی به او نیست، می تواند نشان تنفر از طرف مقابل باشد. و زنگ هشداری برای طلاق. وقتی همسرتان در سفر است، زنان دوست دارند، شوهران شان همیشه جویای موقعیت و حال و احوال آن ها باشد. زنان با یک رفتار عاطفی، چنان وابسته می شوند که پول و ثروت از ایفای نقش در این جایگاه ،ناتوان مطلق است. @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
☄☄معجزه لاغری☄☄ 🌕 کسانی که شکم دارن، نشون میده رطوبت معده شون زیاده به همین خاطر هرچی رژیم میگیرن و ورزش میکنن میبینن شکم و پهلو سرجای خودشه 🌕 اگه این علائم روداری روی لینک زیر کلیک کنید 🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧 ☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ https://formafzar.com/form/z25c4 https://formafzar.com/form/z25c4 🌕 برای مشاوره و رفع بلغم و سردی بزن رو لینک و فرم رو پر کنید 🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧 ☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ https://formafzar.com/form/z25c4 https://formafzar.com/form/z25c4
🌸🍃🌸🍃 مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد، ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت، در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.!!!» @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦‍♀ منم قبلا اینجوری بودم تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄 ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه غم ندارم🙃 اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون چه چیزهایی درست کنی که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01 مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
🌸🍃🌸🍃 شبی حضرت علی (ع) در دارالخلافه نشسته بودند و به حساب کتاب اموال مشغول بودند که مقداد وارد شدند. با حضرت صحبت کردند که علی (ع) فهمید مقداد برای درخواست کمک مالی آن‌جا آمده است و از بیان نیازش شرم دارد. چراغ اتاق را خاموش کرد و کیسه‌ای زر برداشت، دست مقداد را کشید و کیسه را در تاریکی در حالی‌که در دست مقداد می‌گذاشت فرمود، مقداد تو سکوت کن امشب من فقط با تو سخن می‌گویم. مقداد وقتی کیسه زر را در تاریکی، در دستانش گرفت صدای گریه‌اش برخواست. امیر المومنین (ع) علت را پرسیدند. مقداد گفت: یا علی گمان می‌کنم دیگر مرا دوست نداری که در تاریکی با من سخن می‌گویی، در حالی‌که من عاشق دیدن چشمان تو هستم. حضرت شمع را روشن کردند، مقداد دیدند محاسن علی (ع) خیس اشک چشم است، طوری‌که از آن محاسن نورانی اشک می‌چکد. حضرت، مقداد را در آغوش کشیده و فرمودند: مقداد، علت خاموش کردن شمع این بود که، من از لحظه ورود تو فهمیدم برای نیازی پیش من امشب آمدی، نگذاشتم نیازت را بگویی چون چیزی که انسان بداند برادر مومنش نیاز دارد نباید راضی به تقاضای شفاهی او شود. و علت این‌که چراغ را خاموش کردم به آن علت بود که، انسان مومن و آبرومند وقتی درخواست حاجتی از کسی می‌کند، از شرم و خجلت و حیا، گونه‌هایش سرخ می‌شود، چشمانش در دیدگانش می‌لرزند، عرق شرم بر پیشانی‌اش می‌نشیند. خاموش کردن چراغ نه برای، ندیدن جمال زیبای تو بلکه برای ندیدن آن چشمان لرزان و عرق شرم در پیشانی تو بود که مرا دیدنش بیشتر از تو آزار می‌داد. @hkaitb
❣ اَلسَّلاَمُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ سلام بر حيات بخش مؤمنان، و نابودكننده كافران 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی .
🌸🍃🌸🍃 بهرام گور تیرانداز ماهری بود، در شهر ، مرو ، دختری رشیده و بلند قد و کمر باریک و خوش اندام به نام، خالدوش بود. بهرام ،خالدوش را گرفته بود و چون دوره سپری کردن لذت از او برای او تمام شده بود، گاهی بر او رفتار تلخی می کرد. علت این که ، سابقه نداشت معشوقه ای نزد بهرام بیش از دو ماه عزیز بماند. روزی بهرام با خالدوش به شکار رفت. تیری به دماغ آهویی زد ،آهو چون دست خود بلند کرد خون دماغ خود پاک کند، با تیری دیگر دستش را به گردنش دوخت. آهو به خاک افتاده و جان داد. بهرام گفت: ای عشق من، هنر شاه و همسر خود را دیدی؟ افتخار می کنی که با چه مردی همنشین شب و روز هستی؟ خالدوش اشکی از چشمش ریخت و سرش را به نشان تاسف و حماقت بهرام تکان داد. بهرام خیلی ناراحت شد . او را در بیابان رها کرد و برگشت. خالدوش در تاریکی شب به خانه ای پناه برد که پیرزنی و پیر مردی در آن زندگی می کردند. به عنوان دختر آنها وارد خانه شد و پیراهن زربافت شاهی را فروخت و برای آن پیرمرد و پیرزن اسب و شتر و داس و ... خرید و آنان را با کشاورزی و دامداری غنی کرد. خالدوش کمانچه ای هم سفارش داد برای او ساختند. سالها گذشت، کمانچه زن عجیبی شد. در جنگل چنان کمانچه می زد و دستانش بر روی سیم می چرخید که کسی انگشتان او را نمی دید. خالدوش چنان مهارتی پیدا کرد که وقتی کمانچه می نواخت، تمام وحوش و طیور بر دور او حلقه می زدند و کنارش می نشستند. آوازه ساز و راز خالدوش به شهر رسید. طوری که بهرام برای دیدن او به جنگل آمد. وقتی او را دید ، شناخت. خالدوش گفت: هنر آن نبود که با خیانت و نیرنگ و درد، دست آهویی با تیری بر گردنش دوختی، هنر آن است که چنان مهربان باشی که آهوها با گرگ ها در کنار هم در کنار شمع وجود و ساز گرم عشق تو حلقه زنند. منبع: مرقات الایقان ص 139 @hkaitb
با این تکنیک ها به آرزوهات برس 🥰 میدونستید فقط با گفتن چندین ذکر مجرب میتونید رزق و فراوانی و رسیدن به خواسته های محال رو واسه خودتون برآورده کنید 😊 اگه دوست داری به عشقت برسی اگه دوست داری شوهرت بگیری تو مشتت اگه دوست داری همه بهت احترام بزارن اگه مشکلات مالی اذیتت میکنه اگه شوهرت بهت خیانت میکنه از وقتی اومدم اینجا زندگیم به طرز عجیبی متحول شده جوری که همه اطرافیانم این تحول فهمیدن و ازم سوال میپرسن آدرسش واستون میزارم 👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1176305893Cb44283036e با گفتن چندین ذکر مجرب به عشقم رسیدم 😍👆🏻👆🏻
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
واقعا عنبرنسا رو مسخره میکنید و دور‌ میریزد ؟ اگر بدونید چطور باعث میشه پوست صورتتون روشن بشه و جوش اگزما و ... رو توی صورت‌ و بدنتون پاک می‌کنه😍😍 درمان ریزش مو و هزار تا خاصیت دیگه داره که بزن رو لینک طریقه مصرفش رو یاد بگیر👇👇😍 🍃 📛 نحوه ساخت و مصرف 👇 https://eitaa.com/joinchat/1744503250C21820b9f5a از دستش ندین❌❌👆👆
🌸🍃🌸🍃 یکی در صنعت کشتی گرفتن سرآمد بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کشتی گرفتی. مگر گوشه خاطرش با جمال یکی از شاگردان میلی داشت سیصد و پنجاه و نه بندش در آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فی الجمله پسر در قوت و صنعت سرآمد و کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نبود تا به حدی که پیش مَلک آن روزگار گفته بود استاد را فضیلتی که بر من است از روی بزرگی است و حق تربیت، وگرنه به قوت ازو کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. ملک را این سخن دشوار آمد فرمود تا مصارعت کنند. (کشتی بگیرند) مقامی متسع (گشاد) ترتیب کردند و ارکان دولت و اعیان حضرت زورآوران روی زمین حاضر شدند پسر چون پیل مست اندر آمد به صدمتی که اگر کوه رویین بودی از جای بر کندی. استاد دانست که جوان به قوت ازو برتر است، بدان بند غریب که از وی نهان داشته بود با او در آویخت پسر دفع آن ندانست به هم بر آمد، استاد به دو دست از زمینش بالای سر برد و فرو کوفت. غریو (فریاد) از خلق برخاست ملک فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورده خویش دعوی مقاومت کردی و به سر نبردی. گفت: ای پادشاه روی زمین، بزور آوری بر من دست نیافت بلکه مرا از علم کشتی دقیقه ای مانده بود و همه عمر از من دریغ همی‌ داشت، امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد. گفت از بهر چنین روزی که زیرکان گفته‌اند دوست را چندان قوت مده که اگر دشمنی کند تواند، نشنیده‌ای که چه گفت آن که از پرورده خویش جفا دید؟ کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد @hkaitb
از طرح هندوانه تا شیر جوجه مرغ 🐥 🍉 به مناسبت : انواع لوازم فانتزی مطابق با تمام سلایق مداد نوکی طرح هندوانه خودکار پنج رنگ پاک کن طرح نان تُست خودکار طرح فشنگ ‼️ ✅ فروش به صورت عمده و تک ✅ تا چند صد هزار تومن ارزان تر از بازار ✅ بزرگترین کانال فانتزی در پیامرسان ایتا 😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1135018178C969fb7b33d
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
هرچیتون میشه سریع نرید دکتر ⛔️ میدونستید کمبود هر نوع از بدن باعث بروز یک بیماری میشه مثلا کمبود ویتامین B باعث ریزش مو و بی حس شدن دست و پا میشه علت و راه درمان سریع های سردرد ،سرگیجه ، بی خوابی ، خشکی پوست ، گودی زیر چشم ، خشکی لب ... و خیلی از بیماری ها و مشکلات دیگه رو به صورت داخل کانال زیر قرار دادیم👇 https://eitaa.com/joinchat/349241597Ccfa393e1d8 با کانال بالا خودتون دکتر خانواده میشید😊👌
🌸🍃🌸🍃 بهرام گور تیرانداز ماهری بود، در شهر ، مرو ، دختری رشیده و بلند قد و کمر باریک و خوش اندام به نام، خالدوش بود. بهرام ،خالدوش را گرفته بود و چون دوره سپری کردن لذت از او برای او تمام شده بود، گاهی بر او رفتار تلخی می کرد. علت این که ، سابقه نداشت معشوقه ای نزد بهرام بیش از دو ماه عزیز بماند. روزی بهرام با خالدوش به شکار رفت. تیری به دماغ آهویی زد ،آهو چون دست خود بلند کرد خون دماغ خود پاک کند، با تیری دیگر دستش را به گردنش دوخت. آهو به خاک افتاده و جان داد. بهرام گفت: ای عشق من، هنر شاه و همسر خود را دیدی؟ افتخار می کنی که با چه مردی همنشین شب و روز هستی؟ خالدوش اشکی از چشمش ریخت و سرش را به نشان تاسف و حماقت بهرام تکان داد. بهرام خیلی ناراحت شد . او را در بیابان رها کرد و برگشت. خالدوش در تاریکی شب به خانه ای پناه برد که پیرزنی و پیر مردی در آن زندگی می کردند. به عنوان دختر آنها وارد خانه شد و پیراهن زربافت شاهی را فروخت و برای آن پیرمرد و پیرزن اسب و شتر و داس و ... خرید و آنان را با کشاورزی و دامداری غنی کرد. خالدوش کمانچه ای هم سفارش داد برای او ساختند. سالها گذشت، کمانچه زن عجیبی شد. در جنگل چنان کمانچه می زد و دستانش بر روی سیم می چرخید که کسی انگشتان او را نمی دید. خالدوش چنان مهارتی پیدا کرد که وقتی کمانچه می نواخت، تمام وحوش و طیور بر دور او حلقه می زدند و کنارش می نشستند. آوازه ساز و راز خالدوش به شهر رسید. طوری که بهرام برای دیدن او به جنگل آمد. وقتی او را دید ، شناخت. خالدوش گفت: هنر آن نبود که با خیانت و نیرنگ و درد، دست آهویی با تیری بر گردنش دوختی، هنر آن است که چنان مهربان باشی که آهوها با گرگ ها در کنار هم در کنار شمع وجود و ساز گرم عشق تو حلقه زنند. منبع: مرقات الایقان ص 139 @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
⚡️هفت باور غلط که مانع از جذب ثروت می‌شود، در دوره رایگان معجزه تبسم "وقتی که با "معجزه تبسم" توی اون ۹ جلسه رایگان آشنا شدم، خیلی خیلی حالم خوب شد، آرامش عجیبی منو گرفته و خدا رو شکر خیلی حال دلم خوب شد و مثل قبل دیگه اعصاب خوردی و پرخاشگری نمیکنم، به لطف خدای مهربون خیر و برکت بود که میومد و میاد ان شاءالله، پیشرفت تو شغل همسرم ایجاد شد، خدا رو شکر ماشین خریدیم و پولمون پر برکت شد" این دوره عالی در کانال زیر پین شده و فعلا رایگان است: 👇 https://eitaa.com/joinchat/2672164875Cf611755acc
🌸🍃🌸🍃 غم‌ها ارزش جنگیدن را ندارند! رهایشان کن … غم‌ها آنقدر خسته‌اند، که با کمترین بی‌توجهی، از پای درمی‌آیند … برای شادی آغوش باز کن با امید زندگی کن و شکرگزار داشته‌هایت باش ... به لبخندتان اجازه دهید تا دنیایتان را تغییر دهد ؛ ولی به دنیایتان اجازه ندهید که لبخندتان را تغییر دهد … لحظه‌هاتون شادِ شادِ شاد زندگیـتون سرشار از آرامــش @hkaitb
🖤اِنَّـا لِـلَّٰـهِ وَ إِنَّـا إِلَـيْـهِ رَاجِـعُـونَ🖤 ⚫️بــا نــهــایـت تـاسـف بـازیـگـر مـعـروف درگـذشـت...😔😔 ⚫️جـزئـیـات بـیـشـتـر و عـلـت فـوت👇 https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc 😞😭🥀
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 ▪️جـامـعـه هـنـری عـزادار شـد▪️ ⚫️مـتـاسـفـانـه هنرمند معروف دیگری درگـذشـت...🖤 ⚫️جــزئــیــات کــامــل😔👇 https://eitaa.com/joinchat/1213726825C637fe317dc 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🌸🍃🌸🍃 این ضرب‌المثلی است که داستان آن مربوط به یکی از داستا‌ن‌ها و قصص معروف قرآن کتاب آسمانی ماست. داستان نوح نبی. پیامبری که بسیار عمر کرد و مانند تمامی هدایت‌گران پیش و پس از خود، از سوی خداوند ماموریت داشت تا مردمان ناآگاه زمان خود را به راه درست و راست هدایت کند. داستان نوح نبی را همه ما به خوبی می‌دانیم. آن زمانی که ناامید می‌شود از هدایت مردم سرزمینش و از خداوند برای آنها طلب عذاب می‌کند. و خداوند به او ماموریت می‌دهد که کشتی بسازد که از هر موجود نر و ماده بر آن سوار کند و به دریا بزند و به او می‌گوید که هر آنکه در این کشتی در آید از عذاب الهی دور می‌ماند و آن کس که ماند و از خواست پیامبر و ولایت تبعیت نکرد، گرفتار عذابی سخت خواهد شد. و آن شد که شد. ضرب‌المثل «هرکه با نوح نشیند، چه غم از طوفانش» به عبارتی اشارتی دارد به اعتماد و ایمنی حاصله از بودن در کنار فرد راه‌بلد و راهبر خدایی. اینکه در تمامی سختی‌ها و بلا‌ها و مشکلات، روی آوردن به درگاه الهی و مردان خدا درهای بسته را باز می‌کند و از این طوفان بلاها به راحتی می‌شود گذشت. حالا با تمام این توصیفات شاید بد نباشد تا سری بزنیم به دریای بیکرانه ادبیات کهن منظوم کشورمان. اشعاری از حافظ و غزلیاتی از شمس که جملگی مشابهت مضمونی دارند با ضرب‌المثل امروز ما. در ادامه برخی از این اشعار را می‌خوانید: یار مردان خدا باش که در کشتی نوح/ هست آبی که به آبی نخرد طوفان را حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح/ ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند/ چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم نخور و اما یکی از ادبیات غزلیات شمس: نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح/ به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد @hkaitb
. روزگار قدیم عجب صفایی داشت! مخصوص متولدین دهه ۵۰،۶۰،۷۰ امیدواریم خاطراتتون با دیدن مطالب کانال زنده بشه. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185677784C0f8d1179fd