📌اعدام شیخ نِمِر باقر النِمِر در عربستان
🔸 شیخ نِمِر در ۱۳۷۹ق در عربستان به دنیا آمد. بعد از مقطع دبیرستان برای تحصیل علوم دینی به ایران مهاجرت کرد. او در ایران و سوریه و عربستان، به تدریس دروس حوزوی پرداخت. در عربستان مراکز فرهنگی مهمی از جمله مرکز «الإمام القائم عج» را تأسیس کرد. همچنین به فعالیت هایی مانند؛ اقامه نماز جمعه، گسترش مباحث فکری، انتشار کتاب، تسهیل ازدواج برای جوانان و ... اهتمام داشت.
🔻او خطاب به مقامات سعودی گفت: «اگر شأن و حیثیت ما به ما بازگردانده نشود، من شیعیان را به جدایی از عربستان فرا میخوانم. کرامت ما مهمتر از تمامیت کشور است.». در یکی از خطبه هایش گفت: «میدانم فردا برای بازداشت من به سراغم خواهید آمد! این منطق شماست؛ بازداشت و شکنجه و کشتار، ما از قتل و کشتار و هیچ چیزی نمی ترسیم.»
🔸وی پیوسته خواهان ایجاد تغییرات سیاسی، به رسمیت شناختن آزادی های عمومی و حقوق اقلیتها و کنار گذاشتن تبعیض طایفهای در عربستان بود. دولت عربستان سعودی از سال ۲۰۰۳، ۶ بار شیخ نمر را بازداشت کرد که آخرین بار به محاکمه انجامید.
▫️شیخ نِمِر ۵ فروردین ۱۳۹۲ش به دادگاه برده شد و ۳۳ اتهام از جمله؛ برانگیختن فرقه گرایی، قتل نیروهای امنیتی، فتنه افکنی، اخلال در وحدت ملی و ... به او وارد شد. دادستان عربستان، خواستار اعدام او شد. سرانجام شنبه ۲۱ ربیع الاول۱۴۳۷ (۱۲ دی ۱۳۹۴) وی به همراه ۴۶ نفر دیگر به شهادت رسیدند.
#تقویم_تاریخ
#۲۱ربیع_الاول
#شیخ_نمر
حکایت
@hkaitb
24.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در مجموعه #نغمه_ساز به بررسی آثار مرحوم #حبیب_الله_معلمی پرداختیم.
🔹حرفهای #حاج_صادق_آهنگران درباره این شاعر و حماسهسرای عصر ما را ببینید.
#یک_صدا
حکایت
@hkaitb
22.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حضرت آیتالله خامنهای:
🔹این قرآنی که شما تلاوت میکنید، کتاب هدایت است: اِنَّ هٰذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَم؛ کتاب ذکر است فرمود: وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِر. قرآن کتاب انذار است: وَ اوحِیَ اِلَیَّ هٰذَا القُرآنُ لِاُنذِرَکُم بِه؛ .قرآن کتاب درمان دردهای بشر است؛ وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنین.
📚قرآن کتاب حکمت است: یس وَ القُرآنِ الحَکیم؛ قرآن کتاب تبیین و رفع ابهامها و جهالتها است، مکرّر هم «تِلکَ آیاتُ الکِتابِ المُبین» در قرآن تکرار شده است. کتاب مجید است، کتاب کریم است، کتاب نور است، کتاب برهان است؛ این قرآن است. اینها توصیف قرآن در خود قرآن است؛ قرآن را خود قرآن به ما معرّفی میکند و توصیف میکند قرآن را.
🔸متأسّفانه در خود دنیای اسلام، یک عدّهای بودند و هستند که تصوّر میکنند و باور کردهاند که قرآن فقط برای دلها است، برای کنج معابد است و انسانها برای نیازها و ارتباطات شخصیشان با خدا به قرآن احتیاج دارند؛ اسلامِ پاسخگوی به نیازهای جوامع را قبول ندارند، اسلام سیاسی را قبول ندارند، اسلام سازندهی نظام اجتماعی را قبول ندارند. این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که خود قرآن از خود تبیین میکند.
۱۴۰۲/۱۲/۰۳
#مقام_معظم_رهبری
#آیه_۹_سوره_اسرا
#ترنم۱۴
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆ملاقات يونس با قارون در اعماق زمين
از اميرمؤمنان على (علیه السلام ) نقل شده : هنگامى كه حضرت يونس (ع ) در شكم ماهى بزرگ ، قرار گرفت ، ماهى در درون دريا حركت مى كرد به درياى قلزم رفت و سپس از آنجا به دريا مصر رفت ، سپس از آنجا به درياى طبرستان (درياى خزر) رفت ، سپس وارد دجله بصره شد، و بعد يونس را به اعماق زمين برد.
قارون كه در عصر موسى (ع ) مشمول غضب خدا شده بود (و خداوند به زمين فرمان داده بود تا او را در كام خود فرو برد) فرشته اى از سوى خدا ماءمور شده بود كه قارون را هر روز به اندازه طول قامت يك انسان ، در زمين فرو برد، يونس در شكم ماهى ، ذكر خدا مى گفت و استغفار مى كرد، قارون در تحت زمين ، صداى زمزمه يونس (ع ) را شنيد، به فرشته مسلط بر خود گفت : اندكى به من مهلت بده من در اينجا صداى انسانى را مى شنوم .
خداوند به آن فرشته وحى كرد به قارون مهلت بده ، او به قارون مهلت بده ، او به قارون مهلت داد قارون به صاحب صدا (يونس ) نزديك شد و گفت : تو كيستى ؟
يونس : انا المذنب الخاطى يونس بن متّى : من گنهكار خطاكار يونس پسر متّى هستم .
قارون احوال خويشان خود را از او پرسيد، نخست گفت : از موسى چه خبر؟
يونس : موسى (ع ) مدتى است كه از دنيا رفت .
قارون : از هارون برادر موسى (ع ) چه خبر؟
يونس : او نيز از دنيا رفت .
قارون : از كلثم (خواهر موسى ) كه نامزد من بود چه خبر؟
يونس : او نيز مرد.
قارون ، گريه كرد و اظهار تاءسف نمود (و دلش براى خويشان سوخت و براى آنها گريست ).
فشكر اللّه ذلك : همين دلسوزى او (كه يك مرحله از صله رحم است ) موجب شد كه خداوند نسبت به او لطف نمود و به آن فرشته ماءمور بر او خطاب كرد كه عذاب دنيا را از قارون بردار (يعنى همانجا توقف كند و ديگر روزى به اندازه قامت انسان در زمين فرو نرود كه عذاب سخت براى او بود).
هنگامى كه يونس (ع ) از اين موضوع با خبر شد (و دريافت كه خداوند به بندگانش در صورتى كه كار نيك كنند مهربان است ) در ميان تاريكيها (شب و دريا و شكم ماهى ) فرياد مى زد:
لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من الظّالمين
معبودى جز خداى يكتا نيست ، اى خدا، تو پاك و منزّه هستى و من از ستمگران هستم .
خداوند دعاى او را به استجابت رسانيد و به ماهى فرمان داد تا او را ساحل بيندازد، ماهى او را كنار ساحل آورد به بيرون انداخت ، خداوند در همانجا درخت كدو رويانيد، و يونس در سايه آن درخت آرميد و از مواهب الهى بهره مند شد و كم كم سلامت خود را باز يافت .
به اين ترتيب مى بينم : عمل نيك مانند صله رحم ، و همچنين دعا و توبه و اقرار به گناه ، موجب نجات خواهد شد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆سخاوت شوهر زينب (علیه السلام )
عبداللّه بن جعفر برادرزاده على (ع ) و شوهر حضرت زينب (س ) بسيار با سخاوت بود، روزى وارد نخلستانى شد ديد غلام سياهى در آنجا كار مى كند، هنگام غذا براى غلام غذا آوردند، در اين هنگام سگى نزد آن غلام كارگر آمد، آن كارگر، يكى از نانها را نزد سگ گذارد و او خورد، سپس نان ديگر را نزد سگ گذارد و به اين ترتيب آنچه از غذا آورده بودند همه را جلو سگ نهاد و سگ همه را خورد.
عبداللّه به غلام گفت : غذاى تو همين بود، او گفت : آرى ، عبداللّه گفت : براى خود چيزى نگذاشتى و همه را به سگ دادى ، پس چگونه گرسنگى خود را رفع مى كنى ؟
غلام گفت : با همين حال گرسنگى ، روز را به پايان مى رسانم .
عبداللّه گفت : اين غلام از من سخاوتمندتر است ، غيرت و جوانمرديش نسبت به آن غلام سياه به جوش آمد و آن نخلستان را با تمام وسائل و لوازمش از صاحبش خريد و سپس غلام را نيز از صاحبش خريد و آزاد كرد و آن نخلستان را با آنچه در آن بود به آن غلام بخشيد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
www.vaezin.com - آیت الله ضیاءآبادی.mp3
4.38M
✅آیت الله ضیاءآبادی
🔻شاهدان اعمال انسان ها
حکایت
@hkaitb
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
.
#داستان_آموزنده
🔆مسلمان بيگانه از مسجد
شخصى در ظاهر مسلمان بود، ولى به اصطلاح ، مسلمان شناسنامه اى ، او در امور و احكام اسلام كاملا بى تفاوت بود، مثلا اصلا با مسجد ميانه نداشت ، مسجد رفتن براى او بسيار سخت بود و اگر احيانا از كنار آن رد مى شد، با كمال بى اعتنائى عبور مى كرد.
روزى با يكى از پسرانش كه كودك بود، بر سر موضوعى نزاع كرد و بلند شد تا پسرش را كتك بزند، پسر از دست او فرار كرد، و پسرش را دنبال نمود، تا اينكه پسر به طرف مسجد آمد و مى دانست كه پدرش با مسجد ميانه ندارد، رفت داخل مسجد، آن پدر تا نزديك در مسجد آمد، ولى وارد مسجد نشد و در همانجا فرياد زد بيا بيرون ، بيا بيرون ، من در تمام عمر به مسجد نيامده ام ، نگذار اكنون وارد مسجد شوم بيا بيرون !!
آرى افرادى هستند كه رابطه آنها با مسجد اين گونه است ، و بعضى تنها هنگام مجلس ترحيم بستگانشان به مسجد مى روند، گوئى مسجد را براى مردگان ساخته اند.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️روایت آیتالله خامنهای از روز اول مدرسه و اولین معلم خود...
حکایت
@hkaitb