eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 آورده اند که خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی به علتی به زندان افتاد . بعد از مدتی نظام حکومت دچار آشفتگی شد و مجددا از او خواستند به شغل سابق خود برگردد خواجه فرمان را قبول نکرد و زندان و گوشه گیری را به وزارت ترجیح داد! دربار ملکشاه دنبال چاره ای بودند تا خواجه را راضی به قبول شغل سابقش کنند . در این بین شخصی گفت خواجه دانشمند است و هیچ چیز برای او بدتر از همنشینی با انسان نادان نیست . پس فکری کردند و چوپانی که گله ای را به سبب سهل انگاری و نادانی به باد داده بود و در زندان به سر میبرد به نزد خواجه فرستادند ... خواجه مشغول خواندن قرآن بود ، چوپان وارد شد و جلو خواجه نشست ، ساعتی به او نگریست و بعد حالش منقلب شد و شروع به گریه کرد . خواجه گمان کرد تازه وارد عارفی است آشنا به معارف قران ، رو به چوپان کرد و پرسید : چرا گریه میکنی؟ چوپان آهی کشید و گفت : داغ مرا تازه کردی خواجه گفت : چرا؟ چوپان گفت: من بزی داشتم که پیشاهنگ گله من بود و ریشش هم رنگ و اندازه ریش شما بود و هروقت علف میخورد مثل ریش شما که موقع خواندن تکان میخورد ، تکان تکان میخورد ، برای همین یاد بزم افتادم و دلم سوخت خواجه با شنیدن این سخن حساب کار دستش آمد و از شدت ناراحتی کاغذ و قلم طلبید و به حاکم نوشت : صد سال به کُند و بند زندان بودن در روم و فرنگ با اسیران بودن صد قافله قاف را به پا فرسودن بهتر که دمی همدم نادان بودن و مجددا قبول وزارت کرد و به سر شغل سابق برگشت @hkaitb
ببینید😂 بخندید😂 هرشب روده بر شوید 😂 اینجا نَمیری سکته ات حتمیه😁😂 خنده در حد انقراض نسل🤣 🙈 زود باش بپر تو کانال 🔥👏👇 https://eitaa.com/joinchat/229638200Cef5e3b3b95 https://eitaa.com/joinchat/229638200Cef5e3b3b95 خفن ترین کانال 😜🙈👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴اعلام وام 300 میلیونی بانک قرض الحسنه رسالت 😍👇 ✅ سود وام ۴ درصد ✅مدت پازپرداخت ۶۰ ماهه ✅ کارمزد بسیار کم 🔻شرایط دریافت وام در لینک زیر👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1414332685C41ad42dbef
خیلی زیباست👏🏻👏🏻 "یخی که عاشق خورشید شد" زمستان تمام شده و بهار آمده بود؛ تکه یخی کنار سنگی بزرگ جای خوبی برای خواب داشت؛ از میان شاخه های درخت، نوری را دید با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت: سلام خورشید...من تابحال دوستی نداشته ام با من دوست می شوی؟ خورشید گفت: سلام، اما… یخ با نگرانی گفت: اما چه؟ خورشید گفت: تو نباید به من نگاه کنی، باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم اگر من باشم، تو نیستی! می میری، میفهمی؟ یخ گفت: چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی؟! چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی؟! روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد؛ یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید؛ از جای یخ، جوی کوچکی جاری شده بود چند روز بعد از همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید... هر جا که خورشید می رفت گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد، گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است @hkaitb
هدایت شده از گسترده | برند🎖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجری که در برنامه زنده اعلام میکنه سفیدی موهاش با استفاده این روش مشکی شد 😍 موی سفید رو توی آیینه دیدم ... آهی بلند از ته دل کشیدم .. داستان موهای سفید مجری ✅ این روش رو از دست نده👇🔻 https://1ta100.ir/tlg-ads/538 https://1ta100.ir/tlg-ads/538
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️با این راهکار دیگه استفاده از مداد و ریمل بی معنیه‼️ بدون تتو و کاشت ابرو ها و مژه هاتو قبل از عید پرپشت کن 🧏‍♂️ این روش روی ۳ هزار نفر تست بالینی شد👇 جهت اطلاعات بیشتر لینک زیر را لمس کنید👇🔻 https://1ta100.ir/qu-ads/1025 https://1ta100.ir/qu-ads/1025
🍃🍃🍃🍃 🔆رفتار شهید بروجردی با یک سرباز... خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. ‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. ‌خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و رده‌های مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی. و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟ ‌کاش می‌شد برگردیم به قبل‌تر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها.. حکایت @hkaitb
دیده شدن پری دریایی زنده درحال استراحت بر روی صخره ها این ویدئو کاملا واقعی هستش😍😍 اگر تمایل به دیدن فیلم پری دریایی زیبا رو دارید کافیه بزنید رو لینک‌ فیلم سنجاق شده رو در کانال زیر مشاهده کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/706347434C798e5b44de
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
کاملا واقعی⛔️ این مرد بزرگی رو چونش داشت بالاخره بعد بیست سال تصمیم گرفت عمل کنه اما چیزی که بیرون میاد قابل باوره موهای تنتون سیخ میشه ⬇️😭 کلیپش برای اخرین بار تو لینک زیر گذاشتم👇 از نظرتون چه چیزی بیرون میزنه؟😳⭕️ https://eitaa.com/joinchat/706347434C798e5b44de افرادی که دچار هستند وارد نشوند 😰🔞
💢آرامش برگ یا سنگ؟ مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست . مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: ” عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟” استـاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت : به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود. سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: “این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو بــه من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را …؟!” مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: “اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!” استاد لبخندی زد و گفت: “پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تــاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.” استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: “شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟” استاد لبخندی زد و گفت : “من در تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم . مــن آرامـش بـرگ را مــی پسندم🌺 حکایت @hkaitb
امروز غم انگیز ترین روز عمرم بود با اینکه هر روز خانومای باردار زیادی بهم مراجعه میکردن ولی امروز یه مورد عجیب داشتم .آخر وقت کاریم بود که زنی حدودا سی‌ساله با حال نزار که دونفر زیر بغلش را گرفته بودند آمد تو. شش‌ماهه باردار بود. دو روز پیش درِ آهنی افتاده بود روی پسر پنج‌ساله‌اش و طفلک فوت كرده بود. حالا آمده بود چون بچه‌ ش تکان نمی‌خورد. گفت: «سر خاک بچه‌م بودم که احساس کردم بچه‌ی توی شکمم تکون نمی‌خوره. بهم شربت و نبات‌داغ دادن ولی باز هم حس نکردم.»خیلی دلم براش سوخت گفتم بخواب ببینمت...رفتم قلب بچه را پیدا کنم خوشبختانه یه صدای ضعیفی رو حس کردم اما یه دفه دیدم چشمای اون زن ....👇😔🔴 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db چقدر صبر داری خدا😭👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴 🔴 اگر میخواهید فرزندتان عشق و علاقه ی شدیدی به شما پیدا کند و مطیع و حرف گوش کن شما باشد و گناه و بی نمازی را ترک کند❌ (هفت بار) این آیه را بر نمک بخوانید و به آن بدمید و سپس در غذا بریزید( غذا روی اجاق باشد). پس از اینکه مادر و فرزند از غذا تناول کنند، بلافاصله فرزند مطیع مادرش میشود و به میل و اراده ی او رفتار میکند ان شالله👇🔮💓 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db کمتر از ۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆
❤️حکایت عنایت امام زمان علیه السّلام است به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقی و نجات ایشان مرحوم آیت اللّه حائری نوشته اند: «آیت اللّه حاج شیخ اسماعیل جاپلقی که از شاگردان درجه اول مرحوم پدرم بودند، دوبار برایم نقل کرد که در سال (1342) قمری، با پدرم راهی مشهد شدم. ده روز طول کشید تا از جاپلق به تهران رسیدیم. از تهران تا مشهد در آن زمان یک ماه راه بود. وقتی به شاهرود رسیدیم، قرار براین شد که قافله دو روز توقف کند. روز اول لباس های پدرم را شستم و ایشان به حمام رفتند، و روز دوم لباس های خودم را شستم و حمام رفتم. از حمام که بیرون آمدم، اول شب بود. در حال خستگی مجبور به حرکت شدم. سوار بر مرکب شده و حرکت کردیم. مقداری که راه پیمودیم با خود اندیشه کردم که ساعتی کنار جاده بخوابم تا رفع خستگی شود و سپس خود را به قافله برسانم. به محض اینکه پیاده شدم و دراز کشیدم خوابم برد، آنگاه که بیدار شدم دیدم که آفتاب رویم را گرفته و خستگی برطرف شده است؛ در همین حال دو نفر که به طرف شاهرود می رفتند پیدا شدند، یکی از آنها به من گفت: راه از این طرف است، و یک جهت را نشان داد. چند دقیقه که از آن راه رفتم، استخر آبی پیدا شد که در جنب آن قهوه خانه ای بود و درختان باصفایی در آن وجود داشت. داخل قهوه خانه رفتم و یک چایی خوردم؛ چون دو چای سه شاهی بود و من فقط دو شاهی داشتم، چای دیگر را که آورد گفتم: بیش از دو شاهی ندارم. قهوه چی گفت: باشد به همان دو شاهی دو چای بخور. از قهوه خانه خارج شدم. چند دقیقه دیگر راه آمدم و به منزل بعد رسیدم؛ دیدم قافله تازه به آنجا رسیده است، پدرم از الاغ پیاده شده و خود را به دیوار تکیه داده بود و هنوز داخل منزلی که برای قافله ترتیب داده بودند نشده بود. آنها تمام شب راه آمده بودند و حال آنکه من به چند دقیقه به آنها رسیدم. وقتی داستان را برای پدرم نقل کردم او گفت: آن شخص امام زمان علیه السّلام بوده است. مرحوم آقای حائری نوشته از آقای جاپلقی پرسیدم: آیا کسی از وجود قهوه خانه و استخر آب در آن منطقه اطلاع داشت؟ گفت: ابدا».[1][2] پی نوشت ها [1] تلخیص از نسخه خطى خاطرات و کتاب سرّ دلبران، ص 151. [2] کریمى، حسین، آیینه اسرار، 1جلد، مسجد مقدس جمکران - قم (ایران)، چاپ: 4، 1384 ه.ش. @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عاشق غذای محلی هستی بلد نیستی درست کنی😢 یه کانال پیدا کردم محشره👌😍 🥘 🥙 🥩 🍗 🌶 🌹آموزش غذاهای محلی با نکاتش👇 https://eitaa.com/joinchat/2614558741Cc7d4e729a6 خانمایی که همسرای نون خور دارن و زیاد اهل برنج نیستن بیان آموزش 50 جور غذای نونی و خوش خوراک گذاشتم👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
⚡️اسمش آیدا بود. ۱۱ سال ازم بزرگتر بود!تو فضای مجازی باهاش آشنا شده بودم باهمه فرق داشت، یه ازدواج ناموفق داشت و همین بود که اینبار قدر زندگی رو بیشترمیدونست...هزار بار امتحانش کرده بودم با اعصبانیتم،با بی پولیم، حتی با رفتنم... اما اون همچنان باوفا بود و دوستم داشت بلاخره تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم نمیدوستم چطور با مادری که نفسش به نفسم بنده این اختلاف سنی رو بیان بلاخره گفتم... گفتم و تا بخودم اومدم دیدم مادرم سریع یه دختر ب اسم فاطمه رو نشونده تو محضر کنارم... کم کم دلبسته ی فاطمه شدم... غافل ازینکه یجای دنیا دل شکستم ! یه سال از نامزدیم گذشته بود که یهو آیدا.... 🔴 ادامه داستان باز شود
🔴 داستان دفاع از حریم تشیع مرحوم سید شرف‌الدین از علمای بزرگ شیعه، هنگامی‌که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه‌ی خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. زمانی‌که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه‌ای به او داد که هدیه‌اش عبارت بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود. ملک، هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف‌الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می‌بوسی و تعظیم می‌کنی، در حالی‌که چیزی جز پوست یک بز نیست!؟ ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد، نه خود جلد! آقای شرف‌الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا درب اتاق پیامبر -صلی‌الله علیه و آله-را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند؛ ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول الله -صلی‌الله علیه و آله- را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می‌خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن‌جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجّاج با آثار رسول خدا -صلی‌الله علیه و آله- تبرّک جویند، ولی آن‌که پس از او آمد، به قانون گذشته‌ی‌شان بازگشت @hkaitb
هدایت شده از سفارشات گسترده نور ✨
❌ تصمیم داری کنی ولی...❌ ورزش میکنی رژیم میگیری ولی بادیدن دیس غذای خوش رنگ وته دیگ روغنی دلت ضعف میره؟🤤 عزیزم تخم‌مرغ‌ابپز و سیب‌زمینی ویه کف دست‌نون که تنها راه نیست!😉 ❌سریع‌بیا اینجا کلی دستور پخت غذاهای خوشمزه که هم رژیمی باشه هم عضله ساز ورزشکاری داره 🍗🥬🧋🍖🍫☕️🍌🍪 شامی رژیمی🧆 🥔 خوراک‌سیب‌زمینی‌رژیمی کشک‌بادمجان‌ رژیمی🍆 🥙 سالادمکزیکی‌‌عالی کیک‌ شکلات‌ رژیمی🍫 🍨 بستنی‌میوه‌ای‌ رژیمی کیک‌هویج‌رژیمی🥮 🍮 کیک‌سیب‌دارچین‌‌فوری کاپ‌کیک‌ فوری‌رژیمی🥧 🍪توپک پرانرژی ♥️دورهمی‌‌کدبانوی‌خوش‌استایل‌ اینجا😎👇 http://eitaa.com/joinchat/1882718236Cefc65b8770
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴معجزه امام‌رضا که اخیرا اتفاق افتاد😳❌ یک عروس وداماد تهرانی که تازه ازدواج کرده بودن تصمیم میگیرندبنابه اصراردامادبیان مشهدولی عروس خانم با این شرط حاضر میشه بیادکه فقط برن تفریح و داخل حرم نرن.چند روزی روباتفریح وخریدگذراندن تا اینکه روزآخر شد و برای بازگشت ازهتل خارج شدن. وقتی به میدان پانزده خردادرسیدن دامادوقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا دادکه عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آوردوبه تمسخرگفت: امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای.داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند که😳😱... 👈 ادامه داستان باز شود👉
🔴 هزارویک‌حکایت (حق مادر) حق مادر برتو آنست ڪه بدانے او حمل ڪردہ است تو را نہ ماہ طورے ڪہ هيچ ڪس حاضر نيست اين چنين ديگرے را حمل ڪند و بہ تو شيرہ جانش را خوراندہ است قسمے ڪہ هيچ ڪس ديگر حاضر نيست اينڪار را انجام دهد و با تمام وجود، با گوشش، چشمش، دستش، پايش، مويش، پوست بدنش و جميع اعضا و جوارحش تو را حمايت و مواظبت نمودہ است و اينڪار را از روے شوق و عشق انجام دادہ و رنج و درد و غم و گرفتارے دوران باردارے را بہ خاطر تو تحمل نمودہ است، تا وقتے ڪہ خداے متعال ترا از عالم رحم بہ عالم خارج انتقال داد. پس اين مادر بود ڪہ حاضر بود گرسنہ بماند و تو سير باشے، برهنہ بماند و تو لباس داشتہ باشے، تشنہ بماند و تو سيراب باشے، در آفتاب بنشيند تا تو در سايہ او آرام استراحت ڪنے، ناراحتے را تحمل ڪند تا تو در نعمت و آسايش بہ زندگے ادامہ دادہ و رشد نمائے و در اثر نوازش او بہ خواب راحت و استراحت لذيذ دست يابے. شڪم او خانہ تو و آغوش او گهوارہ تو و سينہ او سيراب ڪنندہ تو و خود او حافظ و نگهدارندہ تو بود؛ سردے و گرمے دنيا را تحمل ميكرد تا تو در آسايش و ناز و نعمت زندگے ڪنے. پس شڪرگزار مادر باش بہ اندازہ اے ڪہ براے تو زحمت كشيدہ است؛ و نمے توانے از او قدردانے نمائے مگر بہ عنايت و توفيق خداوند متعال. 📚رساله حقوق امام سجاد(علیہ السلام) @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
دختر ۱۲ ساله ام عاشق تنهایی خودش بود استعداد خوبی تو کشیدن نقاشی داره گاهی می‌اومدم اتاقش تا تشویقش کنم بخاطر نقاشی هاش که می‌دیدم غرق کشیدن شده و شعر های عجیب و زیبایی زمزمه میکنه وقتی با دقت نگاه به چند تا از نقاشی هاش کردم دیدم هر کدوم از شخصیت های که کشیده یه بیت شعر زیرش هست بیشتر که به عمق نقاشی نگاهمو میدوختم سایه عجیبی همراه شخصیت نقاشی نمایان میشد فکر میکردم اشتباه از منه یامن توهم زدم تااین که .... https://eitaa.com/joinchat/3833463402C6bee390666
🌸🍃🌸🍃 برخی از دگر‌اندیشان با طرح چنین ادعایی که کشورهای غیر مسلمان از مسلمانان پیشرفته‌تر و نسبت به اخلاق پایبند‌ترند، سعی در کم‌ارزش‌ کردن اصول دین مبین اسلام را دارند. این سوال را فردی از حقیر پرسید. نزدیک انتخابات ریاست جمهوری بود و ایشان اصرار داشتند به نامزد خاصی من رأی بدهم. در منطقه ای، دیدیم جوان ساده لوحی با یک لباس نافرم و مسخره با کلاه عجیبی با در دست داشتن عکس نامزد محبوب دوستم، با رقص و آواز در حال تبلیغات است. گفتم ای دوست من به نامزد شما رأی نخواهم داد. گفت چرا؟ گفتم اگر آدم درست حسابی بود چنین تبلیغاتی نمی‌کرد. دوستم ناراحت شد و گفت: نامزد من انسان شریفی است و او در تهران این مرد را نمی‌شناسد و این مرد احمق خودسر و بدون‌اطلاع دارد او را چنین بد تبلیغ می‌کند یا از جایی پول گرفته است. وگرنه این دو چه ربطی بهم دارند؟؟ گفتم احسنت. پاسخ سوال خود را دادی. اسلام مانند این نامزد شما، پاک است. این طرفداران و مبلغان هستند که آبروی او را می‌برند و من باید مثل شما عمیق فکر می‌کردم و با دیدن این مرد احمق، حساب او را به حساب آن مرد عاقل نمی‌نوشتم.... پس میتوان گفت یکی ازراه های کسب معرفت در دین، شکل ظاهری دین در جامعه است که به تزویر و ریا و خرافات بسیاری آلوده شده است و اگر کسی بخواهد دین را در کوچه بازار بشناسد، سریع از دین متنفر می‌شود... در سطح جامعه، فقط درصد کمی از دین را می‌شود انسان بداند و بفهمد. @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ننه جونم یه مرغایی درست میکنه که هر کی غذاهای ننه رو خورده میگه چجوری میکنه و میپزه که آدم از و عطر غذاهاش سیر نمیشه😉 بیا اینجا همه فوت و فن غذاهای ننه جون و برات گذاشتم😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3365077283Cd7e8e93d81 آموزش همه غذاهای ننه و 😍توام بیا یاد بگیر😊👆
🌸🍃🌸🍃 مرد ثروتمندی بود که با وجود مال فراوان، بسیار نامهربان و خسیس بود. بر عکس، زنش بسیار مهربان و خوش قلب بود و همه او را دوست داشتند. زن با خود می اندیشید: « خداوند این مرد را به من داده است، حتی اگر به او علاقه نداشته باشم، باز باید به او مهر بورزم!» بنابراین با وی رفتار خوبی داشت. یک سال قحطی شد و بسیاری از روستاییان ازمردوزن کمک خواستند. زن با محبت فراوان به همه ی آن ها کمک کرد، ولی مرد چیزی نگفت و پیش خود فکر کرد:« تا وقتی از پول های من کم نشود برایم مهم نیست که دارایی چه کسی به باد می رود.» مردم از زن تشکر کردند و گفتند که پول ها را بعد از مدتی به او پس خواهند داد. زن نپذیرفت، اما مردم اصرار می کردند که پول او را باز گردانند.زن گفت:« اگر می خواهید پول را پس بدهید، در روز مرگ شوهرم این کار را بکنید.» این حرف زن به گوش یکی از دخترهایش رسید و او بسیار ناراحت شد. بی درنگ پیش پدر رفت و گفت:« می دانی مادر چی گفته؟ او از مردم خواسته تا پول هایشان را روز مرگ تو پس بدهند!» مرد، به فکر فرو رفت. سپس ازهمسرش پرسید:« چرا از مردم خواستی پولت را بعد از مرگ من به تو بازگردانند؟» زن جواب داد:« مردم تو را دوست ندارند و همه آرزو می کنند که زودتر بمیری اما حالا به جای آن که مرگ تو را آرزو کنند، از خداوند می خواهند که تو را زنده نگه دارد تا پول را دیرتر برگردانند. من هم از خداوند می خواهم که سال های زیادی زنده بمانی. کسی چه می داند؟ شاید تو هم روزی مهربان شوی!» مرداز تیزهوشی و محبت همسرش در شگفت ماند و به او قول داد که در آینده با مردم مهربان باشد. ‎ @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦‍♀ منم قبلا اینجوری بودم تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄 ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه غم ندارم🙃 اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون چه چیزهایی درست کنی که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01 مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
اتفاق عجیب شب اول عروسی یک دختر🔴🔴 تقریبا ساعت ۱ شب بود که مهمون ها کم کم خداحافظی میکردند و هر کدوم به سمت خونه هاشون میرفتند..... کم کم خلوت میشد‌‌‌‌....حوالی ساعت ۱.۳۰ بامداد بود که بالاخره همه رفتن و ما دوتا شدیم شوهرم رفت ی دوش بگیره منم رفتم سمت اتاق ک لباسمو عوض کنم اما تا دراتاق بازکردم ......😳😳👇 https://eitaa.com/joinchat/14417969C9c8d3505b3 بله خیلی باید مراقب بود😭😭👆
🌸🍃🌸🍃 بهلول هارون را در حمام دید و گفت: به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم. هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم من که این جا لختم و چیزی ندارم بدهم. بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین لخت و بی چیز خواهی بود، پس طلب دنیا را تا زنده ای بده. که حمام آخرت گرم است و دستت خالی. @hkaitb
❌❌❌ ارزان‌ترین و سریع‌ترین ❌❌❌ ❌❌نسخه‌پیشگیری و درمان‌پروستات❌❌ 👈👈 درحالیکه هزینه یک پرس غذا برای یک خانواده کوچک چهار نفره، ۶۰۰۰۰۰ تومان، یک اسکن هسته ای پروستات ۱۲۰۰۰۰۰ تومان و یک عمل جراحی پروستات ۴۰۰۰۰۰۰۰ میلیون تومان و هزینه پرتو درمانی و بستری چهار شب بیش از ۶۰۰۰۰۰۰۰ میلیون تومان است، قیمت پک پروستات کاژوا فقط‌وفقط ۴۹۰هزارتومان است😱 🥳 من دیگه حرفی ندارم! حالا می‌تونی سلامتی رو، با کیفیت و بسیار ارزان با کاژوا تجربه کنی🥰 ⬇️ مشاوره رایگان، آنلاین، سریع و محرمانه ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1527709856C0c088b8e2b
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
📌📌📌درمان قطعی پروستات📌📌📌 📌📌با داروی صد‌در‌صد گیاهی کاژوا 📌📌 💚 خوشبختانه با کمک کاژوا پروستات هم قابل پیشگیریه و هم قابل درمانه❗️ 💙
اما مشکل اینه که مردم خجالت می‌کشن درباره‌این موضوع گفتگو کنن یا سراغ دکتر برن
❗️ 😅ولی اینجا هیچ کسی از بیماری پروستات خجالت نمیکشه و نمیترسه🤩🥳 چون مشاوران کاژوا به صورت غیرحضوری و کاملارایگان مشاوره تخصصی می‌دن😍🥰 👈👈 پس سریع لینک رو بزن و بعد ok یا تأیید رو انتخاب کن ⬇️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1527709856C0c088b8e2b
🌸🍃🌸🍃 آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. شیخ گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی خدمت مادر می کرد و دیگری به عبادت خدا مشغول بود. یک شب برادر عابد در سجده به خواب رفت، آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند. گفت: من سالها عبادت خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند. ندا آمد: آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج... ‎ @hkaitb