هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر بار خواستم شام درست کنم رفتم در یخچال باز کردم دیدم #نه_گوشتی نه چیزی 😐
مگه #بدون_گوشتم میشد غذا درست کرد 😓
ولی برای امشبم #پیراشکی درست کردم بدون گوشت 😳 اونقد خوشمزس 😋
دستورش اتفاقی اینجا دیدم ولی آموزشایی داره هیچ جا نداره😍👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4195614770C650c01c372
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
.
• جمله هایی که «ثــــــروت» رو به زنـــدگــیت
سرازیر میکنه💰
https://eitaa.com/joinchat/214630639Cbf5213ffca
🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸🍂🍂🌸
#داستان_آموزنده
🔆 بهای رسیدن به موفقیت
🔹روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند.
🔸در یکی از سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب فرارسید.
🔹ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند، دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی میکند.
🔸آنها آن شب را مهمان او شدند و او نیز از شیر تنها بزی که داشت به آنها داد تا گرسنگی راه برطرف کنند.
🔹روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند.
🔸در مسیر، مرید همواره در فکر آن زن بود و اینکه چگونه فقط با یک بز زندگی میگذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک میکردند. بالاخره به مرشد خود قضیه را گفت.
🔹مرشد فرزانه پس از اندکی تأمل پاسخ داد:
اگر واقعاً میخواهی به آنها کمک کنی، برگرد و بزشان را بکش.
🔸مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آنجا که به مرشد خود ایمان داشت، چیزی نگفت و برگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت و از آنجا دور شد.
🔹سالهای سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بچههایش چه آمد.
🔸روزی از روزها مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.
🔹سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آنها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.
🔸صاحب قصر زنی بود با لباسهای بسیار مجلل و خدموحشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد و دستور داد به آنها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت آنها را فراهم کنند.
🔹پس از استراحت نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند.
🔸زن نیز چون آنها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود را اینگونه بیان کرد:
🔹سالهای بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری میکردیم.
🔸یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم.
🔹ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.
🔸ابتدا بسیار سخت بود ولی کمکم هر کدام از فرزندانم موفقیتهایی در کارشان کسب کردند؛
فرزند بزرگترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت و فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد و دیگری با قبایل اطراف شروع به دادوستد کرد.
🔹پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی میکنیم.
🔸هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. رسیدن به موفقیت بهایی دارد. بهای آن را بپرداز.
.
هدایت شده از سابقه گسترده جوان ❤
❗️اینجا همه چیز ، نصف قیمته❗️
❌ گران نخرید ❌
❗️پرداخت درب منزل ❗️
🗣🗣🗣🗣🗣
⚡️تا ۸۰ درصد تخفیف تااخر تابستان
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/468189195C496ac34c9b
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
اگه میخای از خنده انگشتتو گاز بگیری😉
بزن رو خنده
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اگه کسی دور و برت نیست😐 بزن رو گاواا👇
🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄🐄
#پندانه
✍️ نیازی نیست همه جا خودت را اثبات کنی
🔹فردی که کارش برگزاری مسابقات سرعت سگها بود، برای تنوع یک یوزپلنگ را به مسابقه آورد.
🔸در کمال تعجب هنگام مسابقه یوزپلنگ از جایش تکان نخورد و سگها با تمام توان میدویدند و یوزپلنگ فقط نگاه میکرد.
🔹از این فرد پرسیدند:
پس چرا یوزپلنگ در مسابقه شرکت نکرد؟
🔸پاسخ داد:
گاهی تلاش برای اینکه ثابت کنی تو بهترین هستی توهین به خودت است.
🔹همیشه و همهجا لازم نیست خودت را به همه ثابت کنی. گاهی سکوت در برابر برخی آدمها، بهترین پاسخ است.
💢 اگر اطمینان داری که راه درست را انتخاب کردی، به راهت ادامه بده؛ مهم نیست دیگران دربارهات چه فکری میکنند، لازم نیست مرتب خودت را اثبات کنی.
.
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
من طلعت کرمی هستم پژوهشگر علوم قرآنی، حافظ و مربی قرآن ، مخترع ، نایب قهرمان جهان درساخت ماشین های شیمیایی، نویسنده و شاعر،تدوینگر و فیلمساز، عضو جامعه نخبگان، مدیر استارتاپ گردشگری، مامان سه تا فرشته و مربی توسعه فردی😅
اگه عزت نفست پایینه😔
اگه برای انجام کارات تنبلی میکنی😩
اگه زیاد عصبانی میشی😠
و اگه ذهنت پر از افکار منفیه🤯
اصلا ناراحت نباش😍 چون فقط با ۲٠ روز همراهی با کانال من میتونی تبدیل بشی به یه آدم شاد و پرانرژی👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3594780903C1647ff78d8
بیا تو و از پیام سنجاق شده📎 شروع کن👆 دوره های رایگان کانالمون معجزه میکنه 😃 باور نداری بیا خودت ببین😉ویژه بانوان🔴
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ
🌱✨
افسرده ای؟!
از زندگی و سختیاش خسته شدی؟!
از خودت بدت میاد؟!
فکر می کنی خدا نگات نمی کنه؟!
https://eitaa.com/joinchat/3594780903C1647ff78d8
بیا تو کانال و از دوره رایگان قرار معنوی شروع کن👆 راستی به زودی چله رایگان شکرگزاری تو کانالمون برگزار میشه که غوغااااا میکنه و با این دوره زندگیت زیر و رو میشه 😍 هزاران پیام رضایت تو کانالمون رو ببین😎بهت قوت قلب میده💪 ویژه بانوان 🔴
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط ماماناییکه موی دخترشونو با #چِلگیس از سر باز نمیکنن بیان😍😅👇
انواع گـــــــــیره ژاپنی😍👌
ســــــــنجاق برای شینیون فوری😍👌
انواع ســـــــــنجاق مینیمال😍👌
برای دیدن بقیه گیره و سنجاقای گوگولمونم میتونین ازینجا واردشید😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2956525762C5a3b5ed6b1
ارسال مثِ برق و باد درب منزل😍😅👌
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
✅سبد خرید داریم
فقط با ۵٠تومن خرید کن.😉
🚚هزینه ارسالمون فقط 25 تومنه
https://eitaa.com/joinchat/2956525762C5a3b5ed6b1
🔴 آتش زندگی هرکس متفاوت است
🔹جوانی نزد پیر دیدهوری از فقر روزگار زبان به شکایت گشود.
🔸پیر گفت:
برخیز! با من بیا و کسی که آرزوی زندگی او را میکنی به من نشان بده.
🔹جوان نشانِ همسایه خویش داد که تاجر خرما بود و در حجره خود سکههای طلا را میشمرد.
🔸پیر آن جوان را نزد او برد و به تاجر گفت:
حاجتی در دنیا داری که آزارت دهد؟
🔹تاجر گفت:
آری! مدتهاست درد معده مرا از خوردن آنچه میبینم و هوس میکنم، بازداشته است. کاش کاسهای خرما داشتم ولی معده سالم این جوان را.
🔸پیر دوباره جوان را خطاب کرد و از او پرسید:
باز چه کسی را در این شهر خوشبخت میبینی؟
🔹جوان حاکم شهر را نشان داد و هر دو نزد او رفتند.
🔸پیر از حاکم پرسید:
حاجتی داری که زندگی را بر تو تلخ کرده باشد؟
🔹حاکم گفت:
آری، شبوروز در این اندیشهام مبادا کسی از دربار بر من خیانت کند و خون من برای تصاحب تاجوتختم بریزد. ای کاش مثل این جوان بودم. دو گوسفند میگرفتم و برای خود به صحرا میبردم که آن مرا کفایت میکرد، چون آرامش داشتم.
🔸در مسیر برگشت پیر پارسا پرسید:
ای جوان آتش چند رنگ است؟
🔹جوان گفت:
دو رنگ، سرخ و نارنجی.
🔸پیر گفت:
آتش چون رنگینکمان هفترنگ است. آتش تاجر رنگش آبی بود و آتشی که بهرنگ آبی بسوزد نوری ندارد که دیده شود، پس تو آتش او را نمیدیدی.
🔹آتشی که سبز باشد نورش برای بیننده زیبا است ولی کسی که در نزد آن است را میسوزاند و دیگران از آن بیخبرند. آتش زندگی حاکم در چشم تو سبز و زیبا بود.
🔸پس هرکس را آتشی در زندگی میسوزاند که فقط رنگش با دیگری متفاوت است ولی وجود دارد.
🔹دیدی در زندگی تو هم آتشی بود که تاجر و حاکم از آن بیخبر بوده و در آرزوی داشتنِ زندگی تو بودند
.